دوشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۹۶

قانون اجباری؟!



همزمان و موازی با اوجگيری مبارزۀ مدنی و شفاف زنان ايران عليه حجاب اجباری، گروهی قانون «کشف حجاب» دورۀ «رضا شاه» را همسنگ با قانون «حجاب اجباری اسلامی» گرفتند تا از درون آن، حُکم زير را استخراج کنند: "ما مخالف هر نوع قانون اجباری هستيم!" 



اين موضعگيری باصطلاح حقوقی، روشنفکرمآبانه و آزادانديشانه، اگرچه در ظاهر نمیتواند مانعی بر سر راه گسترش جنبش زنان ايجاد کند اما، راه را برای دو گروه از سفسطهگران سياسی هموار میکند: نخست، گروهی که میخواهند ميان جنبش مدنی زنان با جنبش رهايی از تسلط قوانين دينی بر جامعه و زندگی خصوصی، ديوار نفوذناپذيری بکشند؛ و دوّم، گروهی که با ريختن آب تربت به سر روحانيان، طنز تلخ سفسطهگرانهی زير را طرح میکنند: "قانون کشف حجاب اجباری، مهمترين محرک و مشوق روحانيان در تصويب قانون حجاب اجباری بود".
  
«قانون اجباری» اصطلاحی بود که مردم عوام در قديم به «قانون نظام وظيفه» میگفتند و معلوم نيست چگونه اين اصطلاخ با همان سطحینگری خاص خود وارد مباحث سياسی شد؟ با توجه به اين واقعيت، نخستين پرسشِ کليدی از مخالفان باصطلاح «قانون اجباری» اين است که تعريف و برداشتشان از «قانون» چيست؟
تعريفی را که علم حقوق از منظر خاص و تخصصی در بارۀ قانون ارائه میدهد: قانون بهمفهوم قاعده يا خطکِش، يعنی حُکمها و دستورالعملهای الزامی و اجباری! يک نمونهی ساده و ملموسی که روزانه با آن سروکار داريم همين قانون "چراغ قرمز" است که کوچک و بزرگ و پياده و سواره را ملزم و مجبور میکند تا در پشتِ چراغ قرمز بایستيم! اما قانون [خطکِش] وجه ديگری هم دارد که وظيفهاش به معنای عام، خطکشی و مرزکشی و تفکيککردن زندگی مدنی انسانها از زندگی غيرمدنی است. يعنی قانون در جهت حفاظت از زندگی مدنی، سد مُحکمی است در برابر قدرتگيری و تسلط انواع خرده فرهنگهای ضدمدنی، از جمله حجاب اجباری!   

کسی که نسبت به معنای عام و وظيفه عام «قانون» کم توجه و بیتفاوت است و از منظر تاريخی، هنوز نمیداند که بدون «قانون»، شکلگيری و تولد تمدن، و زندگی متمدنانه غيرممکن بود؛ هرگز نمیتواند رابطهی منطقی و تنگاتنگ ميان «جنبش مدنی زنان» و «جنبش رهايی» و شعار «رضا شاه، روحت شاد!» را پيدا کند. تأسف اينجا است که بعضی از فعالان سياسی يا مدنی هنوز نمیخواهند بپذيرند که رضا شاه نماد مدرنيسم و بنيانگذار نظام مدرن در ايران است، نه نماد سلطنت! زن و مردی که شعار «روحت شاد» را میدهند در واقع با زبان بیزبانی استدلال میآورند که ترک حجاب بههيچوجهی ميسّر نيست مگر با روی کارآمدن يک حکومت مدرن و متمدن. به زبانی ديگر، شعار رضا شاه روحت شاد، يک شعار ترويجی_استدلالی است، نه شعار بديلی_راهبردی!         
          
اگر هدف سفسطهگری نباشد، همه ما با اين الفباء آشنا هستيم که ضرورت و تمايل به تصويب قانون کشف حجاب، زمانی قابل طرح و بحث در ميان مردم است که عرف حاکم بر جامعه، حجاب اجباری بوده باشد! از اين منظر تصويب قانون کشف حجاب ممکن نبود مگر به دو شرط اساسی که: نخست، منطبق بر نياز تمدنی زمانه باشد؛ و دوّم، در درون جامعه پايگاه نسبتن وسيعی داشته باشد. در عمل هم ديديم که بعد از تصويب قانون «کشف حجاب» توسط مجلس شورای ملی ايران در تاريخ ۱۷ دیماه ۱۳۱۴ شمسی، هيچ صدای اعتراضی يا حرکت اعتراضی از درون جامعه برنخاست!  

چرا بعد از تصويب قانون و اجباریشدن ترک حجاب در ملاء عام، يک جنبش مدنی «موافق با حجاب» در درون جامعه ايران شکل نگرفت؟ مگر نمیگفتند که اکثريت قريب به اتفاق زنان ايران مسلمان و چادری بودند و مدافع سرسخت حجاب؟ پس چرا تاريخ يک نمونه اعتراض مستندی را عليه قانون ترک حجاب نشان نمیدهد؟ چرا زنان مسلمان نتوانستند مثل زنان امروز ايران با شعارهای « آيتاله نوری روحت شاد / رضاشاه مرگت باد!» به خيابانها بريزند؟ دليلاش را همه میدانيم. از آنجايی که آن شعارها ناسازگار با مدنيت و با روح زمانه بود، ناتوان بود در جلب و بسيج زنان.



هیچ نظری موجود نیست: