جمعه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۹

بازتوليد خاطره‌های تلخ و خونين چرا؟

«زمان آدم‌ها را دگرگون می‌کند اما تصویری را که از ایشان داریم ثابت نگه می‌دارد. هیچ چیزی دردناک‌تر از این تضاد میان دگرگونی آدم‌ها و ثبات خاطره نیست».
«مارسل پروست»

يادتان هست شبی داشتيم خاطره‌انگيز و نقطه تلاقی و همبستگی‌مان در آن شب، دفاع از حيثيت و آبروی انسان‌ها بود؟ يادتان هست که انگيزه اصلی و مقدمات شکل‌گيری جنبش سبز در آن شب چگونه کليد خورد؟ آن شب که تلويزيون ملی ايران داشت مناظره دو رقيبِ قدر دهمين دورۀ انتخابات رياست جمهوری را پخش می‌کرد، شبی بود از جنس ديگر. شبی که چشم‌های خوگرفته به تاريکی، داشت توانايی تشخيص خود را دوباره می‌آزمود. و صاحبان چشم‌ها، ناگهان قدم در جاده‌ای گذاشتند که برای جهانيان غيرمنتظره بود.

دقايقی بعد از پايان مناظره، وقتی گروهی در تهران و چند شهرستان ديگر، خودجوش و بدون برنامه به خيابان‌ها آمدند تا در منظر عمومی تکيه کلام هميشگی ميرحسين موسوی را که يک‌ريز «چيز ـ چيز» می‌گفت، به «چيزی» ديگر تبديل کنند؛ به جرئت می‌توان گفت که برای نخستين‌بار شمع همبستگی ملی در ايران، جان و فروغی ديگر گرفت. گويی خاطره‌های تلخ و خونين سی ساله در آن شب، برای نخستين بار خاصيت باز ترميم‌شان را از دست داده بودند. و اين پديده نوظهور و نوين، بستری را گشود که به جرئت می‌توان گفت، سد خاطره‌ها در آن شب، تا حدودی ترک برداشتند و جوی‌های باريکی از منافع و امنيت ملی در کشور جاری گرديدند. ولی آيا اين جوی باريک در تداوم حرکت خود ممکن است روزی به رودخانه‌ی بزرگی مبدل گردد؟ رودخانه بزرگی که در آن انواع کشتی‌های بتوانند به‌آسانی تردد کنند؟

آن شب، رمز و رازی را در درون خود دارد که بسياری از سياست‌مداران اصلاح‌طلب در عمل، تمايلی برای کشف آن نشان نمی‌دهند. زيرا کشف آن راز، بسياری از وارونه‌گويی‌های سياسی را برملأ خواهد نمود. يا حداقل، واقعيتی آشکار خواهد شد که دارندگان تصاوير ثابت، همان کسانی نيستند که خاطره‌های تلخ و خونينی از انقلاب و حکومت اسلامی دارند. البته بيان چنين سخنی به معنای فراموشی يا پرده‌پوشی نيست. اعمال جنايت‌کارانه را نمی‌شود به يک دورۀ زمانی يا نسلی محدودش کرد و بعد هم مدعی شد که هرچه بود گذشت و به تاريخ پيوست! تجربه پرسش و پاسخ‌های آقای موسوی در دانشگاه‌های مختلف نيز نشان می‌دهند که اغلب جوانانی که نظر او را در ارتباط با قتل عام‌های سياسی سال ٦٧ جويا شدند، متولدين سال‌های ٦٧_‌١٣٦٦ بودند. يعنی نسلی که مقتضای سنی آن‌ها گواهی نمی‌دهد که چهره‌های غمگين و خونبار مادران داغ‌دار را از نزديک ديده و به خاطر سپرده باشند. مفهوم واقعی پرسش‌های جوانان هم کاملاً روشن بود: با گذشته مبهم، نمی‌توان بسوی آينده و دموکراسی رفت! اما به‌رغم همه‌ی آن پرسش‌ها و ابهام‌ها، همين جوان‌ها در آن شبِ به يادماندنی به خيابان‌ها ريختند تا از ميرحسين موسوی حمايت کنند. مردی که بعد از بيست سال سکوت وقتی در پشتِ ميز مناظره قرار گرفت، نه تنها کوچک‌ترين نشانه‌ای از دگرگونی و دگرنگری از خود نشان نداد، بل‌که برعکس، از منظر سياسی، همه‌ی تلاشش اين بود تا به حريف مقابل بقبولاند که هم‌چنان مثل سابق گذشته‌نگرست. دورۀ طلايی‌اش، همان دهه‌ای بود که بخش عمده‌ای از افکار عمومی از آن خاطره‌های تلخ و خونينی دارند و بازگشت آن را هرگز برنمی‌تابند.

اگر بپذيريد که تنها بخشی از توصيف و تصوير بالا ممکن است واقعيت داشته باشند [که دارند]، ظاهراً طبيعی‌ترين و منطقی‌ترين واکنش اين بود که جوانان در خانه می‌ماندند. به جز موارد بالا، عامل ديگری نيز وجود داشت که مانع تحرک جوانان می‌شد. ميان تبليغاتی که اصلاح‌طلبان پيش از مناظره راه انداخته بودند، و توايايی که موسوی در آن شب از خود نشان داد، ناسازگاری شگرفی وجود داشت. و اين ناسازگاری به يک معنا يعنی ريختن آب سرد بر روحيه‌ی پُر جوش و خروش جوانان. آيا ما در آن شبِ استثنايی با يک وضعيت کاملاً متناقض‌نمايی روبه‌رو بوديم؟ آيا حق با گروه‌هايی نبود که می‌گفتند حمايت از موسوی در آن شب، برگرفته از همان رفتارهای متناقض‌نمايی است که در جامعه قابل مشاهده‌اند؟ آيا حق با آنانی نبود که می‌گفتند از آن‌جايی که جوانان خاستگاه و نماينده سياسی مشخصی در درون جامعه ندارند، اين قبيل پاندول زدن‌ها امری‌ست طبيعی؟ هدف و علتی را که جوانان در آن شب دنبال می‌کردند چه بود؟ حقيقت ماجرا را چگونه می‌توان کشف کرد و توضيح داد؟

حقيقت را بايد از دلِ مناظره و مبادله‌ای که ميان دو طرف گفت‌وگو انجام می‌گرفت، بيرون کشيد. مبارزه برای تسخير اهرم قدرت، بستری را گشود که دو تن از فرزندان واقعی حکومت، يکی به شدّت محافظه‌کار و پرده‌پوش، و ديگری نظم‌ناپذير و عريان‌گو، در مقابل يک‌ديگر قرار بگيرند. حاصل آن اصطکاک، چيزی جز برملأشدن جوهر حکومت اسلامی و روشدن خصائل دولت‌مردانی که وقتی بر کُرسی رياست جمهوری قرار می‌گيرند، نبود. شيوه برخورد حريف در مناظره، آن‌چنان ذهن و فکر موسوی را درگير مسائل تازه و بی‌سابقه‌ای ساخته بود که چاره‌ای جز چيز‌ـچيز گفتن نداشت. او وامانده در برابر اين واقعيت که آيا پرده‌دری رئيس جمهور را عليه بانوی محترمی که جز خدمات فرهنگی کارنامه ديگری ندارد؛ بايد به حساب يک انسان بی‌فرهنگِ برآمده از حاشيه واريز نمود؛ يا نه، تهمت، افترا و تحقير مخالفان که تا پيش از شبِ مناظره عموماً غيرخودی‌ها را نشانه می‌گرفت، شيوه مرسوم و هميشگی دولت‌مردان اسلامی است؟

همه ما _‌اعم از مخالفان و موافقان نظام ولايت‌_ دست‌کم در خلوت و در برابر وجدان خود، اين واقعيت را می‌پذيريم که دولت احمدی‌نژاد، يگانه دولتی نبود و نيست که مخالفان خود را به زير تازيانه‌های تهمت و افترا و تحقير می‌گيرد. اما در مقايسه با ساير دولت‌ها، او يک دولت استثنايی است که می‌خواهد دامنه‌ی تحقيرها را به شيوه‌ای عاميانه و طغيان‌گرايانه در درون جامعه گسترش دهد. اين تصميم از آن‌جايی که هدفش جلب آرای نيروهای عقب‌مانده در درون جامعه بود، در شبِ مناظره کليد خورد. غافل از اين نکته که لحظه‌ی اجرای چنين تصميمی ممکن است به يک لحظه تاريخی مبدل گردد. غافل از اين نکته که اقشار ميانی جامعه که سی سال آزگار در معرض بدترين تحقيرها قرار داشتند و هر طلبه بی‌سواد و نادانی هنوز از گرد راه نرسيده آنان را به باد تحقير و ناسزا می‌گرفت؛ ممکن است با ديدن چنين صحنه‌ای برآشوبند. غافل از اين نکته که مطالبه‌محوران با ديدن چنين نمايش مسخره‌ای، ليست مطالبات انتخاباتی‌شان را در خانه‌ها بگذارند و تنها محور دفاع از آبرو و حيثيت انسان‌ها را در جامعه علنی و عمده کنند.

آری آن شب استثنائی از منظر سياسی، تنها يک معنا داشت: تحقيرشدگان در حکومت اسلامی، حاضر نشدند تا شخصيت ديگری بر اين کاروان اضافه گردد. ولی آيا خواهران و برادران ما که تا ديروز مفتخر بودند که عضوی از جامعه خودی هستند، مفهوم واقعی حمايت از موسوی را در آن شب استثنائی درک و لمس کرده‌اند؟ کسی که معنای واقعی آن شبِ به ياد ماندنی را به‌خوبی درک و لمس کند و ذره‌ای پای‌بند به تفاهم ملی باشد، هرگز در برابر اعدام پنج جوان هم‌وطن کُرد، اين پا و آن پا و استخاره نمی‌کند! کسی که می‌خواهد به ديگران به‌قبولاند که در طول زمان دگرگون و دگرنگر شده است، هرگز سياست يکی به ميخ کوبيدن و يکی به سيخ را دنبال نمی‌کند. البته هرکسی آزاد است تا به شيوه‌ای که خود در زندگی سياسی می‌پسندد، رفتار کند اما، يادتان باشد در جامعه‌ای که حکومتش برای جان و مال و حيثيت انسان‌ها پشيزی ارزش قائل نمی‌گردد، دنبال کردن سياست‌های خط‌دار و مرزکشی‌های دروغين ميان انسان‌ها، معنايش جز پذيرش خواری مضاعف نيست! دنبال کردن سياست‌های خودی و غيرخودی، معنايش جز بازتوليد خاطره‌های تلخ و خونين نيست!

__________________________________

هیچ نظری موجود نیست: