کلی شيرکی
میخواهم در بارۀ دورنمای دگرگونشدۀ رسانهها سخن بگويم و اينکه، هرکس بخواهد میتواند پيامش را به هر جای جهان برساند چه معنايی دارد. سعی میکنم موضوع دگرگونی را با گفتن چند داستان روشن کنم.
داستان اوّل
نخست از انتخابات رياست جمهوری در نوامبر سال گذشته [2008] شروع میکنم. شما احتمالاً چيزهايی در بارهاش در روزنامهها خواندهايد که در برخی از نقاط کشور نگرانیهايی وجود داشت مبنی بر جلوگيری بخشی از رأی دهندگان. بنابراين اين تدبير انديشه شد که از رأیگيری فيلم بگيرند. ايده آن بود که تک تک شهروندانی که میتوانند از طريق تلفنهای همراه عکس و فيلم بگيرند، محل رأیگيری را مستندسازی کنند، برای ديدهبانی هرگونه تکنيکهای تخلف جلوگيری از رأی دادن. و آنها را در يک مکان مرکزی آپلود کنند و اين حرکت میتوانست بعنوان يک نوع نظارت شهروندی عمل کند. يعنی شهروندان تنها برای ريختن رأیهای خود نروند، بلکه در عين حال سلامت کلی انتخابات را هم تضمين نمايند.
اين الگويی است که فرض را براين میگيرد که همه ما در اين کار باهم هستيم. سرمايه فنی نيست. سرمايه اجتماعی است! اين ابزار از نظر اجتماعی جالب توجه نمیشوند مگر، وقتی که از نظر تکنولوژيکی عادی شوند. وقتی اين ابزار تازه و درخشنده ظهور میکنند استفاده از آنها در جامعه گسترده نمیشود. اين اتفاق زمانی میافتد که ديگر وجودشان برای مردم، عادی و پذيرفته شده است. چون در آن موقع رسانه بطور فزايندهای جمعی میشود. نوآوری میتواند در هرجايی اتفاق بيافتد که مردم بتوانند اين ايده را بپذيرند که همه ما در اين مورد باهم هستيم. سپس کمکم نظارهگر چشمانداز رسانهای خواهيم بود که نوآوری در هرکجای آن رُخ میدهد. و تا رفتن از يک نقطه به يک نقطه ديگر. اين يک دگرگونی عظيم است. نه اينکه بخواهم نقطه دقيقی را مشخص کنم، ولی لحظهای که داريم در آن زندگی میکنيم، اين لحظه که نسل تاريخیمان در آن به سر میبرند بيشترين رشد قابليتهای اظهار عقيده در تاريخ بشر را داراست. اين ادعای بزرگی است. حال سعی میکنم از آن دفاع کنم.
در طول 500 سال گذشته تنها چهار دوره بود که در آن رسانه آنقدر تغيير کرده که صلاحيت لقب انقلاب را داشته باشد. اوليناش معروف است: ماشين چاپ. تايپ متحرک، جوهرهای روغنی، تمام آن نوآوریها که چاپکردن را ممکن ساختند و اروپا را از ميانۀ سدۀ 1400 به بعد، زير و رو کردند. سپس چند سده پيش يک نوآوری در ارتباط دو طرفه به وجود آمد. رسانه محاورهای، اوّل تلگراف و بعد تلفن. مکالمههای متنیی کمسرعت، سپس مکالمهی زنده صوتی. بعدش، حدوداً 150 سال پيش، انقلابی در زمينهی رسانه ثبتی به جز چاپ به وجود آمد. نخست عکسها، سپس ضبط صدا، بعد فيلمها که به کلی در اجسام فيزيکی رمزگذاری شده بودند. و در آخر، در حدود 100 سال پيش، بهرهبرداری از طيف الکترومغناطيسی برای فرستادن صدا و تصوير در هوا، راديو و تلويزيون.
اين چشمانداز رسانهای است که در قرن 20ام میشناسيم. اينها چيزهايی است که برخی از ما که سن خاصی داريم در آنها بزرگ شدهايم و به آنها عادت داريم. ولی يک عدم تقارن بحثانگيز در اينجا وجود دارد. رسانهای که در مکالمهسازی خوب عمل میکند برای ساخت گروهها خوب نيست. چيزی که برای ساخت گروهها خوب است، برای ايجاد مکالمه مناسب نيست. اگر در اين جهان میخواهيد گفتوگو کنيد با يک نفر میتوانيد مکالمه داشته باشيد. و اگر میخواهيد يک گروه را مورد خطاب قرار دهيد، بايستی يک پيام بفرستيد و همان پيام را به همه افراد گروه بدهيد. خواه از برج سخن پراکنی استفاده کنيد يا از ماشين چاپ.
آن دورنمای رسانه بود به آن شکلی که در قرن بيستم داشتيم. و اين چيزی است که تغيير کرده. اين تصوير که افکار يک طاووس خورده به صفحهی نمايش «نقشه اينترنت» از بيل چِسويک است. او خطوط تقابل فعاليتهای شبکهای افراد را رديابی کرده و سپس آنها را کُدگذاری کرده است. اينترنت نخستين رسانه در تاريخ است که خاصيت پشتيبانی از گروهها و مکالمهها را در آن واحد دارد. در حالیکه تلفنها به ما خاصيت ارتباط يکبهيک عرضه میکردند؛ و تلويزيون و راديو، مجلهها و کتابها خاصيت يکی به گروه عرضه میکردند. اما اينترنت به ما خاصيت ارتباط گروه با گروه داده است. برای نخستين بار رسانه بطور طبيعی در پشتيبانی از اينگونه گفت و شنودها خوب عمل میکند. اين يکی از تغييرات بزرگ است.
دومين تغيير عمده اين است که همه رسانهها ديجيتاليزه شدهاند. اينترنت هم شد يک وسيطه نقليه برای همه رسانههای ديگر. به اين معنی که تماسهای تلفنی به اينترنت منتقل شدهاند. مجلهها به اينترنت کوچيدهاند. فيلمها به اينترنت کوچيدهاند. و اين يعنی هر رسانه در کنار رسانههای ديگر است. به عبارت ديگر رسانه بطور روزافزونی کمتر تنها يک منبع اطلاعات است. و بيشتر يک مکان هماهنگی است. زيرا گروههايی که چيزی را میبينند يا میشنوند، تماشا میکنند يا گوش میدهند حال میتوانند دور هم جمع شوند و با يکديگر صحبت کنند.
سومين تغيير بزرگ آنطور که «دن گيلمور» میگويد، تماشاچيان سابق اکنون میتوانند توليدکننده هم باشند نه مصرف کننده. هر بار که يک مصرفکننده تازه به اين دورنمای رسانهای میپيوندد، يک توليدکننده وارد میشود زيرا همان تجهيزاتی مثل تلفنها کامپيوترها که به شما امکان مصرف میدهند، امکان توليده هم میدهند. مانند اين است که وقتی کتاب میخريديد، ماشين چاپ هم مجانی به شما داده باشند. يا تلفنی داشته باشيد که با فشار دکمه مناسب تبديل به يک راديو شود. اين تغييری شگرف در دورنمای رسانهای است که به آن عادت داشتهايم. و تنها اينترنت يا غير اينترنت نيست. ما برای نزديک به 20 سال اينترنت را به شکل عمومیاش داشتهايم. و هر روز هم تغيير ماهيت میدهد همينطور که رسانه جمعیتر میشود، هر روز الگو عوض میکند حتا در ميان گروههايی که خوب بلدند با اينترنت کار کنند.
داستان دوّم
ماه مه گذشته [2009] در استان «سيچوان» چين زمين لرزه وحشتناکی به قدرت 9/7 به مقياس ريشتر آمد. ويرانی سنگينی در ناحيه وسيعی داشت، همانگونه که شدت آن در مقياس ريشتر نشان میدهد. اما زمين لرزه همانطور در حال رویدادن گزارش شد. مردم از موبايلهایشان پيامک میفرستادند، از ساختمانها عکس میگرفتند. آنها از لرزيدن ساختمانها فيلم گرفتند و آنها را در (کيوکيو) آپلود میکردند که بزرگترين سرويسدهنده اينترنت در چين است. آنها [زلزله] را تويت میکردند. و همانطور که لرزهها ادامه داشت، اخبارش مخابره میشد به دانشآموزان چينی که در جاهای ديگر بودند و به مدرسه میرفتند. يا بنگاههايی که از ديگر نقاط جهان در چين دفتر باز کرده بودند. همه جای دنيا مردمی بودند که گوش میکردند، اخبار میشنيدند. بیبیسی نخستين وزش زمين لرزه چين را از تويتر دريافت کرد. تويتر وجود زمين لرزه را چندين دقيقه قبل از آن گزارش کرد که سازمان زمينشناسی آمريکا چيزی به صورت آنلاين برای خواندن گذاشته بود.
آخرين باری که در چين زمين لرزهای به آن بزرگی آمد، سه ماه طول کشيد تا مقامات چينی وقوع چنين زمين لرزهای را بپذيرند. حال شايد آنها دوست میداشتند که اين بار هم همين کار را بکنند تا بهجای اينکه اين تصاوير را آنلاين ببينند. ولی آنها اين گزينه را پيش رو نداشتند. زيرا شهروندان خودشان از مسئولان پيشی گرفتند. حتا دولت در مورد زمين لرزه توسط شهروندان خودش مطلع شد، نه از خبرگزاری «شينهُوا». و موج آن مثل ماده قابل اشتعال فراگير شد. برای مدتی ده لينک بيشتر کليک شده در تويتر _سرويس پيامکهای کوتاه جهانی_ نُه تا از دهتا لينک در مورد زلزله بودند. مردم اطلاعات را تلفيق میکردند، ديگران را به منابع خبری ارجاع میدادند، مردم را به سازمان زمينشناسی آمريکا ارجاع میدادند. دهمين لينک [در تويتر نيز] در مورد تردميل رفتن يک بچه گربه بود، ولی خُب اين اينترنت است ديگر. با اين وجود نُه تا از ده تا لينک در ساعت اوليه مربوط بودند به زلزله. ظرف نصف روز سايتهای اهداگر درست شده بودند و کمکها از سرتاسر جهان سرازير شدند. اين يک واکنش جهانی شگفتانگيز و هماهنگ بود. چينیها آن موقع در يکی از دورههای آزادی رسانهها تصميم گرفتند بگذارند مردم راحت باشند. که بگذارند گزارشهای شهروندان چينی بپرد. و بعد اين اتفاق افتاد. مردم کم کم دريافتند در استان شينهوان، دليل اينکه اين همه ساختمانهای مدارس روی دانشآموزان فرو ريختند، چون بطور غمانگيزی زمين لرزه در يک روز تحصيلی رُخ داد، و دليل اينکه اين همه ساختمانهای مدارس فرو ريخت، اين بوده که مقامات فاسد رشوه دريافت کرده بودند تا بگذارند آن ساختمانها با شرايط کمتر از حالت قانونی ساخته شوند. پس آنها، شهروندان روزنامهنگار شروع کردند به گزارش آن. و يک تصوير باور نکردنی بود. شايد شما آنرا در صفحه نخست نيويورک تايمز ديده باشيد. يک مقام محلی عملاً در خيابان و در برابر تظاهرکنندگان به خاک افتاده بود. البته بمنظور متفرق کردن مردم. در اصل میخواست بگويد «ما هر کاری برای تسکين شما میکنيم فقط خواهشاً به اعتراضات عمومی پايان دهيد». ولی تظاهرکنندگان مردمی بودند که کاملاً راديکال شده بودند زيرا که به لطف سياست تک فرزندی، آنها همهی نسل بعدیشان را از دست داده بودند. کسی که مرگ تنها فرزند را ديده باشد، حال چيزی برای از دست دادن ندارد. پس اعتراضات ادامه پيدا کرد. سرانجام دولت چين برخورد خشونتآميز کرد. رسانههای شهروندی ديگر کافی بود و شروع کردند به دستگيری معترضين. آنها شروع کردن به بستن رسانههايی که اعتراضات در آنها جريان داشت.
چين احتمالاً موفقترين مجری سانسور اينترنت در جهان است، با استفاده از سامانهای که مشهور به ديواره آتش بزرگ چين است. ديواره آتش بزرگ چين متشکل از مجموعهای نقاط مراقبت است که فرض را براين میگيرد که رسانه توسط حرفهایها توليد میشود؛ اغلب از جهان خارج میآيد؛ در قطعات نسبتاً کم حجم میآيد و به نسبت، آهسته وارد کشور میشود. به خاطر اين چهار ويژگی، آنها قادرند آن را قبل از ورود به کشور فيلتر کنند. ولی به مانند خط دفاعی ماژينو، ديواره آتشين بزرگ چين برای رويارويی با اين چالش در سمت اشتباهی قرار گرفته بود. به اين دليل که هيچکدام از آن چهار چيز در اين فضا درست نبود. رسانه توليد داخل بود، توسط آماتورها توليد میشد. به سرعت توليد میشد و به مقدار آنچنان فراوانی توليد میشد که هيچ راهی برای فيلترکردن آن پا به پای ظاهر شدنش نبود. خب حالا دولت چين که برای دوازده سال با موفقيت تمام وب را فيلتر کرده بود، اکنون در موقعيتی قرار گرفته بود که میبايست تصميم میگرفت که آيا اجازه دهد يا اصلاً کل سرويس را تعطيل کند. چون هزينه تغيير شکل به رسانه آماتور آنقدر هنگفت است که نمیتوانند به هيچ روش ديگری به آن رسيدگی کنند. و در حقيقت همين هفته دارد اتفاق میافتد، در 20امين سالگرد تيانانمن آنها فقط دو روز پيش اعلام کردند که به سادگی دسترسی به تويتر را میبندند. چون هيچ راه ديگری جز آن برای فيلترش نداشتند. آنها مجبور بودند شير آب را به کل ببندند.
اکنون اين مسائل تنها روی کسانی که میخواهند پيامها را سانسور کنند تأثير نمیگذارد بلکه، روی مردمی که میخواهند پيام بفرستند تأثير دارد. زيرا اين واقعاً يک دگرگونی در کل اکو سيستم است، نه فقط يک استراتژی خاص. مشکل کلاسيک رسانه، از قرن بيستم اين بوده که چگونه يک سازمان پيامی را که میخواهد به گروهی از مردم که در کنارههای شبکه پخش شدهاند برساند. و اين پاسخ قرن بيستمی است که پيام را دستهبندی کند و يک پيام را به همه بفرستد. پيام ملی، افراد هدفگيری شده، ميزان نسبتاً کم توليدکنندگان و بسيار هزينه بر. بنا بر اين رقابت زيادی وجود ندارد. اين چگونگی دسترسی به مردم است. دورۀ همه اينها به پايان رسيده است. ما به طور فزايندهای در دورنمايی قرار گرفتهايم که رسانه در آن، جهانی، اجتماعی، حاضر در همه جا، و ارزان است. اکنون بيشتر سازمانهايی که تلاش میکنند پيامها را به جهان خارج بفرستند، به مجموعه توزيع شده پيامگيران، به اين تغيير عادت کردهاند. شنوندگان میتوانند متقابلاً صحبت کنند و اين يک کمی عجيب است. ولی بعد از مدتی به آن عادت میکنيد، همانطور که مردم عادت میکنند. ولی اين واقعاً تغيير ديوانهواری نيست که ما در ميانهاش داريم زندگی میکنيم. تغيير واقعاً ديوانهوار اينجاست، اين حقيقت که آنها واقعاً از هم جدا نيستند. اين امر که مصرفکنندگان سابق حالا توليد کننده هستند. اين امر که شنوندگان خودشان میتوانند مستقيماً باهم صحبت کنند. چون آماتورهای بسيار بيشتری از حرفهایها وجود دارند و به خاطر اندازه شبکه، پيچيدگی شبکه در حقيقت به توان دوی شمار شرکتکنندههاست. به اين معنی که وقتی شبکه رشد میکند، بسيار بسيار بزرگتر میشود. تا دهه گذشته، بيشتر رسانهای که برای مصرف عموم در دسترس بود، توسط حرفهایها توليد میشد. آن روزها به پايان رسيد و برنخواهد گشت! حالا خطوط، سبز هستند، که منبع محتوا، رايگاناند. که اين مرا به داستان آخرم میرساند.
داستان سوم
ما يکی از خلاقانهترين کاربردهای رسانه اجتماعی را در جريان کمپين باراک اوباما ديديم. منظورم از خلاقانهترين، استفاده در سياست نيست بلکه استفادهای است که کلاً شده. يکی از کارهايی که کمپين اوباما کرد اين بود که در اقدامی مشهور [سايتی با آدرس زير] ارائه کردند: من باراک اوباما دات کام.
ميليونها شهروند برای عضويت در اين کمپين شتاب داشتند و میخواستند ببينند چگونه میتوانند کمک کنند. يک گفتمان باور نکردنی در آنجا [در سايت] ظهور کرد. تا اينکه در تابستان اوباما اعلام کرد که میخواهد رأیاش را در مورد «قانون نظارت بر اطلاعات خارجی» عوض کند. او در ژانويه گفته بود آن سند را امضاء نخواهد کرد که به تلهکام آزادی احتمالاً جاسوسی بدون ضمانت افراد آمريکايی را میدهد. در تابستان و در ميانهی کمپين همگانی او گفت: «من بيشتر در مورد اين موضوع انديشيدهام، نظرم عوض شد. من به سند رأی مثبت خواهم داد». بسياری از طرفداران اوباما در سايت خودش آشکارا شوريدند. وقتی سايت را ساختند، سناتور اوباما بود. نامش را بعداً عوض کردند. لطفاً در مورد «قانون نظارت بر اطلاعات» درست برخورد کنيد. در مدت چند روزی که اين گروه ساخته شد، يکی از سريعترين گروههای رشدکننده در ««من باراک اوباما دات کام» شد. در طول هفتهها بعد از ساختناش بزرگترين گروه بود. اوباما بايد يک اعلاميه مطبوعاتی صادر میکرد. او بايد پاسخی میفرستاد و چنين گفت: «من مطلب را ملاحظه کردم. من درک میکنم که شما از کجا میآييد. ولی با در نظر گرفتن همه جوانب، من هنوز هم به همين شکلی که هست رأی خواهم داد. ولی من میخواستم با شما تماس برقرار کنم و بگويم میفهمم که شما با من مخالفايد، و من پيامد آن را در اين موضوع قبول میکنم». اين [سخن] هيچکس را راضی نکرد ولی بعد، نکته جالبی در بحث به وجود آمد. مردم در گروه پی بُردند که «اوباما» هيچگاه صدای آنها را نبست. هيچکس در کمپين اوباما هرگز تلاش نکرد تا گروه را پنهان کند، يا عضويت در آن را سختتر کند، يا منکر وجودش شود، آن را پاک کند، يا آنرا از سايت بردارند. که آنها فهميده بودند که نقش آنها در سايت «من باراک اوباما دات کام» جمع کردن حاميان است، نه کنترل کردن حاميان. و اين، از آن نوع انضباطهايی است که استفاده بسيار بالغانهای از رسانه را میطلبد.
رسانه، دورنمای رسانهای که میشناختيم، با همۀ آشنا بودنش، با همۀ ادراک آسان اين ايده که حرفهایها پيام را برای آماتورها پخش میکنند، بهطور فزايندهای رو به انقراض است. در دنيايی که رسانه، جهانی، اجتماعی، حاضر و ارزان است؛ در جهانی از رسانه که شنوندگان سابق، حال بهطور روزافزونی شرکای کامل هستند؛ در جهانی که رسانه کمتر و کمتر در مورد شکلدادن به يک پيغام منفرد برای مصرف افراد است و بيشتر و بيشتر، راهی است برای ساختن محيطی برای دور هم جمع شدن و پشتيبانی گروهها و انتخابی که با آن مواجه میشويم. منظورم اين است هرکس پيامی دارد که میخواهد در جهان شنيده شود، در اين مورد نيست که آيا اين محيط رسانهای است که ما میخواهيم در آن کار کنيم يا نه. اين محيط رسانهایست که بدست آورديم. پرسشی که پيش روی همه ما هست اينکه: چگونه میتوانيم بهترين بهرۀ ممکن را از اين رسانه ببريم؟ با اين که اين به معنی تغيير در روش هميشگی ما هست!
__________________________________
میخواهم در بارۀ دورنمای دگرگونشدۀ رسانهها سخن بگويم و اينکه، هرکس بخواهد میتواند پيامش را به هر جای جهان برساند چه معنايی دارد. سعی میکنم موضوع دگرگونی را با گفتن چند داستان روشن کنم.
داستان اوّل
نخست از انتخابات رياست جمهوری در نوامبر سال گذشته [2008] شروع میکنم. شما احتمالاً چيزهايی در بارهاش در روزنامهها خواندهايد که در برخی از نقاط کشور نگرانیهايی وجود داشت مبنی بر جلوگيری بخشی از رأی دهندگان. بنابراين اين تدبير انديشه شد که از رأیگيری فيلم بگيرند. ايده آن بود که تک تک شهروندانی که میتوانند از طريق تلفنهای همراه عکس و فيلم بگيرند، محل رأیگيری را مستندسازی کنند، برای ديدهبانی هرگونه تکنيکهای تخلف جلوگيری از رأی دادن. و آنها را در يک مکان مرکزی آپلود کنند و اين حرکت میتوانست بعنوان يک نوع نظارت شهروندی عمل کند. يعنی شهروندان تنها برای ريختن رأیهای خود نروند، بلکه در عين حال سلامت کلی انتخابات را هم تضمين نمايند.
اين الگويی است که فرض را براين میگيرد که همه ما در اين کار باهم هستيم. سرمايه فنی نيست. سرمايه اجتماعی است! اين ابزار از نظر اجتماعی جالب توجه نمیشوند مگر، وقتی که از نظر تکنولوژيکی عادی شوند. وقتی اين ابزار تازه و درخشنده ظهور میکنند استفاده از آنها در جامعه گسترده نمیشود. اين اتفاق زمانی میافتد که ديگر وجودشان برای مردم، عادی و پذيرفته شده است. چون در آن موقع رسانه بطور فزايندهای جمعی میشود. نوآوری میتواند در هرجايی اتفاق بيافتد که مردم بتوانند اين ايده را بپذيرند که همه ما در اين مورد باهم هستيم. سپس کمکم نظارهگر چشمانداز رسانهای خواهيم بود که نوآوری در هرکجای آن رُخ میدهد. و تا رفتن از يک نقطه به يک نقطه ديگر. اين يک دگرگونی عظيم است. نه اينکه بخواهم نقطه دقيقی را مشخص کنم، ولی لحظهای که داريم در آن زندگی میکنيم، اين لحظه که نسل تاريخیمان در آن به سر میبرند بيشترين رشد قابليتهای اظهار عقيده در تاريخ بشر را داراست. اين ادعای بزرگی است. حال سعی میکنم از آن دفاع کنم.
در طول 500 سال گذشته تنها چهار دوره بود که در آن رسانه آنقدر تغيير کرده که صلاحيت لقب انقلاب را داشته باشد. اوليناش معروف است: ماشين چاپ. تايپ متحرک، جوهرهای روغنی، تمام آن نوآوریها که چاپکردن را ممکن ساختند و اروپا را از ميانۀ سدۀ 1400 به بعد، زير و رو کردند. سپس چند سده پيش يک نوآوری در ارتباط دو طرفه به وجود آمد. رسانه محاورهای، اوّل تلگراف و بعد تلفن. مکالمههای متنیی کمسرعت، سپس مکالمهی زنده صوتی. بعدش، حدوداً 150 سال پيش، انقلابی در زمينهی رسانه ثبتی به جز چاپ به وجود آمد. نخست عکسها، سپس ضبط صدا، بعد فيلمها که به کلی در اجسام فيزيکی رمزگذاری شده بودند. و در آخر، در حدود 100 سال پيش، بهرهبرداری از طيف الکترومغناطيسی برای فرستادن صدا و تصوير در هوا، راديو و تلويزيون.
اين چشمانداز رسانهای است که در قرن 20ام میشناسيم. اينها چيزهايی است که برخی از ما که سن خاصی داريم در آنها بزرگ شدهايم و به آنها عادت داريم. ولی يک عدم تقارن بحثانگيز در اينجا وجود دارد. رسانهای که در مکالمهسازی خوب عمل میکند برای ساخت گروهها خوب نيست. چيزی که برای ساخت گروهها خوب است، برای ايجاد مکالمه مناسب نيست. اگر در اين جهان میخواهيد گفتوگو کنيد با يک نفر میتوانيد مکالمه داشته باشيد. و اگر میخواهيد يک گروه را مورد خطاب قرار دهيد، بايستی يک پيام بفرستيد و همان پيام را به همه افراد گروه بدهيد. خواه از برج سخن پراکنی استفاده کنيد يا از ماشين چاپ.
آن دورنمای رسانه بود به آن شکلی که در قرن بيستم داشتيم. و اين چيزی است که تغيير کرده. اين تصوير که افکار يک طاووس خورده به صفحهی نمايش «نقشه اينترنت» از بيل چِسويک است. او خطوط تقابل فعاليتهای شبکهای افراد را رديابی کرده و سپس آنها را کُدگذاری کرده است. اينترنت نخستين رسانه در تاريخ است که خاصيت پشتيبانی از گروهها و مکالمهها را در آن واحد دارد. در حالیکه تلفنها به ما خاصيت ارتباط يکبهيک عرضه میکردند؛ و تلويزيون و راديو، مجلهها و کتابها خاصيت يکی به گروه عرضه میکردند. اما اينترنت به ما خاصيت ارتباط گروه با گروه داده است. برای نخستين بار رسانه بطور طبيعی در پشتيبانی از اينگونه گفت و شنودها خوب عمل میکند. اين يکی از تغييرات بزرگ است.
دومين تغيير عمده اين است که همه رسانهها ديجيتاليزه شدهاند. اينترنت هم شد يک وسيطه نقليه برای همه رسانههای ديگر. به اين معنی که تماسهای تلفنی به اينترنت منتقل شدهاند. مجلهها به اينترنت کوچيدهاند. فيلمها به اينترنت کوچيدهاند. و اين يعنی هر رسانه در کنار رسانههای ديگر است. به عبارت ديگر رسانه بطور روزافزونی کمتر تنها يک منبع اطلاعات است. و بيشتر يک مکان هماهنگی است. زيرا گروههايی که چيزی را میبينند يا میشنوند، تماشا میکنند يا گوش میدهند حال میتوانند دور هم جمع شوند و با يکديگر صحبت کنند.
سومين تغيير بزرگ آنطور که «دن گيلمور» میگويد، تماشاچيان سابق اکنون میتوانند توليدکننده هم باشند نه مصرف کننده. هر بار که يک مصرفکننده تازه به اين دورنمای رسانهای میپيوندد، يک توليدکننده وارد میشود زيرا همان تجهيزاتی مثل تلفنها کامپيوترها که به شما امکان مصرف میدهند، امکان توليده هم میدهند. مانند اين است که وقتی کتاب میخريديد، ماشين چاپ هم مجانی به شما داده باشند. يا تلفنی داشته باشيد که با فشار دکمه مناسب تبديل به يک راديو شود. اين تغييری شگرف در دورنمای رسانهای است که به آن عادت داشتهايم. و تنها اينترنت يا غير اينترنت نيست. ما برای نزديک به 20 سال اينترنت را به شکل عمومیاش داشتهايم. و هر روز هم تغيير ماهيت میدهد همينطور که رسانه جمعیتر میشود، هر روز الگو عوض میکند حتا در ميان گروههايی که خوب بلدند با اينترنت کار کنند.
داستان دوّم
ماه مه گذشته [2009] در استان «سيچوان» چين زمين لرزه وحشتناکی به قدرت 9/7 به مقياس ريشتر آمد. ويرانی سنگينی در ناحيه وسيعی داشت، همانگونه که شدت آن در مقياس ريشتر نشان میدهد. اما زمين لرزه همانطور در حال رویدادن گزارش شد. مردم از موبايلهایشان پيامک میفرستادند، از ساختمانها عکس میگرفتند. آنها از لرزيدن ساختمانها فيلم گرفتند و آنها را در (کيوکيو) آپلود میکردند که بزرگترين سرويسدهنده اينترنت در چين است. آنها [زلزله] را تويت میکردند. و همانطور که لرزهها ادامه داشت، اخبارش مخابره میشد به دانشآموزان چينی که در جاهای ديگر بودند و به مدرسه میرفتند. يا بنگاههايی که از ديگر نقاط جهان در چين دفتر باز کرده بودند. همه جای دنيا مردمی بودند که گوش میکردند، اخبار میشنيدند. بیبیسی نخستين وزش زمين لرزه چين را از تويتر دريافت کرد. تويتر وجود زمين لرزه را چندين دقيقه قبل از آن گزارش کرد که سازمان زمينشناسی آمريکا چيزی به صورت آنلاين برای خواندن گذاشته بود.
آخرين باری که در چين زمين لرزهای به آن بزرگی آمد، سه ماه طول کشيد تا مقامات چينی وقوع چنين زمين لرزهای را بپذيرند. حال شايد آنها دوست میداشتند که اين بار هم همين کار را بکنند تا بهجای اينکه اين تصاوير را آنلاين ببينند. ولی آنها اين گزينه را پيش رو نداشتند. زيرا شهروندان خودشان از مسئولان پيشی گرفتند. حتا دولت در مورد زمين لرزه توسط شهروندان خودش مطلع شد، نه از خبرگزاری «شينهُوا». و موج آن مثل ماده قابل اشتعال فراگير شد. برای مدتی ده لينک بيشتر کليک شده در تويتر _سرويس پيامکهای کوتاه جهانی_ نُه تا از دهتا لينک در مورد زلزله بودند. مردم اطلاعات را تلفيق میکردند، ديگران را به منابع خبری ارجاع میدادند، مردم را به سازمان زمينشناسی آمريکا ارجاع میدادند. دهمين لينک [در تويتر نيز] در مورد تردميل رفتن يک بچه گربه بود، ولی خُب اين اينترنت است ديگر. با اين وجود نُه تا از ده تا لينک در ساعت اوليه مربوط بودند به زلزله. ظرف نصف روز سايتهای اهداگر درست شده بودند و کمکها از سرتاسر جهان سرازير شدند. اين يک واکنش جهانی شگفتانگيز و هماهنگ بود. چينیها آن موقع در يکی از دورههای آزادی رسانهها تصميم گرفتند بگذارند مردم راحت باشند. که بگذارند گزارشهای شهروندان چينی بپرد. و بعد اين اتفاق افتاد. مردم کم کم دريافتند در استان شينهوان، دليل اينکه اين همه ساختمانهای مدارس روی دانشآموزان فرو ريختند، چون بطور غمانگيزی زمين لرزه در يک روز تحصيلی رُخ داد، و دليل اينکه اين همه ساختمانهای مدارس فرو ريخت، اين بوده که مقامات فاسد رشوه دريافت کرده بودند تا بگذارند آن ساختمانها با شرايط کمتر از حالت قانونی ساخته شوند. پس آنها، شهروندان روزنامهنگار شروع کردند به گزارش آن. و يک تصوير باور نکردنی بود. شايد شما آنرا در صفحه نخست نيويورک تايمز ديده باشيد. يک مقام محلی عملاً در خيابان و در برابر تظاهرکنندگان به خاک افتاده بود. البته بمنظور متفرق کردن مردم. در اصل میخواست بگويد «ما هر کاری برای تسکين شما میکنيم فقط خواهشاً به اعتراضات عمومی پايان دهيد». ولی تظاهرکنندگان مردمی بودند که کاملاً راديکال شده بودند زيرا که به لطف سياست تک فرزندی، آنها همهی نسل بعدیشان را از دست داده بودند. کسی که مرگ تنها فرزند را ديده باشد، حال چيزی برای از دست دادن ندارد. پس اعتراضات ادامه پيدا کرد. سرانجام دولت چين برخورد خشونتآميز کرد. رسانههای شهروندی ديگر کافی بود و شروع کردند به دستگيری معترضين. آنها شروع کردن به بستن رسانههايی که اعتراضات در آنها جريان داشت.
چين احتمالاً موفقترين مجری سانسور اينترنت در جهان است، با استفاده از سامانهای که مشهور به ديواره آتش بزرگ چين است. ديواره آتش بزرگ چين متشکل از مجموعهای نقاط مراقبت است که فرض را براين میگيرد که رسانه توسط حرفهایها توليد میشود؛ اغلب از جهان خارج میآيد؛ در قطعات نسبتاً کم حجم میآيد و به نسبت، آهسته وارد کشور میشود. به خاطر اين چهار ويژگی، آنها قادرند آن را قبل از ورود به کشور فيلتر کنند. ولی به مانند خط دفاعی ماژينو، ديواره آتشين بزرگ چين برای رويارويی با اين چالش در سمت اشتباهی قرار گرفته بود. به اين دليل که هيچکدام از آن چهار چيز در اين فضا درست نبود. رسانه توليد داخل بود، توسط آماتورها توليد میشد. به سرعت توليد میشد و به مقدار آنچنان فراوانی توليد میشد که هيچ راهی برای فيلترکردن آن پا به پای ظاهر شدنش نبود. خب حالا دولت چين که برای دوازده سال با موفقيت تمام وب را فيلتر کرده بود، اکنون در موقعيتی قرار گرفته بود که میبايست تصميم میگرفت که آيا اجازه دهد يا اصلاً کل سرويس را تعطيل کند. چون هزينه تغيير شکل به رسانه آماتور آنقدر هنگفت است که نمیتوانند به هيچ روش ديگری به آن رسيدگی کنند. و در حقيقت همين هفته دارد اتفاق میافتد، در 20امين سالگرد تيانانمن آنها فقط دو روز پيش اعلام کردند که به سادگی دسترسی به تويتر را میبندند. چون هيچ راه ديگری جز آن برای فيلترش نداشتند. آنها مجبور بودند شير آب را به کل ببندند.
اکنون اين مسائل تنها روی کسانی که میخواهند پيامها را سانسور کنند تأثير نمیگذارد بلکه، روی مردمی که میخواهند پيام بفرستند تأثير دارد. زيرا اين واقعاً يک دگرگونی در کل اکو سيستم است، نه فقط يک استراتژی خاص. مشکل کلاسيک رسانه، از قرن بيستم اين بوده که چگونه يک سازمان پيامی را که میخواهد به گروهی از مردم که در کنارههای شبکه پخش شدهاند برساند. و اين پاسخ قرن بيستمی است که پيام را دستهبندی کند و يک پيام را به همه بفرستد. پيام ملی، افراد هدفگيری شده، ميزان نسبتاً کم توليدکنندگان و بسيار هزينه بر. بنا بر اين رقابت زيادی وجود ندارد. اين چگونگی دسترسی به مردم است. دورۀ همه اينها به پايان رسيده است. ما به طور فزايندهای در دورنمايی قرار گرفتهايم که رسانه در آن، جهانی، اجتماعی، حاضر در همه جا، و ارزان است. اکنون بيشتر سازمانهايی که تلاش میکنند پيامها را به جهان خارج بفرستند، به مجموعه توزيع شده پيامگيران، به اين تغيير عادت کردهاند. شنوندگان میتوانند متقابلاً صحبت کنند و اين يک کمی عجيب است. ولی بعد از مدتی به آن عادت میکنيد، همانطور که مردم عادت میکنند. ولی اين واقعاً تغيير ديوانهواری نيست که ما در ميانهاش داريم زندگی میکنيم. تغيير واقعاً ديوانهوار اينجاست، اين حقيقت که آنها واقعاً از هم جدا نيستند. اين امر که مصرفکنندگان سابق حالا توليد کننده هستند. اين امر که شنوندگان خودشان میتوانند مستقيماً باهم صحبت کنند. چون آماتورهای بسيار بيشتری از حرفهایها وجود دارند و به خاطر اندازه شبکه، پيچيدگی شبکه در حقيقت به توان دوی شمار شرکتکنندههاست. به اين معنی که وقتی شبکه رشد میکند، بسيار بسيار بزرگتر میشود. تا دهه گذشته، بيشتر رسانهای که برای مصرف عموم در دسترس بود، توسط حرفهایها توليد میشد. آن روزها به پايان رسيد و برنخواهد گشت! حالا خطوط، سبز هستند، که منبع محتوا، رايگاناند. که اين مرا به داستان آخرم میرساند.
داستان سوم
ما يکی از خلاقانهترين کاربردهای رسانه اجتماعی را در جريان کمپين باراک اوباما ديديم. منظورم از خلاقانهترين، استفاده در سياست نيست بلکه استفادهای است که کلاً شده. يکی از کارهايی که کمپين اوباما کرد اين بود که در اقدامی مشهور [سايتی با آدرس زير] ارائه کردند: من باراک اوباما دات کام.
ميليونها شهروند برای عضويت در اين کمپين شتاب داشتند و میخواستند ببينند چگونه میتوانند کمک کنند. يک گفتمان باور نکردنی در آنجا [در سايت] ظهور کرد. تا اينکه در تابستان اوباما اعلام کرد که میخواهد رأیاش را در مورد «قانون نظارت بر اطلاعات خارجی» عوض کند. او در ژانويه گفته بود آن سند را امضاء نخواهد کرد که به تلهکام آزادی احتمالاً جاسوسی بدون ضمانت افراد آمريکايی را میدهد. در تابستان و در ميانهی کمپين همگانی او گفت: «من بيشتر در مورد اين موضوع انديشيدهام، نظرم عوض شد. من به سند رأی مثبت خواهم داد». بسياری از طرفداران اوباما در سايت خودش آشکارا شوريدند. وقتی سايت را ساختند، سناتور اوباما بود. نامش را بعداً عوض کردند. لطفاً در مورد «قانون نظارت بر اطلاعات» درست برخورد کنيد. در مدت چند روزی که اين گروه ساخته شد، يکی از سريعترين گروههای رشدکننده در ««من باراک اوباما دات کام» شد. در طول هفتهها بعد از ساختناش بزرگترين گروه بود. اوباما بايد يک اعلاميه مطبوعاتی صادر میکرد. او بايد پاسخی میفرستاد و چنين گفت: «من مطلب را ملاحظه کردم. من درک میکنم که شما از کجا میآييد. ولی با در نظر گرفتن همه جوانب، من هنوز هم به همين شکلی که هست رأی خواهم داد. ولی من میخواستم با شما تماس برقرار کنم و بگويم میفهمم که شما با من مخالفايد، و من پيامد آن را در اين موضوع قبول میکنم». اين [سخن] هيچکس را راضی نکرد ولی بعد، نکته جالبی در بحث به وجود آمد. مردم در گروه پی بُردند که «اوباما» هيچگاه صدای آنها را نبست. هيچکس در کمپين اوباما هرگز تلاش نکرد تا گروه را پنهان کند، يا عضويت در آن را سختتر کند، يا منکر وجودش شود، آن را پاک کند، يا آنرا از سايت بردارند. که آنها فهميده بودند که نقش آنها در سايت «من باراک اوباما دات کام» جمع کردن حاميان است، نه کنترل کردن حاميان. و اين، از آن نوع انضباطهايی است که استفاده بسيار بالغانهای از رسانه را میطلبد.
رسانه، دورنمای رسانهای که میشناختيم، با همۀ آشنا بودنش، با همۀ ادراک آسان اين ايده که حرفهایها پيام را برای آماتورها پخش میکنند، بهطور فزايندهای رو به انقراض است. در دنيايی که رسانه، جهانی، اجتماعی، حاضر و ارزان است؛ در جهانی از رسانه که شنوندگان سابق، حال بهطور روزافزونی شرکای کامل هستند؛ در جهانی که رسانه کمتر و کمتر در مورد شکلدادن به يک پيغام منفرد برای مصرف افراد است و بيشتر و بيشتر، راهی است برای ساختن محيطی برای دور هم جمع شدن و پشتيبانی گروهها و انتخابی که با آن مواجه میشويم. منظورم اين است هرکس پيامی دارد که میخواهد در جهان شنيده شود، در اين مورد نيست که آيا اين محيط رسانهای است که ما میخواهيم در آن کار کنيم يا نه. اين محيط رسانهایست که بدست آورديم. پرسشی که پيش روی همه ما هست اينکه: چگونه میتوانيم بهترين بهرۀ ممکن را از اين رسانه ببريم؟ با اين که اين به معنی تغيير در روش هميشگی ما هست!
__________________________________
۱ نظر:
مطلب شما را خوندم و درسی خوب آموختم ... درس آن بود ، زنده باذ آزادی .
ارسال یک نظر