🔸 به گمانم هر فرد اهل مطالعه و علاقمند به محیط زیست و علاقمند به جغرافیا و وضعیت آب و هوایی ایران؛ دستکم یک بار با پرسش چالشی زیر درگیر بوده است که: به چه دلیل و منطقی نیاکان مهاجر ما سرزمین خشک و کمآبی را برای سکونت و زندگی دائمی انتخاب کرده بودند؟
🔸 پاسخ به این پرسش به این دلیل ساده حائز اهمیت است که پیش و پس از سکونت نیاکان ما در ایران کنونی، قومهای مهاجر مختلفی از این سرزمین گذشتند و ایران را بچشم یک کاروانسرای بین راه برای اقامت موقت میدیدند. آیا چنین انتخابی آگاهانه بود؟ و اگر بود، در پس چنین انتخابی چه دلایل منطقی و مستدللی نهفته بود؟ آیا گرفتن چنین تصمیم راهبردی بسیار مهمی، برگرفته از تصمیم فرد/رهبری با مشورت ریش سفیدان قوم بود، یا یک کُنش جمعی؟
🔸 پیش از پاسخ اشاره کنم که اسناد تاریخی بسیاری نیز خشکسالی و کمآبی را در ایران قدیم تأیید میکنند که یک نمونهی برجستهی آن سنگنبشتهی تختجمشید است که داریوش اوّل هخامنشی در سال ۵۲۰ پیش از میلاد از خداوند میخواهد کشورش را از گزنده سپاه دشمن و دروغ و خشکسالی دور سازد. همین یک نمونه نشان میدهد که نیاکان ما ایرانیان از دیرباز [دستکم ۳۰۰۰ سال پیش] با مشکل کمآبی و کمباری و کویری روبهرو بودهاند.
🔸 پاسخ تاریخ به پرسش بالا بسیار عقلپسندانه است که ایران قدیم، به این دلیل ساده محل اقامت نیاکان ما شد که آنان هم توانایی آیندهاندیشی و هم مدیریت در بهرهبرداری درست از آب را داشتند و هم با دانش و صنعت و هنر آبداری [یخچال سنتی] و آبانبارسازی و انتقال آب [کاریزسازی] آشنایی دقیقی داشتند. در ایران، کاریزها [قنات] و آبانبارهایی داریم که دیرینهگی آنان به سدههای ۱۵ـ۱۴ قبل از میلاد میرسند.
🔸 دو نمونه بالا را بدین علت آوردم تا بگویم در ایران، مدیریت در بهرهبرداری آب از همان چهار/پنجهزار سال پیش تا همین امروز تنها یک تعریف و یک معنا داشت و دارد. یعنی: توانایی زیر ساختسازی در انتقال آب و انباشت آب و چگونگی مصرف آب و غیره. و از این منظر، من بر این باورم که تصمیم به اقامت نیاکان ما در ایران، یک تصمیم جمعی یا «کُنش جمعی» بود که در هدایت آن کُنش جمعی، نیرویهای آزادی به نام معماران، نجاران و بنایان یا بنا به اصطلاح امروزی «طبقه میانی» قومهای مختلف ایرانی، نقش رهبری و هدایتکننده داشتند. آنها بودند که ضمانت اجرایی انتقال آب و انباشت آب را از کوهسارها به کویرها داده بودند.
🔸 اگرچه در این کُنش جمعی اغلب افراد قومهای مختلف بخاطر داشتن «منافع مشترک» و «هدف مشترک» بسیج شده بودند؛ اما موفقیت کُنش جمعی بدون طراحی، برنامهریزی و هدایت آگاهانه طبقه میانی آن روزگار، اصلن امکان نداشت. آنها کموبیش میدانستند که بسیج زیرساخت سازی در فرجام ممکن است نظم مناسبات درون قومی را هم تغییر دهد. تغییر هم داد که ابتداء یک نظام «مهرآب»داری شکل گرفت و در تداوم خود، منجر به شکلگیری یک نظام دولت_کشور یا تولد نخستین دولت در جهان گردید. به زبانی دیگر، آن کُنش جمعی کوچک و نخستین که در تداوم خود که منجر به کُنش جمعی بزرگتر و آگاهانهتری گردید، سرانجام به این نتیجه رسید که در سرزمین خشک و کمآبی مانند ایران، نیاز به یک دولت مرکزی سرویسدهندهای دارد که توانایی و دانایی و مدیریت تقسیم آب را در سراسر کشور داشته باشد.
🔸 حالا که سیر رویداد تا حدودی روشن شد، لطفاً بار دیگر مراجعه کنید به پاراگراف سوّم متن بالا، به نیایش داریوش بزرگ. در آن نیایش اگرچه مخاطب ظاهری خداست ولی، او غیرمستقیم داشت ملت ایران را شیرفهم میکرد که در غیاب «کُنش جمعی آگاهانه»، ملت ایران ممکن است گرفتار سه بلای خانمانسوز گردد: "گزنده سپاه دشمن، دروغ و خشکسالی"؛ که هر سه را در پنج دههی اخیر تجربه کردهایم. و در رهایی از این سه بلای خانمانسوزی که چشمانداز دلهرهآوری را در آینده بسیار نزدیک نوید میدهد، همین کُنش جمعی آبی را که در چند استان در حال شکلگیری است، به یک کُنش جمعی آگاهانه و فراگیری تبدیل کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر