سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۴۰۲

حکومت منحط

🔸 یکی از مهم‌ترین نشانه‌های حکومت «منحط» و از منظر سیاسی «پیشاسقوط» یا «فروافتاده» از چشم مردم؛  
این است که هرگاه رهبر حکومت منحطی برخلاف رفتارهای غیرقانونی پیشین خود مجبور به عقب‌نشینی گردد و 
از آن پس، به مردم قول انجام کارهای نیکو بدهد و بگوید: «مردم! به این روز روشن و آفتابِ درخشان و گرمی‌بخش 
سوگند که از فردا چنین خواهم کرد و چنان ...». تجربه‌های متفاوت در کشورهای مختلف نشان می‌دهند که 
هم‌زمان، «جامعه» تمسخرکنان به «رهبر منحط» چنین پاسخ خواهد داد: الان که شب است! آنچه را هم که بر 
فراز سرت می‌بینی، نه آفتاب درخشان، بل‌که ماه شبِ چهارده است! 
🔸 چنین کُنش و واکُنشی را چگونه و با چه روشی می‌‌توان تحلیل کرد؟ در ساده‌ترین بیان، هر جامعه‌ای دربرگیرنده 
گروه‌های مختلفی از مردم با افکار گوناگون و متنوعی هستند. شاید بخشی از مردم روز را شب ببینند اما، وقتی کل 
جامعه در جهت اثبات همگرایی‌شان دانسته روز را شب جلوه می‌دهند تا به رهبرِ حکومتِ منحط نشان دهند که 
شبیه‌اندیش هستند و هم‌سونگر؛ به چنین جامعه‌ای می‌گویند «جامعۀ توده‌ای». 
🔸 تجربه‌های تاریخی از جمله دورۀ خیزش انقلابی سال ۱۳۵۷ شمسی بیان‌گر این واقعیت هستند که 
«جامعه‌ی توده‌ای» همواره در تقابل با «حکومت منحط» در حال سقوط، شکل می‌گیرند. چنین پدیده‌ای یکی از مهم‌ترین 
خاصیت‌های شرایط دوران گذار است. دورانی که همه‌ی آحاد ملت در جهت ابراز تنفر خود، به‌نحوی تلاش 
می‌کنند تا شباهت‌های فکری خود را برجسته‌تر از نگرش‌های متفاوت و مخالفی که نسبت به یک‌دیگر دارند علنی کنند. 
🔸 این نحوه برخورد عاطفی که شباهت‌ها [مثلن نه! به حکومت منحط] را برجسته کنیم و تفاوت‌ها را پنهان؛ شاید 
بستر همبستگی سیاسی تازه‌ای را در درون جامعه‌ی در حال گذار ایجاد کند ولی، هر کُنش‌گر سیاسی آگاهی نیک 
می‌داند که این نوع همبستگی‌های‌ سطحی، همواره شکننده، ناپایدار و موقتی بودند و خواهند بود. به زبانی دیگر، 
خود «جامعه توده‌ای» هم موقتی و ناپایدارست، و ضرورت شکل‌گیری آن در دورۀ گذار و در درون بعضی از کشورها، 
بخاطر عدم وجود «جامعه مدنی» قوی و تأثیرگذار می‌باشد. با توجه به چنین واقعیتی‌ست که عموماً هم‌سونگری‌های 
دوره گذار، نیازی به بحث و استدلال ندارند. به قول ایرانیان، «همه چیز سرراست هست!». مثلن وقتی «محمدرضا 
پهلوی» در سال ۱۳۵۷ به مردم گفت: "پیام شما را شنیدم"، همان لحظه مردم تهران در پاسخ به شاه، به خیابان‌ها 
آمدند و شعار دادند: "پیام ما مرگ بر شاه است!". 
🔸 اما در هفته پیش، اتفاق تازه‌ای رُخ داد. رهبر حکومت منحط اسلامی استدلال آورد از آن‌جایی که اکثریت مردم 
جامعه‌ی ایران فاقد توانایی تحلیلی هستند؛ نیازی به برگزاری رفراندوم نیست. این سخن خامنه‌ای نه نشانه‌ی 
عقب‌نشینی است و نه مغایر رفتارها و سازماندهی امثال او در دو رفراندوم‌ «تعیین نوع نظام» و «تأیید قانون اساسی» 
سال ۵۸ است. در آن سال، تحلیل آخوندها این بود تا زمانی که همبستگی «جامعه توده‌ای» بهم نریخته است، باید رأی 
تأیید را از ملّت گرفت! آمار و ارقام نیز به‌سهم خود نشان داده‌اند که در رفراندوم سال ۵۸، از میان ۲۰میلیون افراد 
دارای حق رأی، بیش از ۱۳میلیون نفرشان بی‌سواد بودند. چنین اتفاقی تنها مختص به ایران نیست! جدول زیر هم نشان 
می‌دهد که بجز یک مورد خاص، نتیجه رفراندوم هفت کشور اروپایی در ده سال گذشته به نفع واقعیت‌ها نبودند. یعنی 
خامنه‌ای به لحاظ منطقی خلاف نگفته است.  
 

 
🔸 اما جامعه توده‌ای وابسته به یک جریان خاصی در خارج از کشور، [برخلاف تعریفی که در بالا ارائه داده‌ام] دارد 
استدلال جعل می‌کند که چرا نیازی هست! ما برای تعیین نوع نظام آینده باید رفراندوم برگزار کنیم. این پدیده 
تازه _‌یعنی جامعه‌ی توده‌ای متکی به استدلال جعلی‌_ مطابق نظریۀ «شیلز» و «دکترحسین بشیریه»، "به لحاظ 
مفهومی [دارد] در نقطه تقابل با جامعه مدنی قرار می‌گیرد". جامعه مدنی ایران می‌گوید نوع نظام آینده از درون 
قانون اساسی مورد تصویب مجلس مؤسسان بیرون می‌آید؛ ولی جریانی که هادی جامعه توده‌ای است، معتقد 
است نخست برگزاری رفراندوم نوع نظام آینده و سپس، تشکیل مجلس مؤسسان. یعنی کسی دارد پا، روی 
جاپای خمینی می‌گذارد.
 

هیچ نظری موجود نیست: