🔸 انقلاب ضدسلطنتی ۲۲ بهمن ماه سال ۵۷ شمسی، چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید، در مقایسه با دیگر انقلابهای قرنِ بیستمی در جهان، یکی از مردمیترین و تودهایترین انقلابها بود. تراکم و یکپارچگی جامعه در سرنگونی نظام سلطنتی در ایران، در مقایسه با انقلاب ضدسلطنتی اکتبر روسیه در سال ۱۹۱۷ میلادی، بجرأت میتوان گفت بخاطر نقش و حضور همهی قشرها و طبقات اجتماعی مختلف، یک سر و گردن بالاتر از انقلاب روسیه بود.
🔸 اما غرض از این اشاره بههیچوجه تبلیغ پوپولیسمباوری نیست، بلکه توجه دادن به همهی کسانیست
که از منظر تبلیغی، عوامفریبانه میگویند پایبند به رأی اکثریت هستند ولی، انقلاب ضدسلطنتی سال ۵۷
را که اکثریت قریب به اتفاق جمعیت ایران در آن مشارکت داشتهاند را "انقلاب نحوست" نامگذاری
میکنند. پاسخ به این پرسش مهم است چرا نحوست؟ چون که انقلاب همهی آن امتیازهای ویژه و
انحصارهای پُر منفعت را از دست پهلویها بیرون کشید. «میشل فوکو» فیلسوف فرانسوی در جزوهای به
نام «ایرانیان چه رویایی در سر دارند»، در بارۀ انحصارهای خانوادگی چنین مینویسد: "انحصار ساختمان
سازی، در دست یک برادر [شاپورغلامرضا] بود؛ مواد مخدر، در انحصار خواهر دوقلوی شاه [عمه جان
اشرف] بود؛ انحصار معاملهی اشیای عتیقه، در دست پسر [عمه جان اشرف] بود؛ انحصار قند، در دست
«فلیکس آقایان» [کسی که محمدرضا را دوباره به قدرت رسانید] بود؛ خرید و فروش اسلحه در انحصار
«تیمسار طوفانیان» بود؛ انحصار فروش خاویار در دست «دوّلو» بود؛ و حتا انحصار خرید و فروش بازار پسته را
به یکی دیگر از خویشاوندان سپرده بودند". این رشته اگرچه ادامه دارد ولی، تا همینجایش کموبیش روشن
است که چرا انقلاب ضد سلطنتی برای خانواده پهلویها، انقلاب نحوست است.
🔸 از منظری دیگر، این نامگذاری وارونه برگرفته از تحلیل غلطی است که مشاوران ساواکی رضا پهلوی در
مغز او چپاندهاند که جوانان امروزی یا «دههی هشتادی» که نیروی اصلی و محرکه انقلابِ ضد نظام
حاکمیت اسلامی میباشند؛ بهدلیل تنفر بیاندازه از انقلاب اسلامی و همینطور بیتوجهی آنان [بنا به
مقتضای سنّی] به فضای سیاسی حاکم بر انقلاب ضدسلطنتی سال ۵۷؛ آمادگی بیشتری برای پذیرش
اصطلاح «انقلاب نحوست» را دارند. در حالی که واقعیتها خلاف چنین باوری را نشان میدهند. مردم
دورۀ انقلاب ضد سلطنتی، بهدلیل حساسیتی که روی آمریکا و بهویژه دولت انگلیس داشتند، خانواده پهلوی
را «خانواده نحوست» معرفی میکردند که با حمایت قدرتهای خارجی به قدرت رسیدهاند.
🔸 ناگفته نگذرم که من یکی از مخالفان سر سختِ انقلاب عامیانه، رأی اکثریت و رفراندوم هستم و دلایلم را
بارها در وبلاگ و فیسبوک و تلگرام، نوشتهام. کارنامهی سیاسیام در دفاع از جدایی دین و روحانیت از دولت،
کاملن روشن است و از همان روز ۱۲ بهمن _روز ورود خمینی به ایران_ مخالفت علنی خود را با شعار
استراتژیکی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» علنی کردم. به باور من روز ۱۲ بهمن، روز پیروزی و پایان
روند انقلاب ضدسلطنتی در ایران بود. و روز ۲۲ بهمن، در واقع روز تثبیت انقلابِ ضدسلطنتی است نه انقلاب
اسلامی! اما از آنطرف روز ۱۲ بهمن، روز آغاز فرآیند جانشینی نیز هست. از این منظر مسئولیت فردی و
اجتماعیام ایجاب میکرد که برعلیه چنین فرآیندی مبارزه کنم و کردم. برعکس، در آن روزها و حتا ماهها
پیش از پیروزی انقلاب، یک نمونه واکنش در حمایت از سلطنت از طرف مردم مشاهده نشد. رضا پهلوی
میتواند از مشاوران خود کمک بخواهد که حداقل «روزنامه اطلاعات» روزهای ۲۹ و ۳۰ بهمن ماه سال ۱۳۵۶
شمسی را در اختیارش بگذارند که چگونه اطرافیان وفادار به پدرش بعد از خیزش قم، برای خرید خانه به
کالیفرنیا هجوم بُردند. وقتی رژیم سلطنتی در یک سالِ پیش از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی یک هوادار
حقیقی در ایران نداشت؛ چگونه فرزند آن خانواده بهخود اجازه میدهد تا به انقلاب ضدسلطنتی بگوید
«انقلاب نحوست؟».
🔸 بزرگترین اشتباه عمدی بعضی از تحلیلگران سیاسی سلطنتطلب این است که روز پیروزی انقلاب
ضدسلطنتی را بر روز ۱۲ فروردین ماه سال ۱۳۵۸ [روز پیروزی حاکمیت دینی] انطباق میدهند و یکی
میگیرند. این که چرا مردم آن انقلاب شکوهمند ضدسلطنتی را با شرکت در رفراندوم جمهوری اسلامی
«آری» تنزل دادند، دلایل متعدی دارد. یک دلیل آن، رفتار کینهجویانهی محمدرضا پهلوی علیه روشنفکران در
باز گذاشتن دست روحانیت در تبلیغ و ترویج و شبکهسازی سراسری بود. دلیل دیگر آن، عدم وجود حداقل
آزادی در تشکیل و تقویت «جامعه مدنی» و «جامعه سیاسی» بود. دلیل سوّم آن بالابودن آمار بیسوادان
در کشور بود. ۶۴ درصد جمعیت بالای ۱۵ سال کشور بیسواد بودند. به زبان ارقام اگر بخواهم بگویم، از
میان ۲۰.۴۸۰.۰۰۰ نفر واجدین حق شرکت و رأی در رفراندوم جمهوری اسلامی، ۱۳.۱۰۷.۲۰۰ نفر
بیسواد بودند. بدیهیست که پیروز آن رفراندوم کسی جز خمینی نمیتوانست باشد. و با توجه به چنین
واقعیتی بود که خمینی تعجیل فراوانی از خود بروز میداد که تا قبل از سرد شدن تنور داغ انقلاب، رفراندوم
برگزار گردد. راه و تجربهای که امروز، رضا پهلوی به کمک مشاورانش دارند قدم به قدم آن سیاست را دنبال
میکنند.
🔸 امروز نگاه اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران حتا بسیاری از خانوادههای بسیجی و سپاهی، به
حاکمیت اسلامی و کارگزاران اصلی آن، نگاهی است سراسر آمیخته به خشم و نفرت. چنین واقعیت
ملموس و فراگیری را همه میشناسیم و میفهمیم. نیک هم میدانیم که وجداناً نمیشود مردم را بخاطر
این همه نفرتی که آشکارا بروز میدهند، ملامت کرد. اما میشود علت این همه خشم و کینه و نفرت را
بررسید که ناشی از چیست؟ از هر کسی بپرسید میگوید ناشی از ستم بیاندازهای است که ولی فقیه
و دیگر روحانیان در طول ۴۴ سال گذشته به مردم روا داشتهاند. آیا این نگاههای خشمآمیز علیه حکومت
اسلامی مشمول گذشت زمان هم میگردد؟ بهگمانم، مادامی که نوجوانان زیر ۱۶ سال نسل
«نیکا شاکرمی»ها زنده هستند [امیدوارم ۱۰۰ سال زنده باشند]؛ نفرت علیه خانوادههای خامنهای
و خمینی همچنان برقرارست. چنین قانونی مشمول حال «خانواده پهلوی» نیز میگردد و تا زمانی که
«ژینا»ها و «نیکا»های سالهای ۵۷ و پیش از آن زنده هستند، جنایتهای پهلویها را بر مردم ایران فراموش
نخواهند کرد. اینها را نوشتم تا رضا پهلوی پیشاپیش بداند که بههیچوجهی حق گفتن موضوعهای
خمینیپسندی را که در دانشگاه «جرج تاون» طرح کرده است، ندارد! او گله کرد: «من در همه این
سالها دو دسته از افراد را میشناسم؛ دسته اول کسانی که همچنان کینه و نفرت دارند و جزئی از
مشکل هستند؛ من به دسته اول کاری ندارم. دسته دوم میخواهند جزئی از راهحل باشند، علیرغم
اختلافنظرها».
🔸 آقازاده رو ببین! که بهقول گیلانیها هنوز "نه به دار هست و نه به بار" چگونه دارد طلبکارانه سخن
میگوید. این ژست دیکتاتورمآبانه ۱۸۰ درجه متفاوت و متناقض با پُز باصطلاح مُدرن پذیرش جامعه رنگین
کمانی پیشین است. در پس چنین نگاهی، یک سری نیّتهای حذفی وجود دارد که جامعه ایرانیان
پیشاپیش آن را تجربه کردهاند. کسی که از حالا میگوید رنگِ سُرخِ «رنگین کمان» چشمهایم را میآزارد،
دو فردای دیگر اگر در رأس قدرت قرار بگیرد، همان راه و روش پدر بزرگش را در سال ۱۳۱۰ شمسی
دنبال خواهد کرد که برخلاف قانون مشروطه، با زور اسلحه، مصوبه زیر را به تصویب رساند که: سُرخها
اجازه حق زندگی در کشور را ندارند.
🔸 حالا که بحث به اینجا رسید و برگزارکنندگان هیچ سند و توافقنامهای برای ارائه دادن نداشتند؛ علت
تشکیل جلسهی دانشگاه «جرج تاون» چه بود؟ از آنجایی که تدارک آن جلسه را نیروهای پیرامونی
رضا پهلوی به عهده داشتند؛ او میخواست دو هدف سیاسی و شخصی را همزمان در این نشست
پیاده کند: از منظر سیاسی، وقتی دید خیزش ۱۲۰ روزه #زن_زندگی_آزادی همهی برداشتها و
استنباطهای رویایی او را پیش از شکلگیری خیزش زیر پا نهاده بود؛ متوسل شد به انواع و اقسام
تاکتیکهایی که بتواند خود را در بورس توجهی ویژه قرار دهد. نشست «جرج تاون» هم همین معنا
را تداعی میکرد و او میخواست غیرمستقیم به چند نیروی پیرامونی دولت آمریکا بگوید دولتهای اروپا
روی من [و به ظاهر ما] حساب باز کردهاند و دو روز دیگر به «کنفرانس امنیتی مونیخ» دعوت شدهایم.
🔸 هدف شخصی او نیز پارهای عقدهگشایی علیه جریانهایی است که احساس میکند «سد» راه او
شدهاند. از آنجایی که کینه و نفرت بیاندازهای علیه مبارزان نسل انقلاب ضدسلطنتی دارد؛
کینهورزیهای درونی خودش را به مخالفان سلطنت نسبت داد. او در این نشست با استفاده عمدی از
اصطلاحات دو منظوره خطرناک و اتحاد برهمزن، مانند: «در این ۴۲ سالی که مبارزه را آغاز کردهام» یا
«مبنا دعوت نیست، شرکت است» و یا «این اتوبوس مجانی است و اصلن نیازی به دعوت نیست»؛
مانع اتحاد سیاسی فراگیری که بههیچوجه به نفع او نیست، در خارج از کشور گردد. وقتی میگوید ۴۲
سال مبارزه میکنم، در منظر ظاهری بدین معناست از زمانی که به سن قانونی ۱۸ سال رسیدهام ولی،
از منظر سیاسی یادآوری روزی است که ایشان در روز ۹ آبان سال ۱۳۵۹ شمسی، در درون محفل
سلطنتطلبان به نام «رضا شاه دوّم» سوگند یاد میکند. جملههای دیگر نیز همین معنا را تداعی
میکنند: مبنا دعوت نیست، هرکسی من را بهعنوان یگانه آلترناتیو و شاه آینده میپذیرد، بیاید بالا و
اتوبوس برای او مجانی است.
🔸 اما غرض از این اشاره بههیچوجه تبلیغ پوپولیسمباوری نیست، بلکه توجه دادن به همهی کسانیست
که از منظر تبلیغی، عوامفریبانه میگویند پایبند به رأی اکثریت هستند ولی، انقلاب ضدسلطنتی سال ۵۷
را که اکثریت قریب به اتفاق جمعیت ایران در آن مشارکت داشتهاند را "انقلاب نحوست" نامگذاری
میکنند. پاسخ به این پرسش مهم است چرا نحوست؟ چون که انقلاب همهی آن امتیازهای ویژه و
انحصارهای پُر منفعت را از دست پهلویها بیرون کشید. «میشل فوکو» فیلسوف فرانسوی در جزوهای به
نام «ایرانیان چه رویایی در سر دارند»، در بارۀ انحصارهای خانوادگی چنین مینویسد: "انحصار ساختمان
سازی، در دست یک برادر [شاپورغلامرضا] بود؛ مواد مخدر، در انحصار خواهر دوقلوی شاه [عمه جان
اشرف] بود؛ انحصار معاملهی اشیای عتیقه، در دست پسر [عمه جان اشرف] بود؛ انحصار قند، در دست
«فلیکس آقایان» [کسی که محمدرضا را دوباره به قدرت رسانید] بود؛ خرید و فروش اسلحه در انحصار
«تیمسار طوفانیان» بود؛ انحصار فروش خاویار در دست «دوّلو» بود؛ و حتا انحصار خرید و فروش بازار پسته را
به یکی دیگر از خویشاوندان سپرده بودند". این رشته اگرچه ادامه دارد ولی، تا همینجایش کموبیش روشن
است که چرا انقلاب ضد سلطنتی برای خانواده پهلویها، انقلاب نحوست است.
🔸 از منظری دیگر، این نامگذاری وارونه برگرفته از تحلیل غلطی است که مشاوران ساواکی رضا پهلوی در
مغز او چپاندهاند که جوانان امروزی یا «دههی هشتادی» که نیروی اصلی و محرکه انقلابِ ضد نظام
حاکمیت اسلامی میباشند؛ بهدلیل تنفر بیاندازه از انقلاب اسلامی و همینطور بیتوجهی آنان [بنا به
مقتضای سنّی] به فضای سیاسی حاکم بر انقلاب ضدسلطنتی سال ۵۷؛ آمادگی بیشتری برای پذیرش
اصطلاح «انقلاب نحوست» را دارند. در حالی که واقعیتها خلاف چنین باوری را نشان میدهند. مردم
دورۀ انقلاب ضد سلطنتی، بهدلیل حساسیتی که روی آمریکا و بهویژه دولت انگلیس داشتند، خانواده پهلوی
را «خانواده نحوست» معرفی میکردند که با حمایت قدرتهای خارجی به قدرت رسیدهاند.
🔸 ناگفته نگذرم که من یکی از مخالفان سر سختِ انقلاب عامیانه، رأی اکثریت و رفراندوم هستم و دلایلم را
بارها در وبلاگ و فیسبوک و تلگرام، نوشتهام. کارنامهی سیاسیام در دفاع از جدایی دین و روحانیت از دولت،
کاملن روشن است و از همان روز ۱۲ بهمن _روز ورود خمینی به ایران_ مخالفت علنی خود را با شعار
استراتژیکی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» علنی کردم. به باور من روز ۱۲ بهمن، روز پیروزی و پایان
روند انقلاب ضدسلطنتی در ایران بود. و روز ۲۲ بهمن، در واقع روز تثبیت انقلابِ ضدسلطنتی است نه انقلاب
اسلامی! اما از آنطرف روز ۱۲ بهمن، روز آغاز فرآیند جانشینی نیز هست. از این منظر مسئولیت فردی و
اجتماعیام ایجاب میکرد که برعلیه چنین فرآیندی مبارزه کنم و کردم. برعکس، در آن روزها و حتا ماهها
پیش از پیروزی انقلاب، یک نمونه واکنش در حمایت از سلطنت از طرف مردم مشاهده نشد. رضا پهلوی
میتواند از مشاوران خود کمک بخواهد که حداقل «روزنامه اطلاعات» روزهای ۲۹ و ۳۰ بهمن ماه سال ۱۳۵۶
شمسی را در اختیارش بگذارند که چگونه اطرافیان وفادار به پدرش بعد از خیزش قم، برای خرید خانه به
کالیفرنیا هجوم بُردند. وقتی رژیم سلطنتی در یک سالِ پیش از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی یک هوادار
حقیقی در ایران نداشت؛ چگونه فرزند آن خانواده بهخود اجازه میدهد تا به انقلاب ضدسلطنتی بگوید
«انقلاب نحوست؟».
🔸 بزرگترین اشتباه عمدی بعضی از تحلیلگران سیاسی سلطنتطلب این است که روز پیروزی انقلاب
ضدسلطنتی را بر روز ۱۲ فروردین ماه سال ۱۳۵۸ [روز پیروزی حاکمیت دینی] انطباق میدهند و یکی
میگیرند. این که چرا مردم آن انقلاب شکوهمند ضدسلطنتی را با شرکت در رفراندوم جمهوری اسلامی
«آری» تنزل دادند، دلایل متعدی دارد. یک دلیل آن، رفتار کینهجویانهی محمدرضا پهلوی علیه روشنفکران در
باز گذاشتن دست روحانیت در تبلیغ و ترویج و شبکهسازی سراسری بود. دلیل دیگر آن، عدم وجود حداقل
آزادی در تشکیل و تقویت «جامعه مدنی» و «جامعه سیاسی» بود. دلیل سوّم آن بالابودن آمار بیسوادان
در کشور بود. ۶۴ درصد جمعیت بالای ۱۵ سال کشور بیسواد بودند. به زبان ارقام اگر بخواهم بگویم، از
میان ۲۰.۴۸۰.۰۰۰ نفر واجدین حق شرکت و رأی در رفراندوم جمهوری اسلامی، ۱۳.۱۰۷.۲۰۰ نفر
بیسواد بودند. بدیهیست که پیروز آن رفراندوم کسی جز خمینی نمیتوانست باشد. و با توجه به چنین
واقعیتی بود که خمینی تعجیل فراوانی از خود بروز میداد که تا قبل از سرد شدن تنور داغ انقلاب، رفراندوم
برگزار گردد. راه و تجربهای که امروز، رضا پهلوی به کمک مشاورانش دارند قدم به قدم آن سیاست را دنبال
میکنند.
🔸 امروز نگاه اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران حتا بسیاری از خانوادههای بسیجی و سپاهی، به
حاکمیت اسلامی و کارگزاران اصلی آن، نگاهی است سراسر آمیخته به خشم و نفرت. چنین واقعیت
ملموس و فراگیری را همه میشناسیم و میفهمیم. نیک هم میدانیم که وجداناً نمیشود مردم را بخاطر
این همه نفرتی که آشکارا بروز میدهند، ملامت کرد. اما میشود علت این همه خشم و کینه و نفرت را
بررسید که ناشی از چیست؟ از هر کسی بپرسید میگوید ناشی از ستم بیاندازهای است که ولی فقیه
و دیگر روحانیان در طول ۴۴ سال گذشته به مردم روا داشتهاند. آیا این نگاههای خشمآمیز علیه حکومت
اسلامی مشمول گذشت زمان هم میگردد؟ بهگمانم، مادامی که نوجوانان زیر ۱۶ سال نسل
«نیکا شاکرمی»ها زنده هستند [امیدوارم ۱۰۰ سال زنده باشند]؛ نفرت علیه خانوادههای خامنهای
و خمینی همچنان برقرارست. چنین قانونی مشمول حال «خانواده پهلوی» نیز میگردد و تا زمانی که
«ژینا»ها و «نیکا»های سالهای ۵۷ و پیش از آن زنده هستند، جنایتهای پهلویها را بر مردم ایران فراموش
نخواهند کرد. اینها را نوشتم تا رضا پهلوی پیشاپیش بداند که بههیچوجهی حق گفتن موضوعهای
خمینیپسندی را که در دانشگاه «جرج تاون» طرح کرده است، ندارد! او گله کرد: «من در همه این
سالها دو دسته از افراد را میشناسم؛ دسته اول کسانی که همچنان کینه و نفرت دارند و جزئی از
مشکل هستند؛ من به دسته اول کاری ندارم. دسته دوم میخواهند جزئی از راهحل باشند، علیرغم
اختلافنظرها».
🔸 آقازاده رو ببین! که بهقول گیلانیها هنوز "نه به دار هست و نه به بار" چگونه دارد طلبکارانه سخن
میگوید. این ژست دیکتاتورمآبانه ۱۸۰ درجه متفاوت و متناقض با پُز باصطلاح مُدرن پذیرش جامعه رنگین
کمانی پیشین است. در پس چنین نگاهی، یک سری نیّتهای حذفی وجود دارد که جامعه ایرانیان
پیشاپیش آن را تجربه کردهاند. کسی که از حالا میگوید رنگِ سُرخِ «رنگین کمان» چشمهایم را میآزارد،
دو فردای دیگر اگر در رأس قدرت قرار بگیرد، همان راه و روش پدر بزرگش را در سال ۱۳۱۰ شمسی
دنبال خواهد کرد که برخلاف قانون مشروطه، با زور اسلحه، مصوبه زیر را به تصویب رساند که: سُرخها
اجازه حق زندگی در کشور را ندارند.
🔸 حالا که بحث به اینجا رسید و برگزارکنندگان هیچ سند و توافقنامهای برای ارائه دادن نداشتند؛ علت
تشکیل جلسهی دانشگاه «جرج تاون» چه بود؟ از آنجایی که تدارک آن جلسه را نیروهای پیرامونی
رضا پهلوی به عهده داشتند؛ او میخواست دو هدف سیاسی و شخصی را همزمان در این نشست
پیاده کند: از منظر سیاسی، وقتی دید خیزش ۱۲۰ روزه #زن_زندگی_آزادی همهی برداشتها و
استنباطهای رویایی او را پیش از شکلگیری خیزش زیر پا نهاده بود؛ متوسل شد به انواع و اقسام
تاکتیکهایی که بتواند خود را در بورس توجهی ویژه قرار دهد. نشست «جرج تاون» هم همین معنا
را تداعی میکرد و او میخواست غیرمستقیم به چند نیروی پیرامونی دولت آمریکا بگوید دولتهای اروپا
روی من [و به ظاهر ما] حساب باز کردهاند و دو روز دیگر به «کنفرانس امنیتی مونیخ» دعوت شدهایم.
🔸 هدف شخصی او نیز پارهای عقدهگشایی علیه جریانهایی است که احساس میکند «سد» راه او
شدهاند. از آنجایی که کینه و نفرت بیاندازهای علیه مبارزان نسل انقلاب ضدسلطنتی دارد؛
کینهورزیهای درونی خودش را به مخالفان سلطنت نسبت داد. او در این نشست با استفاده عمدی از
اصطلاحات دو منظوره خطرناک و اتحاد برهمزن، مانند: «در این ۴۲ سالی که مبارزه را آغاز کردهام» یا
«مبنا دعوت نیست، شرکت است» و یا «این اتوبوس مجانی است و اصلن نیازی به دعوت نیست»؛
مانع اتحاد سیاسی فراگیری که بههیچوجه به نفع او نیست، در خارج از کشور گردد. وقتی میگوید ۴۲
سال مبارزه میکنم، در منظر ظاهری بدین معناست از زمانی که به سن قانونی ۱۸ سال رسیدهام ولی،
از منظر سیاسی یادآوری روزی است که ایشان در روز ۹ آبان سال ۱۳۵۹ شمسی، در درون محفل
سلطنتطلبان به نام «رضا شاه دوّم» سوگند یاد میکند. جملههای دیگر نیز همین معنا را تداعی
میکنند: مبنا دعوت نیست، هرکسی من را بهعنوان یگانه آلترناتیو و شاه آینده میپذیرد، بیاید بالا و
اتوبوس برای او مجانی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر