در حاشيه تحريف تاريخ
هاشمی رفسنجانی نخستين کسی بود که نمايش "سخيف" و "کممحتوا"ی ماکتهای مقوايی را بهمعنای "تحريف تاريخ انقلاب" ارزيابی کرد.
نمايشی که بهزعم "تابناک"یها نشانهی "کجسليقهگی" بود و يا بهقول محمدرضا تابش (دبير فراکسيون اقليت مجلس) "امامزدايی"؛ ناگهان به موضوع اصلی يک جدل نيمه پنهانی تبديل میشود که بخشی از روحانيت ايران آنرا برنامهی "هدفدار"ی [مصاحبه مجيد انصاری با روزنامه روزگار] میفهمند که قصدش "تحريف تاريخ انقلاب" است.
در دنيايی که فيلمها و عکسها بهعنوان اسنادی شفاف و معتبر جايگاه ويژهای در ميان آرشيوهای تاريخی دارند، شهامت زيادی میخواهد که کسی جلوی ميکروفون خبرنگاری بايستاد و بگويد آنچه را ديديد "تحريف تاريخ انقلاب" بود. آيا استفاده از يک ماکت بهجای شخصيت اصلی داستان، معنايش تحريف تاريخ است؟ بديهیست منظور اصلی رفسنجانی از "تحريف تاريخ انقلاب"، بههيچوجه انکار تاريخی روز ورود خمينی به ايران نيست؛ بلکه غرض، اشاره به انگيزه و داستانی است که در پس ظهور خمينی پنهان شده بودند. داستانی که بار اعتقادیـاتوپيايی دارد و طيفی از روحانيت و اغلب کسانی که بندنافشان را در عصر ولايتِ خمينی بريدهاند؛ با هاشمی همرأیاند و در پایبندی به آن، "اجماع" دارند. هاشمی و طيفی از روحانيت معتقدند که برگزارکنندگان دهه فجر با نمايش "سخيف" خيابانی میخواستند حقانيت عصر ولايت فقيه را که هم علت و هم نتيجهی ظهور موعود بود، به مسخرهگی بگيرند.
توی پرانتز اضافه کنم که مسئله کليدی نوشته حاضر، شناسايی و پیگيری انگيزههايی است که در پس واکنشهای سياسی پنهان شدهاند، نه شرح طرز تلقی افرادی مانند رفسنجانی يا ديگر روحانيون همسو با او که چگونه برداشت و اعتقادی در باره بازگشت آيتاله خمينی دارند. اما از آنجايی که تجربهی سه دهه گذشته به روشنی نشان میدهند که اغلب کُنشها و واکُنشهای سياسی در ظاهر بهنحوی متأثر و همسو با چنين باورهايی بودهاند؛ ورود به اين عرصه، آنهم به اين دليل ساده که پاسخ برخی از پرسشها را پيشاپيش دانسته باشيم، بهزعم من تا حدودی الزامیست. واقعاً و تا چه حد و اندازهای درگيریهای سياسی کنونی دولتمردان ايرانی، برگرفته و معلول گرايشهای عقيدتیـفقهی است؟ اگر مبنا و معيار را همان تبليغاتی بگيريم که میگويد سياست ما، متأثر و برگرفته از ديانت ما است؛ آيا نمايش خيابانی "امام مقوايی" را میتوانيم بهعنوان يک تحول فقهیـسياسی که برداشت و قرائت تازهای از "امامت" را ارائه میدهد، تصور کرد؟
خوانندگان تيزبين نوشتهی حاضر صرف نظر از اين که امام مقوايی را امری تصادفی فرض میکنند يا تعمدی، دستکم به اين حقيقت تلخ واقف هستند که دولتمردان اسلامی، چگونه سه دهه از زندگیمان را با همين طنزها رقم زدهاند. هدف اصلی نوشته حاضر هم فهم پیآمدهای سياسی نمايش است. وقتی میبينيم بعد از مراسم دهه فجر، بسياری از کُنشها و واکُنشها جفت امام مقوايی میشوند و در جهت تقويت يا در جهت نقد آن، همراه با آن در يک زنجيره قرار میگيرند؛ وقتی میبينيم نمايش امام مقوايی فضای تازهای را برای امثال صادق طباطبايی (خواهر زاده امام موسی صدر) مهيا میسازد تا در مصاحبهای تازه با سايت حزب مؤتلفه، غيرمستقيم چنين القاء کند که آيتاله خمينی بخاطر ترس از رقيب قدر، خواهان پیگيری غيبت موسی صدر نبود؛ يا وقتی میبينيم رئيس جمهور ايران در سخنرانی مراسم نوروز در تاجيکستان، خود را فردوسی زمانه عليه خلافت "اموی" و "عباسی" جا میزند؛ فهم يک نکته دشوار نيست که باب تازهای در سياست فقهی و در مديريت سياسی گشوده شد. با توجه به اين نمونهها، پرسش کليدی اين است که چگونه میتوانیم پیآمدهای سیاسی یک نظریه فقهیـسياسی را تحلیلی کنیم؟
از درون ادعای پوشيده و رمزگونهی رفسنجانی در باره "تحريف تاريخ انقلاب"، سرنخ قابل استنادی را نمیشود بيرون کشيد. اما معنای "تحريف تاريخ" را روزنامه شرق در آخرين شماره سال گذشته (٢٨ اسفندماه ٩٠)، به بهانه سالگرد مرگ احمد خمينی، در گفتوگويی که با مجيد انصاری داشت، بهخوبی روشن میکند. دبير مجمع روحانيون در اين مصاحبه جملهای دارد که باب ورود به اصل و علت نزاع را میگشايد. وی میگويد: "با اوجگرفتن نهضت، مسأله اخراج امام از عراق و کويت و مهاجرت به پاريس اتفاق افتاد که حقيقتاً از اين مقطع نقش تعيينکننده ايشان [يعنی احمد خمينی] در مشورت دادن و اين هجرت بزرگ کاملاً مشهود است". در واقع مجيد انصاری در اين مصاحبه میگويد که نزاع اصلی بر سر استنباط و تحليل از دو روايت مختلفی است که روحانيان در باره بازگشت امام ارائه میدهند. کدام روايت؟
برای فهم دقيق ماجرا، ناچاريم گريزی به ماههای قبل از انقلاب بزنيم. و روزهايی را به خاطر آوريم که تمام آرزوها، دغدغهها و تلاشهای آيتاله خمينی در روز "موعود" و در لحظه "بازگشت" خلاصه شده بود به اين اميد که بتواند از مسير هوايی کويتـتهران، وارد ايران گردد. چنين تمايلی که از جهتی برگرفته و منطبق با نظريهی ولايت فقيه بود، دوست داشت که بازگشتاش در اذهان عمومی، بهگونهای تداعیگر بازگشت و ظهور "امام زمان" گردد. در واقع او میخواست آن حديث معروف ظهور مهدی را که محمدباقر مجلسی در جلد سيزدهم (قديم) بحارالانوار نوشته بود، بعد از گذشت نزديک به دو قرن از ظهور "سيد علیمحمد باب"، برای دومين بار در تاريخ مبارزات سياسی در ايران، پياده کند و متحقق سازد.
اما صدام حسين آن "تقدير" ذهنی امام خمينی را که در دورۀ مهاجرت بافته شده بود، يک شبه رشته کرد. تنها راه پيش رو، پرواز به پاريس بود، به نقطهای که مردمش نه "مهدی" را میشناختند و نه، معنای ظهور را میفهميدند. آيتاله خمينی انتظار داشت که دستکم مراجع تقليد ايران و نجف با ارسال تلگرامی به صدام، بخاطر چنين تصميمی که خلاف تقدير بود، اعتراض کنند. مراجع سنتی، از آنجايی که از بنيان مخالف نظريهی ولايت فقيه بودند، چنين تصادفی را به فال نيک گرفتند و سکوت کردند. سکوت مراجع راه را برای جريان ديگری از حاميان خمينی [غير از خط امامیها] هموار ساخت و آنها امام را در شب معينی به کره ماه فرستادند. در پس اين حرکت سنبُليک و طنزآميز نظريهای پنهان بود که آشکارا نشان میداد ميان ولايتخواهی خط امامیها و ولايتخواهی ماه گردونیها، تفاوت از زمين تا آسمان است! اکنون آن طنز پيش از انقلاب مثل فتواهای اسلامی که بهعلت ابطالناپذيری هرازگاهی علنی میشوند؛ بعد از گذشت سی سال، به صورت امام مقوايی ظاهر شد.
در واقع ظهور امام مقوايی در صحن نخست نبرد سياسی و فقهی، فقط يک معنا دارد: پايان دادن به بحث کسلکننده مشروعيت و مقبوليت مذهبی ولی فقيه! موضوعی که دو ماه قبل از نشست دورۀ ششم (مهرماه٨٨) مجلس خبرگان، توسط هاشمی رفسنجانی دامن زده شد بود. رئيس مجلس خبرگان، جهت و محتوای سياسی اعتراضهای خيابانی را که تا آن زمان دولت و وزارت کشور را نشانه گرفته بودند؛ به سمت عدم مشروعيت رهبری کاناليزه میکند و تغيير میدهد. هاشمی رفسنجانی در خطبههای نماز جمعۀ ۲۶ تير ماه، با برجستهکردن نارضايتی عمومی [بخوانيد عدم مشروعيت رهبری]، نه تنها بار سنگينی را بر گُرده نمايندگان میگذارد تا به وظايف قانونی خود عمل کنند؛ بلکه، راه ورود به ميانهی بازی را برای ديگرانی که مُهر سکوت بر لب داشتند، هموار میسازد.
در فردای نماز جمعه، آقای کرباسچی نوشت: "در شرايطی که بهنظر میرسد ديگر گوشی از مسئولان، شنيدار پيام مردم نيست، هاشمی رفسنجانی راهکار حل بحران ارائه میدهد و نشان داد که مردم در ميان مسئولان عالیرتبه نظام تنها نيستند". مجمع نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی نيز در نامهای به رئیس مجلس خبرگان خواستار "بررسیهای قانونی وفق اصل ۱۱۱ قانون اساسی" شدند که به موضوع عزل رهبری اختصاص دارد. به علاوه، وبسایتهای مخالفان [از جمله "موج سبز آزادی"] نامهای را که گفته میشد گروهی از روحانیون قم، اصفهان و مشهد در خطاب به خبرگان نوشتهاند؛ منتشر کردند که نويسندگان آن نامه، خواستار عزل رهبر بودند. اما بهرغم وجود چنين اعتراضهايی، اکثريت قريب به اتفاق نمايندگان مجلس خبرگان در نشست دورۀ ششم (مهرماه٨٨) با تأکيد يادآوری کردند که: "همراهی يا عدم همراهی مردم برای حکومت مشروعيت ايجاد نمیکند".
بیتوجهی مجلس خبرگان به حقوق عمومی، اعتراض خيابانی را تشديد کرد. تعدادی از عناصر درون نظام، پرچم "مرگ بر ديکتاتور" را برافراشتند اما، چرخه ولايت، به گونهای ديگر چرخيد. مجلس خبرگان در نشست دورۀ هفتم (اسفندماه٨٨) با صدور بيانيهای مخالفان را خوارج خواند و خواسته و ناخواسته، شرايطی را برای رهبری ایران مهيا ساخت تا جايگاه کنونی ولایت را همطراز با جايگاه ولایت پیامبر اسلام بداند. و به زبانی ديگر، خط امامیها به دليل نزديکبينی سياسیشان در آن روزها، بطور دقيق قادر نبودند چهره واقعی تصويری را که پيش از انقلاب بر روی ماه افتاده بود، رويت کنند.
__________________________________
شمارههای پيشين را میتوانيد در [اين صفحه] بخوانيد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر