خطيب امروز نمازجمعه تهران، اگر ذره ای وجدان و ايمان می داشت، يا به اندازه نوک سوزنی نگران آينده کشور و مردم می بود، محتملاً در خطبه سياسی خود می گفت:
«فردا ( ۱۱ مرداد)، برای همه کسانی که درد دين و ميهن دارند، روز غم انگيزی است! درچنين روزی بود که شيخ فضل اله نوری را به پای چوبه دار بردند. درچنين روزی بود که مردم، کنارجنازه، به پای کوبی و شادی پرداختند و به يکديگر شرينی و شربت تعارف می کردند. اگر چه مردم نقشی در محاکمه و قضاوت نداشتند، اما هلهله و شادی آنان، حتماً علت و دليلی داشت؟ آن هم مردمی که چشم بسته به اين لباسی که به تن دارم، به جامه ی روحانيت، ايمان داشتند و احترام می گذاشتند؟ امروز، هر بچه دبستانی اين نکته را می فهمد و ميداند که شرايط آن دوره با روزگاری که ما اکنون در آن بسر می بريم، فرق دارند. يعنی صد سال پيش، نه خبری از تهاجم فرهنگی گسترده بود، آنگونه که بعضی از مسئولين حکومتی شبانه روز، از خطرها و تأثيرات تبليغات جهانی بر ايمان مردم می گویند؛ نه راديو و تلويزيونی وجود داشت و نه از مدرسه و خواندن و نوشتن خبری بود که بگوئيم با مطالعه آثار کفر، مردم آن روزگار گمراه شدند و به بيراهه رفته اند؟ پس علت و انگيزه را چگونه می توانيم توضيح دهيم؟
اما در بررسی اين روز تاريخی، نکاتی را که روزنامه های کشور می نويسند و يا مطالبی که از صدا و سيمای جمهوری اسلامی گفته و پخش می شوند، پيش از اينکه حقيقتی برملا گردد، بيشتر شاهد تلاشهايی هستيم که می خواهد واقعيت های تاريخی را با آن همه اسناد زنده و شفاف، يکجا به زير غباری از نهضت دروغينی که گويا شيخ خواستار آن بوده است، پنهان کنند. آيا می توانيم بپذيريم که اينگونه خلاف گويی ها بنفع اسلام تمام خواهد شد؟ با چنين روشی آيا می توانيم خطرهايی را که هم اکنون دين و آينده اين مرز و بوم را بطور جدی تهديد می کنند، خنثی و برطرف سازيم؟ بنظر من، پيش از اينکه تيز هوشان تاريخ معاصر بخواهند اين غبار دروغين را کنار بزنند، وظيفه ما روحانيت است پا پيش گذاشته و حقيقت را همانگونه که بود، برای نسل جوان و مردم بازگوئيم. اتفاقاً توضيح و بررسی اين واقعه در شرايط کنونی، امريست ضروری و الزامی. چرا که آن روز هم مثل امروز ما، دربين علما و روحانيون بزرگ، دو دستگی و دوگونه برداشت از اسلام وجود داشت. هرگروهی، فهم و تحليل خود را از رويدادهای مهم کشور ارائه ميدادند و مطابق سليقه ها و برداشتهای شخصی خود اسلام را معرفی می کردند. مرگ شيخ فضل اله نوری محصول آن نزاع و شکست اسلامی بود که می خواست جانب استبداد را بگيرد. و اگر می بينيد که امروز يادی از اين واقعه می کنيم، نه به اين دليل که مرگ شيخ حادثه ای استثنايی در طول تاريخ اسلام بوده است؛ نه به اين دليل که شيخی حکم اعدام شيخ ديگری را صادر می کند و باز نه به اين دليل که مردم نهايت بی احترامی را به ميت روا داشته اند؛ جهان اسلام، اين قبيل حوادث را به کرار شاهد بوده است. طرح آن بدين معناست که هنوز در بين ما روحانيت، گروهی يافت می شوند که از آن حادثه درس عبرتی نگرفته اند. آنها بجای توجه به مردم، کشور و دين، بيش از هر چيز به قدرت چشم دوخته اند و به منافع حقير خود می انديشند. البته راهی که آنان برگزيده اند، راه بی پايانی نيست، می بينم که آقايان هم به بن بست برخوردند. رهايی از اين بن بست تنها از طريق توجه به آراء و مطالبات مردم، و با اتکاء به خرد و منطق امکان پذيراست. جهل و بی خردی مسئولين، تنها می تواند يک نوع نتيجه را بدنبال داشته باشد و آن اينکه در انتظار روزهای غم انگيز تری باشيم که خشک و تر يکجا، در تنور آتش خشم ملتی می سوزند. آيا طرفداران ولايت مطلقه فقيه، چنين خيالی دارند تا گروهی از روحانيونی را که آلوده به گناه و جنايت نگرديده اند، بلاگردان اعمال خود سازند؟».
توضيح:
روشن است که هيچ يک از امامان جمعه ای را که ما می شناسيم، خصوصاً افرادی مانند هاشمی، جنتی و ... که متهم به جنايت اند، چنين خطبه ای را نخواهند خواند. کلمه امروز، بمعنای عنقريب است که در دو سال آينده، بايد حوادث مهمی را در انتظار باشيم. کسی چه می داند شايد هفته ديگر و يا ماه آينده و يا قدری ديرتر، فردی مانند آقای طاهری، نماز جمعه ديگری را در کنار نماز جمعه رسمی راه اندازد. در جمهوری اسلامی، احتمال وقوع هر حادثه ای ممکن است و بايد هم در انتظار بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر