شنبه، دی ۰۲، ۱۳۹۶

جاسوس‌_‌ليبرال يا کاسبکار؟



خدا، تا پيش از  آشنايی با روحانيان شيعهی ايرانی که در دورۀ «خاندان صفوی» شکل گرفتند و به قدرت رسيدند؛ تحت تأثير فضای رُنسانس، ليبرال بود و دوستدار تجّار و فرهنگ بورژوازی. اما از آنجايی که خاستگاه اجتماعی روحانيان شيعه [از دورۀ صفوی تا انقلاب اسلامی] دهقانی بود و جز دکاندار، نيروی ديگری را خارج از حوزه ارباب_رعيتی نمیشناختند؛ نگاه و گرايش ليبرالی خدا را چنين فهم و تفسير کردند: الکاسبٌ الحبيب اللّه!



از درون آن برداشت ساده و عاميانه‌ی آخوندی در طول ۴۰۰ سال گذشته، فرهنگ کاسبکارانهای شکل گرفت که در نبود ليبرالها و فرهنگ ليبرالی در ايران زمين، تأثير عميقی بر روان جامعه گذاشت و هر يک از «ما» بهشکلی گرفتار و آلودهی چنين فرهنگی هستيم. البته آلودگی بدين معنا که بعد از چهل سال تجربهی تلخ حکومت اسلامی، هنوز هم نمیخواهيم بسياری از پديدهها، ادعاها و نامها را ورای ظاهر آراسته و عوامفريبانه‌ای که دارند، دقيق ببينيم و يا دستکم از خود بپرسيم که مثلن اين اصطلاح‌ها يا مفهوم‌های من‌درآوردی مجاهد دمکرات، مردم‌سالاری‌ دینی‌، گروه ملی‌_‌مذهبی ديگر چه صيغه‌هايی هستند؟ در کجای جهان ديده‌ايد که ميان مذهب [آن زمان که وارد حوزه عمومی و سياسی می‌گردد] و منافع ملی همسويی وجود داشته باشد؟ يا دست‌کم در عرصه فعاليت‌های اجتماعی از خود بپرسيم که «نهضت آزادی اسلامی» چه ارتباطی با آزادی و دموکراسی دارد؟ و يا چه ارتباطی با ليبراليسم دارد؟ و مضحک‌تر اين‌که يکی از گرد راه برسد و با صدای بلند بگويد: ابراهيم يزدی دبير اوّل حزب نهضت آزادی اسلامی، جاسوس بود نه ليبرال؟!

نويسنده کتاب «گامبی شاه» اصرار عجيبی مبنی بر "جاسوس بودن ابراهيم يزدی (مسئول امور مالی آيت‌الله خمينی) دارد که دستورها را مستقيمن از پروفسور «ريچارد گاتم» عامل سازمان CIA می‌گرفت"[ص ۱۴۲]. همين‌جا اضافه کنم که غرض از اين اشاره، نه نقد کتاب بل‌که، يادآوری حقيقت تلخی‌ست که هنوز هم در جامعه‌ی ايرانيان نگاه و درکی بسيار ساده‌انگارانه و عاميانه در ارتباط با مسائلی مانند «فراماسونری»، «جاسوسی» و «ارتباط با غرب» وجود دارد. برای فهم اين موضوع پاسخ به يک پرسش ضروری است: آيا کسی می‌تواند اثبات کند که کارنامه‌ی سياسی ابراهيم يزدی غيرجاسوس، می‌توانست بسيار متفاوت‌تر از کارنامه‌ای باشد که او پيش از مرگ از خود به جا گداشت؟ کسی که به اين پرسش پاسخ «آری» می‌دهد بدين معنی‌ست که هنوز شناخت دقيقی در بارۀ جنس «طبقه‌ی کاسبکار» محصول دولت‌_‌ملت دو هويتی و پاره‌_‌پاره شده، ندارد.

مبداء شکل‌گيری دولت‌_‌ملت دو هويتی در کشور ما، همان کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ است که محصول اتحاد قشرهای مختلف اشراف، نظاميان، روحانيان و لومپن‌ها [ارتش روحانيت] بود. می‌دانيد که آن کودتا تنها سينه‌های دولت ملی و طبقه‌ی متوسط مُدرن حامی دولت را نشانه گرفته بود. يگانه طبقه‌ای که می‌توانست پرچم‌دار واقعی آزادی مذهب، آزادی بيان، آزادی احزاب و در يک کلام، پرچم‌دار ليبراليسم در ايران باشند. در واقع با سقوط دولت ملی، کودتاگران عرصه سياست را برای تولد و ترک‌تازی يک گروه اجتماعی «نوپديد» مهيّا ساختند که مانند ابراهيم يزدی‌ها، شريعتی‌ها و رجوی‌ها؛ نه خصوصيات خرده‌بورژوازی سنتی را داشتند و نه تمايلات خرده‌بورژوازی مدُرن را. گروهی که از بدو تولدش در اتحاد با روحانيون، سنگ‌پايه‌ی بنيادگرايی ضد ليبراليستی را چنان پی ريختند که بعد از گذشته ۶۴ سال از آن کودتا، هم‌چنان وبال گردن ايرانيان است.
 

هیچ نظری موجود نیست: