تعدادی از ايرانيانی که سی سال پيش فيلم «کودتای شيلی» را ديده بودند، آن زمان که صدای بههم خوردن قابلمهها، واکنشهای شرطی ايجاد میکرد و ناخواسته مردان و زنان گرسنه را به خيابانها میکشيد؛ بعد از شنيدن پيام درخواست بودجه ۷۵ ميليون دلاری خانم رايس از کنگره آمريکا، در اولين واکنش و مقايسه ميان تفاوت هزينههايی که برای ساختن جامعهای مطلوب و متعادل به آن نيازمنديم، با هزينهای که میتوان با آن حکومتی ضعيف و منزوی را سرنگون ساخت؛ لبخند زنان چنين گفتند: جمهوری اسلامی، ارزانترين حکومت جهان!
اين واکنش زمانی قابل درک و لمس خواهند بود که بدانيم دولت آمريکا در سقوط طالبان (نه بازسازی افغانستان)، به تنهايی نزديک به يک ميليارد دلار هزينه، از کل هزينههای جنگ را متحمل گرديد. يعنی اگر به درخواست و پيشنهاد خانم رايس زير عنوان «کمک به نيروهای مخالف حکومت» خوب توجه کنيم، جمهوری اسلامی بمراتب موقعیت و جايگاهی غيرمشروعتر و متزلزلتر از همتای اسبق افغانی خود در جهان دارد و تنها با اختصاص مبلغ ۷۵ ميليون دلار، میتوان زمينه سقوط آن را آماده و ممکن ساخت.
آيا چنين پيشنهادی واقعبينانه و قابل اجرا و پياده شدن است؟ به باور من، جدا از گروههای متخصص و کارشناسان عضو وزارت امور خارجه آمريکا، خانم رايس، شخصيتی است صاحبنظر و تحليلگر. با توجه به چنین شناختی، معتقدم پيشنهاد ايشان برمبنای يکسری از واقعيتهايی که در درون ايران میگذرند، شکل و نظم گرفته است. تفکر خانم وزير درست يا غلط، بجای خود ولی، وظيفه ما نيز حکم می کند تا روی آن پيشنهاد، بطور دقیق فکر و فهم کنيم. نبايد سادهانگارانه، احساسی و بیخيال، از کنار چنین پیشنهاد و تفکری گذشت. به همين دليل مسئله اصلی و گرهای در اين بحث، شناخت «نيروهای مخالف» مورد نظر پيشنهاد دهنده و توجه به « توان و کارايی» آنها است. يعنی، سخن بر سر نيروهايی است که در موقعيتهای کليدی و استراتژيک قرار گرفتهاند، نه افراد و سازمانهايی که ما آنها را بنام اپوزيسيون میشناسيم.
بدون شک، بنيان تفکر و چشماندازی را که خانم رايس تصوير میسازند، کاملا ساختاری است. بديهی است که بدون تغييرات ساختاری در خاورميانه، بدون دولتسازی، نمیتوان به دموکراسی دسترسی داشت و رسيد. اما چنين تغيير و تحولی بدين معناست که مردم، در آفرينش جامعه خود اساسا نقشی ندارند و ممکن است دوباره و بشکلی ديگر، اسير ساختارهايی بشوند که ورای نقش و کنترل آنان، توسط نيروهای خارجی برپا شده است. اگرچه تئوريسينهای دولت و وزارت امورخارجه آمريکا در اين زمينه مفهومسازی خواهند کرد و ديديم که بخش قابل توجهای از اين بودجه را، به موضوع «فرهنگ سياسی» و جا انداختن ايدهها و نظرات برنامهريزان آمريکايی اختصاص دادهاند، ولی در اينجا هم موضوع و هم پرسش کليدی ما معطوف به بخش اندک بودجه است. سخن برسر نيروی است که چگونه میخواهد دموکراسی ليبرالی مورد نظر خانم رايس را، از طريق تغيير ساختاری و تقويت جامعه مدنی، همزمان و همآهنگ، در آن واحد تغذيه کند؟
اضافه کنم که کمک گرفتن از دولتهای خارجی برای تغيير و بازسازی ساختارهای سياسی، نه تنها در نفس خود کار غلطی نيست، بلکه در بسياری موارد الزامی و ضروری است. ولی در اينجا، تفاوت عميقی است ميان کمک گرفتن و پيشنهاد يک جانبهای که در پس آن، بهنظر تفکر و استراتژی ديگر و تازهای پنهان است. اين پيشنهاد، بههيچوجه همسو و حتا قابل مقايسه با روندی که اکنون در دو کشور همسايه عراق و افغانستان میگذرند هم نيستند. از اين منظر فهم آن نيازمند بررسی اوضاع داخلی است، شرايطی که زمينهی چنين پيشنهادی را مهيا ساخت.
ادامه دارد...
حکومت ۷۵ ميليون دلاری ـ ۲
اين واکنش زمانی قابل درک و لمس خواهند بود که بدانيم دولت آمريکا در سقوط طالبان (نه بازسازی افغانستان)، به تنهايی نزديک به يک ميليارد دلار هزينه، از کل هزينههای جنگ را متحمل گرديد. يعنی اگر به درخواست و پيشنهاد خانم رايس زير عنوان «کمک به نيروهای مخالف حکومت» خوب توجه کنيم، جمهوری اسلامی بمراتب موقعیت و جايگاهی غيرمشروعتر و متزلزلتر از همتای اسبق افغانی خود در جهان دارد و تنها با اختصاص مبلغ ۷۵ ميليون دلار، میتوان زمينه سقوط آن را آماده و ممکن ساخت.
آيا چنين پيشنهادی واقعبينانه و قابل اجرا و پياده شدن است؟ به باور من، جدا از گروههای متخصص و کارشناسان عضو وزارت امور خارجه آمريکا، خانم رايس، شخصيتی است صاحبنظر و تحليلگر. با توجه به چنین شناختی، معتقدم پيشنهاد ايشان برمبنای يکسری از واقعيتهايی که در درون ايران میگذرند، شکل و نظم گرفته است. تفکر خانم وزير درست يا غلط، بجای خود ولی، وظيفه ما نيز حکم می کند تا روی آن پيشنهاد، بطور دقیق فکر و فهم کنيم. نبايد سادهانگارانه، احساسی و بیخيال، از کنار چنین پیشنهاد و تفکری گذشت. به همين دليل مسئله اصلی و گرهای در اين بحث، شناخت «نيروهای مخالف» مورد نظر پيشنهاد دهنده و توجه به « توان و کارايی» آنها است. يعنی، سخن بر سر نيروهايی است که در موقعيتهای کليدی و استراتژيک قرار گرفتهاند، نه افراد و سازمانهايی که ما آنها را بنام اپوزيسيون میشناسيم.
بدون شک، بنيان تفکر و چشماندازی را که خانم رايس تصوير میسازند، کاملا ساختاری است. بديهی است که بدون تغييرات ساختاری در خاورميانه، بدون دولتسازی، نمیتوان به دموکراسی دسترسی داشت و رسيد. اما چنين تغيير و تحولی بدين معناست که مردم، در آفرينش جامعه خود اساسا نقشی ندارند و ممکن است دوباره و بشکلی ديگر، اسير ساختارهايی بشوند که ورای نقش و کنترل آنان، توسط نيروهای خارجی برپا شده است. اگرچه تئوريسينهای دولت و وزارت امورخارجه آمريکا در اين زمينه مفهومسازی خواهند کرد و ديديم که بخش قابل توجهای از اين بودجه را، به موضوع «فرهنگ سياسی» و جا انداختن ايدهها و نظرات برنامهريزان آمريکايی اختصاص دادهاند، ولی در اينجا هم موضوع و هم پرسش کليدی ما معطوف به بخش اندک بودجه است. سخن برسر نيروی است که چگونه میخواهد دموکراسی ليبرالی مورد نظر خانم رايس را، از طريق تغيير ساختاری و تقويت جامعه مدنی، همزمان و همآهنگ، در آن واحد تغذيه کند؟
اضافه کنم که کمک گرفتن از دولتهای خارجی برای تغيير و بازسازی ساختارهای سياسی، نه تنها در نفس خود کار غلطی نيست، بلکه در بسياری موارد الزامی و ضروری است. ولی در اينجا، تفاوت عميقی است ميان کمک گرفتن و پيشنهاد يک جانبهای که در پس آن، بهنظر تفکر و استراتژی ديگر و تازهای پنهان است. اين پيشنهاد، بههيچوجه همسو و حتا قابل مقايسه با روندی که اکنون در دو کشور همسايه عراق و افغانستان میگذرند هم نيستند. از اين منظر فهم آن نيازمند بررسی اوضاع داخلی است، شرايطی که زمينهی چنين پيشنهادی را مهيا ساخت.
ادامه دارد...
حکومت ۷۵ ميليون دلاری ـ ۲
۸ نظر:
آقای درویش پور عزیز
به نظرم مسافرت افشاری از تحکیم وحدت و بیان واقعیتهای داخل ایران در آمریکا و ملاقاتها و تبیین هایی از این دست از داخل ایران (و نه به واسطه اپوزیسیون فریز شده ای چون سلطنت طلبان یا مجاهدین یا کمونیستها ) در چگونگی بکارگیری و توزیع این کمکها نقش مهمی خواهد داشت.
امروز خبر مسافرت تعدادی از جوانان ایرانی که شامل دختر آقای دکتر زرافشان و پسر زنده یاد مختاری هست عازم سفر به سازمان ملل به عنوان سفیر صلح و دفاع از زنداینان سیاسی ایران هستند.امیدوارم این گونه حرکتهای مدنی بیشتر بشود و صدای "همه" و نه برخی از ایرانیان به گوش جهانیان برسد.
خوبه این را هم بدونید بنا بنقل از رویتر ، پنجاه ميليون دلار از كمك 75 ميليون دلاري وزارت خارجه آمريكا به راديو و تلويزيون فارسي آمريكا ، 5 ميليون دلار براي گسترش اينترنت ، 10 ميليون دلار براي پروسههاي سياسي و 10 ميليون دلار براي مخالفان سياسي جمهوري اسلامي در نظر گرفته شده است . یعنی شما فقط روی ده میلیون دلار آخری می توانید حساب کنید
با توجه به ارائه چگونگی توزیع کمکها از سوی دوستمان فرخ، من در این فکر می شوم که :
این کمکها در صورت موجود بودن ان جی او ها و نهادهای فعال مدنی(که نیست) چقدر می تونست موثرباشه..
اینا پول تو جیبیه فقط برای زنده موندن ان جی او ها !!!!!؟
استاد شبی با مریدانش دیدار کرد و از آنها خواست تا آتشی برافروزند تا کنارش بنشینند و صحبت کنند
گفت: راه روحانی به آتشی برافروخته پیش روی ما می ماند. کسی که می خواهد آتش بیفروزد، باید دود نامطلوبی را تحمل کند که دم زدن را برایش دشوار می کند و اشک به چشم هایش می آورد. این گونه ایمان خودش را باز می یابد
.اما وقتی آتش برافروخت،دود می رود، شعله ها اطرافش را روشن می کنند...و گرما و آرامش می بخشند
یکی از مریدان پرسید: اما اگر کس دیگری برایش آتش را روشن کند چه؟ اگر کسی در پرهیز از دود به ما کمک کند چه؟
استاد گفت: اگر کسی چنین کند، استادی دروغین است؛ استادی که می تواند آتش را به هر جا که می خواهد، ببرد، و هر گاه خواست، خاموشش کند. و از آنجا که به هیچ کس برافروختن آتش را نیاموخته، احتمال دارد همگان را در آتش رها کند
از کتاب مکتوب
نوشته پائولو کوئلیو
راستش این blog هم دید قشنگی داره
kohanland.blogfa.com
سلام.اين ۷۵ میليون دلار برای باز کردن ذايقه هست.چه کنند که برای هر کاری بايد به کنگره مراجعه کنند.همه مثل ما که نميتوانند همينطوری بدهی يک کشور را در يک سخنرانی متقبل شوند.
در بلاگ نیوز لینک داده شد .
ارسال یک نظر