در يکی_دو روز گذشته که هاشمی رفسنجانی محترمانه پا پس کشيد و کرسی رياست مجلس خبرگان را به مهدوی کنی سپُرد، بار ديگر موضوع و نقش نيروهای خواص درون نظام ولايی در شرايط حساس کنونی، در بورس توجه پارهای از محافل مختلف داخل کشور [و اکثراً مدافع اصلاحات] قرار گرفت. گويا گروهی بر اين باورند که حمايت نيروهای خواص از رفسنجانی، کفه توازن قوا را به نفع جنبش سبز سنگينتر خواهد کرد؟!
ظاهراً توجه به نيروهای خواص درون نظام، بيشتر متأثر از تحولات کشورهای مصر و تونس هستند. اما اين رويکرد يک اصل بنيانی و عمومی را ناديده میگيرد که واکنش نيروهای خواص درون نظامهای مصر و تونس، ناشی و متأثر از مخالفت و مقاومت يکپارچه مردم آن ديار بودند. وانگهی، نيم نگاه رفسنجانی به جنبش سبز در بيستويک ماه گذشته، همواره از جنس تاکتيکهای موج سواری در بازی قدرت بود. حنايی که بعد از گذشت 32 سال، در چشم همهی طيفها و گروههای درون نظام بیرنگ جلوه میکند. با اين وجود، اگر بحث رابطهها و حمايتهای درون محافل را کمی جدی بگيريم، تشخيص جنس رابطهای که ميان گروهی از تکنوکراتها با هاشمی رفسنجانی _بخصوص در دورهای که او قدر قدرت بود_ وجود داشت، بسيار آسان فهمتر از تشخيص ارتباط او با نيروهای خواص درون نظام است.
اگر منظور محافل از اين اشاره همان تکنوکراتهای وفادار به رفسنجانی بودند که در شرايط کنونی نمکدان شکستند و بیتفاوت از کنارش گذشتند، بحثی نيست. کارنامه رفسنجانی و ياران تکنوکراتش بخوبی نشان میدهند که فراتر از اين سطح نمیشود و نبايد هم رفت. برعکس، اگر مدعی شوند که غرض، توجه خيرخواهانه به امنيت و منافع ملی کشور است، آن وقت، پاسخ به يک پرسش برای همه الزامی است که به چه دليل وقتی "گزارش هيأت ويژه رسيدگی به غائله 25 بهمن" در روز چهارشنبه (11 اسفند ماه) توسط نکونام در صحن علنی مجلس شورای اسلامی خوانده شد؛ چنين دغدغهای متظاهر نگرديد؟ واقعاً نيروهای خواص درون نظام چه کسانی هستند؟ اتفاقاً آن گزارش از اين جهت حائز اهميت است که از درون آن، تنها میتوانيم واقعيت تلخ زير را بيرون بکشيم: هرگونه تلاش و جُستوجويی در جهت يافتن انسانی عاقل، آيندهنگر و شجاع در درون دستگاه ولايت، تلاشی است بیهوده و عبث!
اگر در درون چنين دستگاهی چهار نفر _فقط چهار نفر، نه بيشتر_ آدم منطقی، دورانديش و دلسوز نظام ولايی [دقت کنيد نمیگويم دلسوز به منافع ملی] حضور داشتند، به هر آب و آتشی میزدند تا مانع پخش علنی چنين گزارش بی محتوا و مسحرهای گردند. زيرا گزارشی [بخوانيد بيانيه سياسی] که حکايت از قيام قوه مقننه عليه قانون دارد، به سهم خود آن ته مانده اعتبار سياسی و حقوقی نظام ولايی را در مجامع بينالمللی برباد میدهد. و ناگفته نماند کليهی نظامهايی که فاقد هرگونه جايگاه و اعتبار حقوقی و سياسی در مجامع بينالمللی بودند [و يا هستند]، در جهت حفظ خود، فقط میتوانستند [و میتوانند] چوب حراج بر سر ثروتهای ملیشان بزنند.
بديهیست که در درون هر نظامی حتا فاشيستترين و فاسدترين نظامهای سياسی از جمله در نظام ولايی ايران، همواره گروهی از انسانهای باصطلاح منطقی و دورانديش حضور داشتند و هنوز هم دارند. اما پرسش کليدی اين است که چرا آن حضور در کليت خويش قادر نيست در جهت حفظ منافع ملی و دفاع از حقوق مردم سمتگيری تأثيرگذار و مثبتی داشته باشد؟ هم تجارب تاريخی کشورهای مختلف از جمله در آلمان دورۀ فاشيستی، و هم تجربههای شخصی تک تک ايرانيان در سی دو سال گذشته گواهی میدهند که اين عناصر در خوشبينانهترين تحليل، در مجموع عملکردی برابر با صفر داشتند. عملکرد صفر نيز در درون نظام ولايی تنها يک معنا را میرساند که چگونه عناصر باصطلاح خردگرا و آيندهنگر، سهم مهمی در جهت تقويت نيروهای افراطی و انديشههای واپسگرا داشتند. در واقع اگر بخواهيم دليل چنين پديدهای را دستکم از منظر فرهنگی توضيح دهيم، عملکرد صفر، بار فرهنگی و علت مشخصی دارد: مادامی که عقلانيت با شجاعت و مقاومت گره نخورند، و يا دقيقتر بر هم منطبق نگردند، منطقگرايی افراد درون نظام ولايی، به توجيهگرايی صرف و بی معنا تقليل میيابد.
اما توجيهگری نيز در درون نظامهای بسته و تماميتخواه، همواره تابع يکسری خط قرمزها و قانونهای نانوشته آن هستند. اين محدويتها راه هرگونه فرار و مانوری را از گروههای باصطلاح عقلای درون نظام سلب میکنند. نيروهای خواص چه بخواهند و چه نخواهند در جهتی سوق داده میشوند که ديگر ماهيت و خاصيت متفاوت آنها از نيروهای عوامی مانند جنتی و احمد خاتمی، قابل تشخيص نيستند. به عنوان مثال، "گزارش هيأت ويژه رسيدگی به غائله 25 بهمن" يکی از همان قانونهای نانوشته شده نظامهای تماميتخواه است. ببينيد چگونه همهی تلاش گزارشگران در جهت مشخصی است تا اعتراض عمومی 25 بهمن را پديدهای استثنايی و بدون پيشينه معرفی کنند. مخاطبان اصلی گزارشگران چه کسانی هستند؟ نيروهای خواص درون نظام يا عموم مردم؟ واقعيت را اگر بخواهيد بدانيد، نمايندگان مجلس به رغم تمام نمايشهای مسخرهای که تاکنون نشان دادهاند، دستکم يک نکته را خوب میفهمند، ملتی که در جوّ کاملاً نظامی و زير رگبار گلولهها به خيابان میريزند تا صدای اعتراضشان را به گوش جهانيان برسانند، با شنيدن چنين گزارشی، صد در صد به ريش نمايندگان و ديگر مسئولان نظام خواهند خنديد. در نتيجه مخاطبان اصلی اين گزارش همان گروه باصطلاح نيروهای خواص درون دستگاه ولايت هستند! آنان مجبورند از اين پس دانسته و آشکارا تن به خفت دهند، سه خطای مهم حقوقی ولی فقيه را در فردا انتخابات رياست جمهوری که معنايی جز خيانت به حقوق ملت نداشت، ناديده بگيرند تا پرونده انتخابات برای هميشه خاتمه يافته تلقی گردد.
البته محفلهای مختلف داخل کشور آزادند به تناسب گرايشها و تمايلهایشان، راهکارها و راهحلهای مختلفی را دنبال کنند. کسی مخالفتی ندارد که چرا روز روشن با چراغ بدنبال کشف نيروهای خواص درون نظام ولايی هستند. منظور نوشته حاضر هم نه مخالفت، بلکه طرح يک پرسش دوستانه است که چرا بخشی از آن انرژی را در جهت کشف دوباره ميرحسين موسوی صرف نمیکنيد؟ اين کشف دو باره به اين دليل الزامی است که مقاومتهای ميرحسين موسوی در برابر تمايلات تماميتخواهانه ولی فقيه، آشوبی در اذهان نيروهای باصطلاح خواص درون نظام بر پا کرد. آنان نه تنها فاقد حداقل شجاعتاند، بلکه توجيهگری آنها در شرايط کنونی عملی است جانبهدارانه و سد راه تحول. آيا میتوان از شخصيتهايی که مخالف تغيير و تحول هستند انتظار معجزه داشت؟
__________________________________
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر