دو نسل گيلانی [نسل ما و نسل پدران ما] برای دو روحانی نام
آشنا آيتاله کمرهای و آيتاله احسانبخش احترام و اعتبار ويژهای قائل بودند.
آيتاله کمرهای نخستين روحانیای بود که در سال ۱۳۳۲ اعلام
کرد: فتوای حرام بودن مصرف «اوزون بُرون» (ماهی خاوياری) فاقد دقت علمی و عقلی است
و به لحاظ شرعی مصرف آنرا بلامانع و "جايزالأكل" دانست. اما سکوت ديگر مراجع سبب شد که آن فتوا همگانی نگرديد و تا سال ۱۳۵۹،
مصرفکنندگان اصلی ماهی «اوزون بُرون» در ايران، اغلب گيلانیها و ترکمنها
بودند.
آيتاله احسانبخش هم نخستين کسی بود که بعد از انقلاب اسلامی
در سال ۱۳۵۸، راهی قم شد و در مقابل آيتاله خمينی زانو-به-زانو
نشست و گفت: مسئلهی کليدی «اوزون بُرون»، مسئلهی منافع عمومی و گسترش بازار کار
است. موضوع مهمی که مراجع تقليد پيشين به آن بیتوجه بودند. اما حالا ورق برگشت، و
وظيفه شما که اکنون در رأس قدرت قرار گرفتهايد بمراتب سنگينتر است و نمیتوانيد
به بهانهی «حرام بودن»، هم بخشی از ثروتهای ملی را دور بريزيد و هم آشکارا امّت
مسلمان را محروم کنيد از نعمات خدادادی! اينگونه بود که ماهی «اُوزون بُرون» به
فاصله ۲۷ سال برای بار دوّم حلال گرديد و امّت منتظر چنان صفی برای خريد آن تشکيل
دادند که قيمت آن يک شبه از کيلويی ۵تومان، رسيد به کيلويی ۱۵۰تومان.
هر دو روحانی [کمرهای و احسانبخش] به سهم خود انسانهای
تابوشکنی بودند و بی توجه به فتاوی مراجع تقليد و منع فقهی، داوطلبانه و آزادانه بر
سرِ سفرۀ ماهی اوزون بُرون نشستند و آنرا مصرف کردند. بوی خوش اوزون برون بريان
چنان هوش از سر میبَرد و بُذاق را تحريک میکند که هر دو آيتالهی ما بی توجه به آداب
و فرهنگ غذايی گيلان زمين، همهی حواسشان را متمرکز کرده بودند روی مصرف و مصرفگرايی،
و چنين نگاهی، يعنی کجگذاشتن خشت اوّل! اوزون بُرون، برخلاف ماهی سفيد و گوشت و
مرغی که روزانه مصرف میگردند؛ فاقد مصرف روزانه است. غذای مختص مناسبتهاست، گوشتاش
مزه عرق زحمتکشانست، و خاويارش مزه شامپاين ثروتمندان. بدون توجه به اين فرهنگ،
نمیشود اشتغال تازهای ايجاد کرد. و ديديم که نشد و دوبارۀ برگشتيم به دورهای
بسيار بدتر از دورۀ قبل از فتوا. يعنی از يکسو با بحران بيکاری مزمن در استان
گيلان رو-به-رو هستيم و از سوی ديگر، با نابودی طبيعت و از بين رفتن موجودات
زنده.
نسل سوم گيلانی [يعنی فرزندان ما] تازگیها به اين نتيجه
رسيده بودند که از زمان قاجار تا امروز، چرخه زندگی همچنان بر محور استفتاء/فتوا
میچرخد. آنها برای تکميل تجربهی نيمه
تمام پدران و پدربزرگان خود، درصدد بودند تا آيتاله تابوشکن منتخب نسل جديد را بر
سر سفرهای از غذاهای سادهای چون نان خُلفه، لوبيای پخته محلی، اوزون بُرون
بريان، پيالهای از آبِ نارنج و کوزۀ کوچکی از عرقِ کشمش بنشانند که از بد روزگار،
دست غيبی، ودکاخور قهاری را با ناو جنگی «خاويارکُش»اش بر سر سفره نشاند. آيا شوخیـشوخی
دريای کاسپين [خزر] و ايران زمين دارند تبديل میشوند به
حياط خلوت روسها؟ آينده را نمیدانم ولی، اين حضور ناخوانده فقط يک معنا دارد که آن
دست غيبی، انگاری میخواهد تنها سفرهی پُر برکت گيلان زمين را، برای هميشه خشک و
خالی، و آن چهارتا ماهی اوزون برون را نيست و نابود کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر