سنتهای زیبا را بايد حفظ کرد! اما اگر حفظ سنتها منطبق بر نيازهای زمانه نباشد، آنچه را که باقی میماند، شکلی است بیمحتوا.
هفتسين، يکی از نمادها و نشانههای زيبای ايرانی است. اگر میبينيم چنين سنتی تا روزگار ما متداول و پا برجا ماند، بجرأت میتوان گفت به دليل فلسفه وجودی آن بود. فکر سبزی که خواهان باروری زمين و آبادانی سرزمين پدریست!
نياکان ما، در نخستين لحظات سال نو، در کنار سفره هفتسين مینشستند و پیمان میبستند که در آبادانی و باروری سرزمين پدری، نقش و سهمی جدی داشته باشند.
از گذشتههای دور بیاطلاعايم. ولی در دوران هخامنشيان، چنين سنتی را «هفت چين» يا «هفت چيدنی» میگفتند که در نخستين روز نوروز، هفت ظرف از هفت نوع غذا را بر سر سفره میگذاشتند. بعدها و در زمان ساسانيان که پس از يک گسست تاريخی به قدرت رسيده بودند، «هفت شين»، رسم متداول مردم ايران شد. شمع، شراب، شيرينى، شهد (عسل)، شمشاد، شربت و شقايق يا شاخه نبات، اجزاى تشكيلدهنده سفره «هفت شين» بودند.
آن تغيير بهظاهر ساده از «چين» به «شين»، مفهوم نوينی را هم متناسب با عصر خود همراه داشت. درست است که شمشاد به نشانه سرسبزی و جاودانگی سرزمين پدری بر سر سفره هفت شين قرار داشت اما، اعتقاد ايرانيان براين بود که با روی کار آمدن ساسانيان، نوری (شمع) تازه بر زندگی تابيدن گرفت و خونی (شراب) تازه در رگهای ما جاری گرديد. و شادمان از اين تغيير، شهد (عسل) و شربت مینوشيدند.
پس از تهاجم اعراب، هفت شين، مبدل به «هفت سين» شد. اين تغيير شکل ساده با گذاشتن سرکه، سيب، سمنو، سماق، سير، سنجد و سبزه برسر سفره؛ به تناسب شرايط و دشواریهايی که ايرانيان در آن عصر داشتند، مفاهيم و معانی تازهتری را میرسانيد. در ظاهر میگويند از آنجايیکه اسلام مخالف شراب بود [که بود]، سرکه را جانشين آن ساختند. اگرچه سرکه همزاد شراب است ولی، برخلاف مفهوم مهر و محبتی که شراب تداعی میکند، معنی سرکه، تندی و انتقام است. يا حضور سنجد، که علامت دلباختگی به عصر پيشين بود و سير، يعنی تحريک و تشويق ديگران به مبارزه عليه نيروهای مهاجم و اشغالگر. اين تغيير تا بدان حد مهم بودند که نياکان ما هرسال، عهد میبستند تا بازگشت عصر طلايی آرزوهايی که در دل دارند، از نوشيدن شهد و شربت در آغاز نوروز، خودداری کنند.
اين نوشتم که بگويم بعد از انقلاب، مسئولين امور بجای توجه به فلسفه وجودی سنت هفتسين و تقويت فکری که خواهان سرسبزی و باروری و آبادانی سرزمين پدری هست گردند، با تمام توانشان عليه آن برخاستند. ملت نيز، به تناسب وسع اجتماعی و فرهنگی خويش، دو دستی، در جهت حفظ آن کوشيدند. در اين جنگ، هر دو گروه، محتوا را رها ساختند و بيشتر به شکل چسبيدند.
سه دهه جنگ بیمحتوا سبب شد تا شکل سنت در ظاهر حفظ گردد اما، ملت سنتی ما در فرجام چنين نبردی، خواسته و ناخواسته، به «هفت جيم» تقسيم شده بود:
1_ جهادی (طيفهای مختلف بنيادگرايان اعم از سپاه تا بازاريان)،
2_ جاثليق (طيفهای مختلف روحانيان مخالف و معتقد به ولايت)،
3_ جاانداز (بخشی از نيروهای اصلاحطلب درون نظام)،
4_ جابلوس (بخشهای مختلف اداری و ارتشی)،
5_ جاحد (گروههای مختلفی از اساتيد دانشگاه، دانشجويان، هنرمندان، نويسندگان، روزنامهنگاران و دبيران)،
6_ جارچی (گروههای اپوزيسيون باصطلاح درون نظام)،
7_ جوادی (آن بخش از مردمی که معروفند به خلقالله).
بهرغم آنچه که گفته شد، در دو سال گذشته با شکلگيری و گسترش جنبش سبز، نسيم تازهای در فضای فرهنگی ايران زمين پيچيد و بوی خوش و دلنشينی به مشام میرسند:
آيا واژه «سين»
با محتوای پيشين
که معنايش باروری و سر سبزیست
در سرزمين پدری،
دگرباره باز خواهند گشت
برسفرههای هفتسين؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر