جمعه، مهر ۲۴، ۱۳۸۸

مصباح‌يزدی، عذاب خامنه‌ای در اين دنيا


گر نظر افتدم به تو، چهره به چهره رو به رو
چنگ زنم به ريش تو، می‌کشمش مو به مو


تازه‌ترين نظريه محمدتقی مصباح يزدی صبح ديروز وارد بازار بورس فقاهت شد: "همیشه کسانی مانع برقراری عدالت هستند و جز با مجازات تسلیم نمی‌شوند؛ از همین رو قرآن اجرای عدالت را متوقف بر آهن و سلاح دانسته است."
در ظاهر اين نظريه می‌تواند توجيه فقهی کشتار اخير آن گروه از پاسداران و بسيجيانی باشد که می‌خواستند تمايلات ولی فقيه را مبنی بر انتخاب و پيروزی احمدی‌نژاد، در ايران بعد از انتخابات پياده کنند. استنباط مصباح از قرآن چنين است که تمايلات رهبری از هر لحاظ مهم‌تر و ارجح‌تر از قانون اساسی و عين عدالت است و بنا بر چنين استنباطی است که می‌گويد: "قانون اساسی به تأیید و امضای ولی فقیه اعتبار پیدا می‌‌کند؛ نه این‌که _‌آن‌گونه که بعضی‌ها تصور کرده‌اند‌_ اعتبار ولایت فقیه به قانون اساسی باشد".
اما از آن‌جايی که هر اجتهادی پيش از اين‌که توجيه‌گر عمل‌کرد غلط گذشته‌ی مؤمنان و وفاداران به ولايت باشد، بيش‌تر و عموماً، بسترگشا و نظم‌دهنده رفتارها و کردارهای آينده مقلدان است؛ پرسش کليدی اين است که غرض و انگيزه اصلی مصباح از طرح چنين نظريه يا اجتهادی چه بود و در خدمت به کدام هدف خاصی می‌تواند باشد؟ آيا می‌توانيم اين اجتهاد را به‌معنای صدور مجوز کشتار مخالفانی که از اين پس به خيابان‌ها می‌آيند تلقی کنيم؟ مطابق ديدگاه فقهی مصباح، پاسداران [=محافظان ولايت] در سرکوب مردم [=رعيت، افراد صغير و نيازمند قيم] ملزم به گرفتن مجوز نيستند. چرا که وظيفه رعيت در همه‌ی حالت‌ها و وضعيت‌ها، تنها اطاعت است. اطاعت از ولايت، اطاعت از خدا به حساب می‌آيد و سرپيچی از آن نيز، بمنزله شرک معنی می‌شود. وظيفه مومنان نيز پيشاپيش در مبارزه با شرک و مشرکان روشن گرديد و ديگر نيازی به تجديد مجوز نيست.
در نتيجه منظور و مخاطبان اصلی مصباح افرادی هستند که براساس نظريه ولايی، هنوز در فرازی بالاتر از رعيت قرار دارند. يعنی آن قشری که حکومت ولايی در سی سال گذشته، بنا به دلايل مختلف و به‌رغم تهاجم‌های متفاوت، هنوز نتوانسته با آن‌ها تعيين تکليف کند. روی همين اصل و از منظر سياسی نظريه بغايت ارتجاعی و ضد انسانی مصباح به اين دليل حائز اهميت و قابل توجه‌اند که در روز پيش، تنها فقيه محترم، مردمی و انسان‌دوست ايرانی آقای منتظری، در جلسه درس اخلاق خود مؤکداً اشاره نمود که "حفظ نظام، يک واجب نفسی نيست".
وظيفه اين قلم بررسی و ارزش‌گذاری روی نظريه آقای منتظری نيست و آگاهانه از کنار اين بحث می‌گذرم که مشکل اصلی و اساسی در جامعه ما بر سر وجود و حضور محترم خود نظام ولايت است. اين عدم تطابق و تحميلی، خواسته يا ناخواسته حفظ آن را برای طرف‌داران نظام اسلامی به يک واجب نفسی تبديل می‌کند. با اين وجود، به اين حقيقت نيز واقفم که گروهی از مؤمنان، جدا از اين مسئله که مقلد آقای منتظری باشند يا نباشد‌، برای نظرات او احترام ويژه‌ای قائل می‌گردند. همين توجه ويژه موجب نگرانی‌هايی است که حاميان دربار ولايت همواره از آن رنج می‌برند. به‌زعم مصباح، سخنان روز چهارشنبه آقای منتظری نه تنها سدی است در مقابل اجرای باصطلاح عدالت خامنه‌ای در جامعه، بل‌که آن سخن به‌سهم خود می‌تواند بستر شک و ترديد را در ذهنيت مؤمنان و وفاداران به حکومت ولايی، باز و تقويت نمايد. به‌همين دليل مصباح با دستپاچگی تمام و از روی کينه در روز بعد جلسه درس اخلاق آقای منتظری، به پاسداران توصيه می‌کند برای تحقق اجرای عدالت خامنه‌ای و به استناد آيات قرآنی، می‌توانيد دهان اين پيرمرد را با سُرب پُر کنيد.
حال مسئله مبهم و کليدی اين است که نقش و جايگاه مصباح يزدی در دربار ولايت چيست و کجاست؟ البته هيچ الزامی نيست که رهبران نظام‌های مختلف سياسی در جهان حتماً تئوريسين باشند. اين دو جايگاه را بايد از هم تفکيک کرد. اما وقتی طرف‌داران نظام ولايت فقيه در جامعه معتقدند که ولی فقيه به‌زعم آنان جامع‌الشرايط است، صلاحيت علمی لازم را برای افتاء در ابواب مختلف فقه داراست و عجيب‌تر، انتخاب او از جانب خداست؛ ناچارند به اين پرسش نيز پاسخ بدهند که رهبر آنان چه‌طور ولی فقيه جامع‌الشرايطی است که همواره از فقيه ديگری خط و ربط می‌گيرد؟ اميدوارم نگوئيد که مخالفان نظام ولايت فقيه، در ارتباط با مسائل فقهی و موضوع ولايت اطلاع دقيقی ندارند و اين قبيل مسائل را نمی‌فهمند؟ اين شکل پاسخ توجيه مناسبی نيست؟ مخالفان چه اطلاعات دقيقی داشته باشند و چه نداشته باشند، دست‌کم يک نکته مهم را نمی‌توان انکار کرد که آن‌ها پيش از رهبری کنونی، بمدت ده سال ولايت خمينی را تجربه کردند و نيک هم می‌دانند چرا امثال مصباح‌ها در آن دهه خفقان گرفته بودند؟ آن‌هايی که می‌خواهند بلبلی امروز مصباح را که آشکارا خواهان مرگ ديگران است توجيه کنند، تنها يک راه دارند و آن، اعلام علنی اين نکته است که خدا در اين دور از ولايت، هم‌زمان خامنه‌ای و مصباح را با هم انتخاب کرد. دليل‌اش هم روشن است: مصباح را عذاب خامنه‌ای در اين دنيا قرار داد که بدون وجود او نمی‌تواند عرضه اندام کند؛ و خامنه‌ای را عذاب مصباح، که با ديدن جايگاه او شب و روز حرص و خودخوری کند.

__________________________________

هیچ نظری موجود نیست: