۱
گاهی اوقات بهطور تکپران و گذرا، آدم حرفهايی را میشنود
يا رفتارها و برخوردهايی را مشاهده میکند که در ظاهر معمولی بهنظر میآيند. يعنی در مقايسه و انطباق با ديگر
رفتارهای تحريکآميز، حجم و وزنشان در سطحی نيست که بخواهند حساسيت برانگيز و ترسناک باشند.
بديهی است که بنا به عادت، سعی میکنی اين قبيل شنيدهها و ديدهها را، ناشنيده و ناديده بگيری و بدون سر و صدا، از کنارشان بگذری .
اما وقتی اين عناصر بهظاهر بیوزن و بدون حجم، ذره ذره جمع
گردند، و مطابق ضربالمثل ايرانی: وانگهی
دريا گردند؛ آن زمان موجی از وحشت سراپای وجود
را فرامیگيرد
و رعشه در جان آدمی میافتد که چه شد زودتر، اين چيزها را
نديديم و يا
به چه دليل نمیتوانستيم ببينيم که اکنون و ناگهان اينگونه
غافلگيرمان
کرده است؟ آنهايی که تجربه انقلاب و تجربه رفتار آدمهايی که بعد انقلاب يکشبه مسلمانان دو آتشه و متعصبی شده بودند را در
توشه دارند؛ نيک میدانند که فهم و
چرايی اين «لحظهی ناگهانی» ديگر، ديرهنگام است. يعنی داريد فرجام پروسهای
را میبينيد که از مدتها پيش، در مقابل
چشمهایتان،
ذره ذره انباشه شده بودند. آنچه در شامگاه جمعه ۱۳ نوامبر در پاريس
اتفاق افتاد، ۱۲ سال پيش ابودجانه الافغانی، سخنگوی القاعده در اروپا هشدار و
اخطار داده بود: "شما زندگی را دوست داريد و ما مرگ را!"
۲
در عصر جمعه (۱۳نوامبر) و از لحظهای که همراه با مهمانهايم صدای انفجار بمب تروريستها را
از طريق تلويزيونی که مستقيمن داشت بازی دوستانهی فوتبال آلمان و فرانسه را پخش
میکرد شنيديم؛ تا ساعت سه صبح شنبه ۱۴نوامبر که لحظه به لحظه داشتيم آخرين خبرها
را برمیرسيديم؛ اعتقاد داشتم که در مقايسه با شناختی که از نقشه و تاکتيک ترورهای
پيشين داريم، يکجای کار اين گروه میلنگد و بهويژه تاکتيک آن دو تروريستی که
جلوی استاديوم فوتبال خودشان را کشتند، بهنوعی ناقص، بیمعنی و تاحدودی گمراهکننده
بود. بهزبانی ديگر، هيچ تناسبی ميان نقشه و نيرو وجود نداشت. از اين منظر گفتم به
احتمال زياد بخشی از تروريستها نتوانستند خودشان را با برنامهای که تدارک شده
بود، همآهنگ کنند. وقتی شنيدم پليس فرانسه فوراً مرزها را بست خوشحال شدم از اينکه
آنها هم متوجه طرحی که ناقص اجراء گرديد شدهاند. اما وقی شنيدم يکی از تروريستها
در بروکسل دستگير شد، برآوردم چنين بود که تعدادی از تروريستها، حال به دليل ترس
يا به علت عذاب وجدان زير بار ترور نرفتند و پيش از عمليات پشيمان شدند و گريختند.
اگر چنين اتفاقی واقعيت داشته باشد بايد هم پليسها و هم مردم اروپا آغوش خودشان
را بهروی پشيمانشدگان بگشايند و به آنها فرصتی برای بازگشت به زندگی بدهند.
يک
ساعت و نيم پيش وقتی شنيدم پليس فرانسه در شرق پاريس اتومبيلی را که حاوی تعدادی
از سلاحها کلاشينکف و ديگر ابزارهای جنگی بود پيدا کرد؛ به اين نتيجه رسيدم که نه
تنها گمانهزنی بالا دارد رنگ واقعی به خود میگيرد بلکه، مثل همهی دين باوران
جهان در حال شکرگزاری هستم که از چه مصيبت بزرگی نجات يافتيم: واقعن اگر آنها
موفق میشدند به روی مردم ترسيدهای که بیمهابا داشتند استاديوم فوتبال را ترک میکردند،
رگبار میگرفتند؛ چه محشری برپا میشد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر