بيانيه ۵ تن از روشنفکران اصلاحطلب دولتی مقيم خارج از کشور نخستين واکنش منطقی، محاسبهشده و برنامهريزی شدهای است در جهت ارتقای سطح و محتوای راهکارهايی که پيش از اين ميرحسين موسوی در بيانيه شمارۀ ١٧ خود اشاره و ارائه داد.
بيانيه ۵ تن از روشنفکران دينی از اين جهت منطقی است که آنها برخلاف رفتار ديگر عناصر وفادار به رهبری موسوی در درون جنبش سبز، نه تنها تناقضها و ضعفهای استراتژيکی موجود در بيانيه او را ناديده نگرفتند بلکه، مضمون و محتوای بيانيه از همان آغاز نگارش نشانگر واقعيت ديگری نيز هست. واقعيتی که امضاءکنندگان میکوشند تا با تکيه و بهرهگيری از اصطلاحاتی مانند «انتخابات خيانتآلود»، «استبداد دينی»، «ولی جائر» و «فاقد پايگاه وسيعی اجتماعی و آينده امن»، همزمان پارهای از ذهنيتها و استنباطهايی که آقای موسوی نسبت به حکومت اسلامی دارد، در چهارچوب سياست اتحادـانتقاد مورد نقد و ترديد قرار دهند.
همينطور بيانيه ۵ تن از روشنفکران دينی از اين نظر محاسبه شده است که اطلاع دقيقی از سطح نارضايتی موجود در درون محافل وابسته به اصلاحطلبان داخل کشور دارد. میخواستند حرف دل آنهايی را که بنا به هر دليلی نمیتوانستند واگويی کنند، تا حدودی در نخستين بيانيه خود بازتاب دهند. اگرچه بسياری از افراد آن محافل در ظاهر و در دفاع از موسوی، بر اساس مصلحت و به رسم فرهنگ و عادت پيشينی که همانا چنگانداختن به حبلالله است، به توجيهات غيرسياسی و عاميانه متوسل شدند و نوشتند: «تمام کشورهای جهان احمدینژاد را به رسميت شناختند و موسوی نمیتواند چنين موضوعی را ناديده بگيرد»؛ ولی، وقتی هم به خلوت میرفتند، يک ساز ديگر میزدند. سازی که نُت آن را خود آقای موسوی يک ساعت بعد از پايان انتخابات در روز ٢٢ خرداد و در حضور گزارشگران رسانههای جهانی نوشته بود: «نتايج شمارش آراء در اکثريت مناطق کشور نشان میدهد که بنده برنده اين انتخابات هستم. هر نتيجهای غير از اين، مورد پذيرش اينجانب نيست».
و خلاصه برنامهريزی شده است به اين دليل ساده که میخواهند تشکيلات و مرکزيت جديدی را در ارتباط با تداوم راه رهبران [موسویـکروبیـخاتمی] و با توجه به معذوريت و فشارهايی که مستقيماً آنان را تهديد میکند؛ در جهت همآهنگی بيشتر و هدايت حرکتهای آتی جنبش سبز، در خارج از کشور سازماندهی و مستقر نمايند. محدود کردن امضاءها به يک جمع ۵ نفری که هرکدام از آنان کموبيش در ميان طيفهای مختلف اصلاحطلبان دولتی نفوذ و تأثير کلام دارند؛ همينطور نپذيرفتن امضای زنان اصلاحطلب به اين دليل که بتوانند عناصر بينابينی را که ميان اصلاحطلبان و اصولگرايان پاندول میزنند، بعدها جلب و جذب کنند؛ نشانههای گويايی هستند که علت واقعی صدور بيانيه۵ تن را توضيح میدهند. مرکزيتی که در حين داشتن استقلال رأی، زير رهبری رهبران طيفهای مختلف اصلاحطلبان، فعاليت خواهد داشت.
اما غرض از اين اشاره، توضيح يک موضوع جالبی است که تصادفاً با صدور بيانيه ۵ تن از روشنفکران دينی شکل گرفته است. آنان اگرچه از رهبران نام بُردهاند اما در جای جای بيانيه تأکيدشان روی رهبری موسوی است، و ناخواسته ارتباطی را ميان خود و موسوی برقرار ساختند که بعدها میتواند بهنام گروه ١+٥ مشهور و مصطلح گردد. نامی که ولی فقيهی بهظاهر روئينتن، از شنيدن آن به وحشت خواهد افتاد. علت چنين وحشتی هم پوشيده نيست زيرا يکی از همين گروههای ١+٥ میتوانند نقش مؤثری در تغيير سرنوشت سياسی و آينده زندگی او داشته باشند.
در گذشته، ولی فقيه تمامی ارزيابیهای سياسی خود را در چهارچوب معادلات ساده رياضی محاسبه میکرد و تصميم میگرفت. بر مبنای چنين محاسبهای او معتقد بود که فشار گروه ١+٥ شورای امنيت سازمان ملل متحد، در برابر حمايت باصطلاح بیدريغ (؟!) گروه ١+٥ داخلی که متشکلاند از انواع نظاميان درجهدار و لباس شخصی [پاسدار، امنيتیـاطلاعاتی، بسيجی، پارلمانی، طلبهها + حجتيه]؛ فاقد کارايی لازم و مؤثر هستند. تمرکز و توجه بیاندازه او روی قدرت و پشتيبانی گروه ١+٥ نظاميان در حدی بود که بههيچوجهی نقش و حضور مردم را در معادلات سياسی آينده دخالت نمیداد و به احتمال زياد، بر اين باور بود که هر صدايی را میشود در نطفه خفه کرد. در واقع میتوان گفت که براساس چنين برآوردی است که او در فردای انتخابات دورۀ دهم رياست جمهوری، آشکارا قانون را ناديده گرفت و اعلام نمود که ميزان رأی من و انتخابم احمدینژاد است!
اما رهبر باصطلاح روئين تن ما، از يک امر بديهی و قانونمند غافل بود که هر روئين تنی، پاشنه آشيلی دارد. وقتی صدای گرم و جانداری مردمی که در اعتراض به عملکرد متقلبانه و دروغگويانه ولی فقيه از درون جامعه بلند شد و طنين جهانی پيدا کرد؛ تازه دوزاری حاج سيدعلی افتاد که گروه نظامی ١+٥ تنها شريک غنايم او نيستند، بلکه دشمن جان او نيز هستند. اين که ولی فقيه از حوادث بعد از انتخابات چه درسهايی آموخت، موضوعی است جدا و خارج از بحث. اما يک گروه نظامی 1+5 را که تا حدودی نيز [هرچند بسيار محدود] در درون جامعه پايگاه و نفوذ دارد، تنها میتوان از طريق ايجاد و گسترش گروههای مختلف ١+٥ در کشور، از جايگاه قدرت به زير کشيد و منزوی ساخت. کار روشنفکران دينی از اين نظر که میخواهند گروه ١+٥ را سازماندهند و مطابق تصوير بالا گروه نظاميان را در محاصره بگيرند، قابل تقدير است. حالا بايد به گروههايی که خواهان جمهوری ايرانی هستند توصيه کرد که بيشتر بجنبند و گروه 1+5 خود را تشکيل دهند تا محاصره گازانبُری تکميل گردد.
__________________________________
بيانيه ۵ تن از روشنفکران دينی از اين جهت منطقی است که آنها برخلاف رفتار ديگر عناصر وفادار به رهبری موسوی در درون جنبش سبز، نه تنها تناقضها و ضعفهای استراتژيکی موجود در بيانيه او را ناديده نگرفتند بلکه، مضمون و محتوای بيانيه از همان آغاز نگارش نشانگر واقعيت ديگری نيز هست. واقعيتی که امضاءکنندگان میکوشند تا با تکيه و بهرهگيری از اصطلاحاتی مانند «انتخابات خيانتآلود»، «استبداد دينی»، «ولی جائر» و «فاقد پايگاه وسيعی اجتماعی و آينده امن»، همزمان پارهای از ذهنيتها و استنباطهايی که آقای موسوی نسبت به حکومت اسلامی دارد، در چهارچوب سياست اتحادـانتقاد مورد نقد و ترديد قرار دهند.
همينطور بيانيه ۵ تن از روشنفکران دينی از اين نظر محاسبه شده است که اطلاع دقيقی از سطح نارضايتی موجود در درون محافل وابسته به اصلاحطلبان داخل کشور دارد. میخواستند حرف دل آنهايی را که بنا به هر دليلی نمیتوانستند واگويی کنند، تا حدودی در نخستين بيانيه خود بازتاب دهند. اگرچه بسياری از افراد آن محافل در ظاهر و در دفاع از موسوی، بر اساس مصلحت و به رسم فرهنگ و عادت پيشينی که همانا چنگانداختن به حبلالله است، به توجيهات غيرسياسی و عاميانه متوسل شدند و نوشتند: «تمام کشورهای جهان احمدینژاد را به رسميت شناختند و موسوی نمیتواند چنين موضوعی را ناديده بگيرد»؛ ولی، وقتی هم به خلوت میرفتند، يک ساز ديگر میزدند. سازی که نُت آن را خود آقای موسوی يک ساعت بعد از پايان انتخابات در روز ٢٢ خرداد و در حضور گزارشگران رسانههای جهانی نوشته بود: «نتايج شمارش آراء در اکثريت مناطق کشور نشان میدهد که بنده برنده اين انتخابات هستم. هر نتيجهای غير از اين، مورد پذيرش اينجانب نيست».
و خلاصه برنامهريزی شده است به اين دليل ساده که میخواهند تشکيلات و مرکزيت جديدی را در ارتباط با تداوم راه رهبران [موسویـکروبیـخاتمی] و با توجه به معذوريت و فشارهايی که مستقيماً آنان را تهديد میکند؛ در جهت همآهنگی بيشتر و هدايت حرکتهای آتی جنبش سبز، در خارج از کشور سازماندهی و مستقر نمايند. محدود کردن امضاءها به يک جمع ۵ نفری که هرکدام از آنان کموبيش در ميان طيفهای مختلف اصلاحطلبان دولتی نفوذ و تأثير کلام دارند؛ همينطور نپذيرفتن امضای زنان اصلاحطلب به اين دليل که بتوانند عناصر بينابينی را که ميان اصلاحطلبان و اصولگرايان پاندول میزنند، بعدها جلب و جذب کنند؛ نشانههای گويايی هستند که علت واقعی صدور بيانيه۵ تن را توضيح میدهند. مرکزيتی که در حين داشتن استقلال رأی، زير رهبری رهبران طيفهای مختلف اصلاحطلبان، فعاليت خواهد داشت.
اما غرض از اين اشاره، توضيح يک موضوع جالبی است که تصادفاً با صدور بيانيه ۵ تن از روشنفکران دينی شکل گرفته است. آنان اگرچه از رهبران نام بُردهاند اما در جای جای بيانيه تأکيدشان روی رهبری موسوی است، و ناخواسته ارتباطی را ميان خود و موسوی برقرار ساختند که بعدها میتواند بهنام گروه ١+٥ مشهور و مصطلح گردد. نامی که ولی فقيهی بهظاهر روئينتن، از شنيدن آن به وحشت خواهد افتاد. علت چنين وحشتی هم پوشيده نيست زيرا يکی از همين گروههای ١+٥ میتوانند نقش مؤثری در تغيير سرنوشت سياسی و آينده زندگی او داشته باشند.
در گذشته، ولی فقيه تمامی ارزيابیهای سياسی خود را در چهارچوب معادلات ساده رياضی محاسبه میکرد و تصميم میگرفت. بر مبنای چنين محاسبهای او معتقد بود که فشار گروه ١+٥ شورای امنيت سازمان ملل متحد، در برابر حمايت باصطلاح بیدريغ (؟!) گروه ١+٥ داخلی که متشکلاند از انواع نظاميان درجهدار و لباس شخصی [پاسدار، امنيتیـاطلاعاتی، بسيجی، پارلمانی، طلبهها + حجتيه]؛ فاقد کارايی لازم و مؤثر هستند. تمرکز و توجه بیاندازه او روی قدرت و پشتيبانی گروه ١+٥ نظاميان در حدی بود که بههيچوجهی نقش و حضور مردم را در معادلات سياسی آينده دخالت نمیداد و به احتمال زياد، بر اين باور بود که هر صدايی را میشود در نطفه خفه کرد. در واقع میتوان گفت که براساس چنين برآوردی است که او در فردای انتخابات دورۀ دهم رياست جمهوری، آشکارا قانون را ناديده گرفت و اعلام نمود که ميزان رأی من و انتخابم احمدینژاد است!
اما رهبر باصطلاح روئين تن ما، از يک امر بديهی و قانونمند غافل بود که هر روئين تنی، پاشنه آشيلی دارد. وقتی صدای گرم و جانداری مردمی که در اعتراض به عملکرد متقلبانه و دروغگويانه ولی فقيه از درون جامعه بلند شد و طنين جهانی پيدا کرد؛ تازه دوزاری حاج سيدعلی افتاد که گروه نظامی ١+٥ تنها شريک غنايم او نيستند، بلکه دشمن جان او نيز هستند. اين که ولی فقيه از حوادث بعد از انتخابات چه درسهايی آموخت، موضوعی است جدا و خارج از بحث. اما يک گروه نظامی 1+5 را که تا حدودی نيز [هرچند بسيار محدود] در درون جامعه پايگاه و نفوذ دارد، تنها میتوان از طريق ايجاد و گسترش گروههای مختلف ١+٥ در کشور، از جايگاه قدرت به زير کشيد و منزوی ساخت. کار روشنفکران دينی از اين نظر که میخواهند گروه ١+٥ را سازماندهند و مطابق تصوير بالا گروه نظاميان را در محاصره بگيرند، قابل تقدير است. حالا بايد به گروههايی که خواهان جمهوری ايرانی هستند توصيه کرد که بيشتر بجنبند و گروه 1+5 خود را تشکيل دهند تا محاصره گازانبُری تکميل گردد.
__________________________________