حرکتهای اثباتی و کارآفرين
واژه کارآفرينی که برگرفته از واژه فرانسوی آنترپاندر (entreprendre) و بهمعنای متعهد بودن است، در حوزههای مختلف اقتصادی، جامعهشناسی و روانشناسی، تعريفهای متفاوتی دارد. اما نگاه اين نوشته به مقوله کارآفرين، از منظر رفتارشناسیست، و آن توجهدادن به يکسری حرکتهای حقوقیـفرهنگی زنان ايران است، که در جهت فضاسازی برای آفرينندگی و نوآوری گام برمیدارند. رفتارهايی که نخستين بار در واکنش به جنگ هشت ساله و ستمهای ناشی از آن شکل گرفته بود، در ادامه به ايدهای متحول گرديد که شکوفايی استعدادها و مشارکت واقعی زنان در امور اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سياسی کشور را، تنها از طريق سازماندهی حرکتهای مستقل و گذر از مرحله مقدماتی اثباتی مقدور و ميسر میداند.
هيچچيز تنفرانگيزتر از جنگ نيست! بهخصوص جنگ مُدرن عصر ما. بقول «الوين تافلر» که سومين انقلاب نظامیـفنی سبب شد تا برخی از پارامترهای کليدی آن مانند بُرد سلاحها، مرگزايی و قدرت تخريبیشان، يا سرعت و دقت فوقالعاده آنها در هدفگيریها، به آخرين حد تکامل خود رسيدهاند. با وجود براين، انکار هم نمیتوان کرد که دو جنگ پيشين جهانی، فرصتهای مناسبی را در بعضی از عرصهها برای زنان کارآفرين و ريسکپذير در اروپا مهيّا ساختند. فضايی که زنان اروپا با بهرهگيری از آن، بهخوبی توانستند توانمندی، برتری و مسئوليتپذيری خود را در جامعه به اثبات برسانند. اما برعکس، جنگ هشت ساله ايران و عراق، بهرغم وجود نيروهای مستعد، آمادگیهای اوليه، ابتکارها و تمام فداکاریهايی که زنان از خود نشان داده بودند، جنگ نه تنها چنين فرصتهايی را مهيا نساخت، بلکه درجه تيرهبختی تا آن مرحله بالا رفت که گروهی سر از بازار بردهفروشان «شام» درآوردند.
اضافه کنم که هم در اين بخش و هم هدف اصلی سه بخش پيشين که گريزی به گذشته و نابسامانیهای دوره جنگ هشت ساله داشت، بههيچوجه بهمعنای بزرگنمايی تيرهبختیها نبود و نيست. جنگ اساسا تعادل زندگی را بهم میزند و بديهیست که زنان و کودکان، اولين قربانيان آن هستند. سوءاستفاده نظامی از کودکان [که در ايران زير عنوان بسيج دانشآموزی سازماندهی میشدند] و اجحاف و تجاوز به زنان، فقط بخشی از ضايعات جنگی است. هنوز بسياری از مردم دنيا نسبت به ستمی که به زنان آلمانی در جنگ جهانی دوم تحميل گرديد و چگونه آنان از دو سو ـهم از جانب سربازان خودی فاشيست و هم از جانب سربازان متفقينـ مورد تجاوز قرار گرفتهاند، بیاطلاعاند. اما از آنسوی، کسی هم نمیتواند نقش زنان را در بازسازی خرابیهای جنگ و راهانداختن چرخه توليد انکار کند. نه تنها آنان اداره بسياری از پستهای کليدی را در اختيار گرفتند بلکه، نمونههای مختلفی وجود دارند که بعد از فرار تعدادی از ثروتمندان، دخترانشان در آلمان شرکتها يا بنگاههای به ارث بُرده را، از هر لحاظ بهتر و سودآورتر مديريت کردند و توسعه دادند. ساختار اجتماعی کشور آلمان بهگونهای بود که دسترسی زنان را به انواع فرصتهای شغلی آسان میساخت. در هر کجا توانمندی و برتری نشان دادند، مردها حسادت و کارشکنی نکردند. در هر حوزهای که رقابت وجود داشت، رقابتها در کليت خود بهداشتی بود و سالم. در واقع زنان آلمانی، هرگز شرايط خاص زنان ايرانی را نداشتند که برسر راه آنان هزاران موانع پيچيده ايدئولوژيکی، فرهنگی و مذهبی قرار گرفته باشند.
جنگ، نه تنها فرصتهای مناسبی را برای زنان ايرانی مهيا نساخت بلکه، روزبهروز حلقه موانع حقوقی و ديگر هنجارهای غيررسمی را عليه آنان بيشتر و تنگتر کرد و به همين نسبت، ضريب عدم اعتماد به نفس را در بين زنان بالا برد. اگر در ايران هرازگاهی واکنشی يا تلاشی از جانب زنان مشاهده گرديد، اين تلاش در ذات خود فاقد خودباوری و اعتماد به نفس بود. يعنی اگر از منظر رفتارشناسی [نه از روی نام و نشان محدودی از زنان پيشرو و نامآفرين] فعاليتهای عمومی جامعه زنان را مورد مطالعه قرار بدهيم، چنين ضعفی عمده و بارزند. اعتماد به نفس هم يکشبه و تحت تأثير عوامل خارجی، در انسان پديدار نمیگردد. بلکه محصول يک دوره کامل آموزشیـپرورشی و مشوقهای روانی است، که در خانه نطفه میبندد، در مدرسه شکل میگيرد و در جامعه کارکرد دارد. همه ما میدانيم که ساختار سنتی خانوادههای ايرانی و سيستم آموزشی در مدارس، فاقد چنين ظرفيتهايی بودند. هر کجا هم میديديم که خانوادهها [البته نه همه آنان] خود را با شرايط روز، مثلا پذيرش داوطلبانه خدمت سربازی دختران بعنوان سپاهی دانش، ادامه تحصیل در دانشگاه و يا ديگر فعالیتهای اجتماعی منطبق میساختند؛ اساس چنين انطباقی را مقولهای بهنام ناچاری و تمکين شکل میدادند. اين پديده بهشکلی ديگر و اسفبارتر، خود را در زمان جنگ هم نشان داد. يعنی خيل بیشمار زنان ايرانی جوينده کار در زمان جنگ، ناشی از درماندگی اقتصادی بود.
در واقع جنگ با برهم زدن تعادل جامعه و سريز بیشمار زنان ناآگاه به حقوق خود به بازارکار، بيش از پيش، هويت انسانی و حقوقی زنان ايرانی را زير ضرب گرفت. در چنين فضايی نه تنها امکان بالندگی و نوآوری در حد صفر بود بلکه، از بسياری جهات موقعيت محدود زنان آگاه و داری اشتغال هم در معرض خطر بیکاری قرار داشت. اين بنبست را چگونه میتوانستند از سر راه خود بردارند؟
واژه کارآفرينی که برگرفته از واژه فرانسوی آنترپاندر (entreprendre) و بهمعنای متعهد بودن است، در حوزههای مختلف اقتصادی، جامعهشناسی و روانشناسی، تعريفهای متفاوتی دارد. اما نگاه اين نوشته به مقوله کارآفرين، از منظر رفتارشناسیست، و آن توجهدادن به يکسری حرکتهای حقوقیـفرهنگی زنان ايران است، که در جهت فضاسازی برای آفرينندگی و نوآوری گام برمیدارند. رفتارهايی که نخستين بار در واکنش به جنگ هشت ساله و ستمهای ناشی از آن شکل گرفته بود، در ادامه به ايدهای متحول گرديد که شکوفايی استعدادها و مشارکت واقعی زنان در امور اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سياسی کشور را، تنها از طريق سازماندهی حرکتهای مستقل و گذر از مرحله مقدماتی اثباتی مقدور و ميسر میداند.
هيچچيز تنفرانگيزتر از جنگ نيست! بهخصوص جنگ مُدرن عصر ما. بقول «الوين تافلر» که سومين انقلاب نظامیـفنی سبب شد تا برخی از پارامترهای کليدی آن مانند بُرد سلاحها، مرگزايی و قدرت تخريبیشان، يا سرعت و دقت فوقالعاده آنها در هدفگيریها، به آخرين حد تکامل خود رسيدهاند. با وجود براين، انکار هم نمیتوان کرد که دو جنگ پيشين جهانی، فرصتهای مناسبی را در بعضی از عرصهها برای زنان کارآفرين و ريسکپذير در اروپا مهيّا ساختند. فضايی که زنان اروپا با بهرهگيری از آن، بهخوبی توانستند توانمندی، برتری و مسئوليتپذيری خود را در جامعه به اثبات برسانند. اما برعکس، جنگ هشت ساله ايران و عراق، بهرغم وجود نيروهای مستعد، آمادگیهای اوليه، ابتکارها و تمام فداکاریهايی که زنان از خود نشان داده بودند، جنگ نه تنها چنين فرصتهايی را مهيا نساخت، بلکه درجه تيرهبختی تا آن مرحله بالا رفت که گروهی سر از بازار بردهفروشان «شام» درآوردند.
اضافه کنم که هم در اين بخش و هم هدف اصلی سه بخش پيشين که گريزی به گذشته و نابسامانیهای دوره جنگ هشت ساله داشت، بههيچوجه بهمعنای بزرگنمايی تيرهبختیها نبود و نيست. جنگ اساسا تعادل زندگی را بهم میزند و بديهیست که زنان و کودکان، اولين قربانيان آن هستند. سوءاستفاده نظامی از کودکان [که در ايران زير عنوان بسيج دانشآموزی سازماندهی میشدند] و اجحاف و تجاوز به زنان، فقط بخشی از ضايعات جنگی است. هنوز بسياری از مردم دنيا نسبت به ستمی که به زنان آلمانی در جنگ جهانی دوم تحميل گرديد و چگونه آنان از دو سو ـهم از جانب سربازان خودی فاشيست و هم از جانب سربازان متفقينـ مورد تجاوز قرار گرفتهاند، بیاطلاعاند. اما از آنسوی، کسی هم نمیتواند نقش زنان را در بازسازی خرابیهای جنگ و راهانداختن چرخه توليد انکار کند. نه تنها آنان اداره بسياری از پستهای کليدی را در اختيار گرفتند بلکه، نمونههای مختلفی وجود دارند که بعد از فرار تعدادی از ثروتمندان، دخترانشان در آلمان شرکتها يا بنگاههای به ارث بُرده را، از هر لحاظ بهتر و سودآورتر مديريت کردند و توسعه دادند. ساختار اجتماعی کشور آلمان بهگونهای بود که دسترسی زنان را به انواع فرصتهای شغلی آسان میساخت. در هر کجا توانمندی و برتری نشان دادند، مردها حسادت و کارشکنی نکردند. در هر حوزهای که رقابت وجود داشت، رقابتها در کليت خود بهداشتی بود و سالم. در واقع زنان آلمانی، هرگز شرايط خاص زنان ايرانی را نداشتند که برسر راه آنان هزاران موانع پيچيده ايدئولوژيکی، فرهنگی و مذهبی قرار گرفته باشند.
جنگ، نه تنها فرصتهای مناسبی را برای زنان ايرانی مهيا نساخت بلکه، روزبهروز حلقه موانع حقوقی و ديگر هنجارهای غيررسمی را عليه آنان بيشتر و تنگتر کرد و به همين نسبت، ضريب عدم اعتماد به نفس را در بين زنان بالا برد. اگر در ايران هرازگاهی واکنشی يا تلاشی از جانب زنان مشاهده گرديد، اين تلاش در ذات خود فاقد خودباوری و اعتماد به نفس بود. يعنی اگر از منظر رفتارشناسی [نه از روی نام و نشان محدودی از زنان پيشرو و نامآفرين] فعاليتهای عمومی جامعه زنان را مورد مطالعه قرار بدهيم، چنين ضعفی عمده و بارزند. اعتماد به نفس هم يکشبه و تحت تأثير عوامل خارجی، در انسان پديدار نمیگردد. بلکه محصول يک دوره کامل آموزشیـپرورشی و مشوقهای روانی است، که در خانه نطفه میبندد، در مدرسه شکل میگيرد و در جامعه کارکرد دارد. همه ما میدانيم که ساختار سنتی خانوادههای ايرانی و سيستم آموزشی در مدارس، فاقد چنين ظرفيتهايی بودند. هر کجا هم میديديم که خانوادهها [البته نه همه آنان] خود را با شرايط روز، مثلا پذيرش داوطلبانه خدمت سربازی دختران بعنوان سپاهی دانش، ادامه تحصیل در دانشگاه و يا ديگر فعالیتهای اجتماعی منطبق میساختند؛ اساس چنين انطباقی را مقولهای بهنام ناچاری و تمکين شکل میدادند. اين پديده بهشکلی ديگر و اسفبارتر، خود را در زمان جنگ هم نشان داد. يعنی خيل بیشمار زنان ايرانی جوينده کار در زمان جنگ، ناشی از درماندگی اقتصادی بود.
در واقع جنگ با برهم زدن تعادل جامعه و سريز بیشمار زنان ناآگاه به حقوق خود به بازارکار، بيش از پيش، هويت انسانی و حقوقی زنان ايرانی را زير ضرب گرفت. در چنين فضايی نه تنها امکان بالندگی و نوآوری در حد صفر بود بلکه، از بسياری جهات موقعيت محدود زنان آگاه و داری اشتغال هم در معرض خطر بیکاری قرار داشت. اين بنبست را چگونه میتوانستند از سر راه خود بردارند؟
۱ نظر:
در بلاگ نیوز لینک داده شد .
شاد باشید .
ارسال یک نظر