جمعه، دی ۱۱، ۱۳۸۸

بيانيه ١٧، هوا می‌ره

در دهه‌های بيست و سی که هنوز شيوه‌های آموزش سنتی در جامعه عالب بود و کودکستانی وجود نداشت، خانواده‌های باسواد مجبور بودند کودکان پيشا دبستانی [و حتا دبستانی] را در خانه آموزش بدهند. بعضی از خانواده‌ها بنا به توان ابتکاری خود متُدهای آموزشی خاصی را ابداع می‌کردند که آن روش‌ها در زمان بسيار کوتاهی، مورد استقبال ديگران نيز قرار می‌گرفت و به روشی عمومی در جامعه مبدل می‌گرديد. مثلاً يکی از روش‌های جالب در آموزش و شناسايی اعداد چنين بود که خانواده‌ها برای هر يک از اعداد صفت‌هايی را تعيين می‌کردند و در قالب يک ترانه‌ی وزين، آن‌ها را برای کودکان می‌خواندند. مثلاً می‌گفتند: ١٢ دارو ميده؛ ١٣ سينه‌زنه؛ ١٤ چاروق‌دوره؛ ١٥ پينه‌دوره و الی آخر.
حالا بعد از گذشت نيم قرن از آن دوران، بيانيه شمارۀ ١٧ آقای ميرحسين موسوی [به ويژه در مقايسه با بيانيه شمارۀ ١١ او] تداعی‌گر همان دورانی هستند که اعداد هرکدام صفت‌ها و بارمعنايی خاصی داشتند. يعنی مطابق همان سنت شمارش اعداد که می‌گفتند ١١ ياری می‌ده، ١٧ هوا می‌ره؛ ناچارم بگويم که: بيانيه شمارۀ ١١ اگر تا حدودی ياری می‌داد؛ بيانيه شمارۀ ١٧ گفته‌های پيشين را برباد، يا هوا می‌دهد!
بديهی است که افراد مختلفی از همين امروز، توجيهات متفاوتی را در بارۀ بيانيه شمارۀ ١٧ ارائه خواهند داد ولی، بنا به شناختی که تاکنون از روند رو به پيش جنبش سبز کسب کرده‌ام، استنباط‌ام چنين است که بيانيه شمارۀ ١٧، باد هوا خواهد شد. البته نه از طرف بدنه‌ی متين، صبور و با فراست جنبش سبز، بل‌که از جانب جبهه مقابل و به‌ويژه از طرف شخص رهبری. زيرا بيانيه اخير برخلاف بيانيه شمارۀ ١١ که خواهان «تقويت وحدت ملی» و «پذيرش حق حاکميت مردم و کسب رضايت آن‌ها» توسط حاکميت بود؛ نشانه‌ای است از يک عقب‌نشينی استراتژيک در جهت تأييد دولت متقلب، غيرقانونی و تحميلی. دولتی که از فردا و با استناد به بند يک بيانيه شماره ١٧ مدعی خواهد شد که همآهنگی سه قوه در قبال سران فتنه و متهم کردن آن‌ها به دروغ‌گويی، نشانه‌ای است از «مسئوليت‌پذيری دولت در قبال مردم، مجلس و قوه قضاييه». و مهم‌تر، حالا دست احمدی‌نژاد کاملا باز است که با استناد به خطبهِ نمازِ عيد فطر رهبری که گفته بود: «اقرار متهم؛ مسموع و حجت است!»؛ نه تنها بيانيه را به‌معنای اقرار شرمگينانه موسوی تعريف و ترجمه خواهد کرد، بل‌که از همين فردا موسوی متهم خواهد شد که با فتنه‌گری خود موجب ناکارآمدی دولت گرديد.

وانگهی، حتا اگر فرض کنيم که اميد به محدود کردن خشونت در جامعه، انگيزه و نيّت اصلی صدور چنين بيانيه‌ای را تشکيل می‌دادند؛ باز ناچاريم به‌اطلاع آقای موسوی برسانيم که اين تاکتيک با توجه به کارنامه شش ماهه اخير حاکميت، نه تنها موجبی برای عقب‌نشينی خشونت‌طلبان نخواهد شد بل‌که، جنايت‌کاران و لومپن‌هايی مانند روح‌الله حسينيان را که خواهان برائت از موسوی هستند، تقويت خواهد نمود. آن‌ها بيانيه شمارۀ ١٧ را نشانه‌ای از ضعف جنبش سبز ارزيابی خواهند کرد و بيش از پيش، بر طبل خشونت خواهند کوبيد.

حال پرسش کليدی اين است که هدف از صدور اين بيانيه چه بود؟ پيشنهاد «خروج از بحران»، يا فاصله‌گرفتن از مواضع و خواست‌های اکثريت قريب به اتفاق بدنه جنبش سبز؟ پاسخ به اين پرسش مستلزم آن است که نوع رابطه موسوی را با بخشی از نيروهايی که بدنه‌ی اصلی جنبش سبز را تشکيل می‌دهند، کمی بررسيم. تا پيش از اعتراض روز عاشورا، فضای حاکم بر جنبش سبز و نقش موسوی در ميانه‌ی آن‌ها تا حدودی شبيه و يادآور ميدان «بندبازی» سنتی بود.

در بندبازی سنتی، هم قاعده بازی، هم نقش بازی‌گر و هم نوع داد و سُتدی که ميان تماشاگران و بازی‌گر وجود دارد بسيار ساده و روشن است. برخلاف بندبازی در سيرک، که گروهی از بازی‌گران هم‌زمان و هم‌آهنگ بر روی تعدادی از طناب‌ها و تاب‌ها مشغول هنرنمايی می‌گردند؛ در بندبازی سنتی تنها يک بازی‌گر را با يک چوب تعادل می‌بينيم که يک هدف مشخصی دارد و آن عبور از يک خط مستقيم يا طناب ضخيم و طويلی است که از روی دو داربست چوبی عبور می‌دهند.

تماشاگران سيرک، عموماً فاقد نقش و رابطه‌ای نزديک با بازی‌گران هستند. به معنای واقعی تماشاگرند و به‌همين دليل، خودشان را دربست در اختيار بازيگران می‌گذارند. يعنی شيرين‌کاری‌های بازی‌گران است که تماشاگران را به هيجان و تشويق وادار می‌سازد. ولی در بندبازی سنتی قضيه کاملاً برعکس است. تشويق تماشاگران از همان آغاز خود علتی است برای تحريک و هيجان بازی‌گر. آن‌ها هستند که بازی‌گر را به هنرنمايی بيش‌تر وامی‌دارند و بديهی‌ست، اگر ناراضی باشند تکّه می‌پرانند و نيش‌خندزنان می‌گويند: «پهلوان! کمی هم کون‌ات را تکان بده».

اما در ميدان تجمع جنبش سبز ايران که آن‌را تا حدودی به ميدان بندبازی سنتی تشبيه کرده‌ام، تغيير و تفاوت‌هايی نيز به چشم می‌آيند. در دو سوی ميدان، دو نيروی مختلفی ايستاده‌اند با گرايش‌ها و طرزتلقی‌های کاملاً متفاوت از زندگی و روابط سياسی و اجتماعی: نيروهای جامعه‌محور و حاميان ولايت‌محور. هر دو گروه، چشم دوخته‌اند به تنها بازی‌گر يا بنا به اصطلاح رايج، تنها پهلوان ميدان ميرحسين موسوی. مردی که هنوز نمی‌داند «چوب تعادل» را چگونه در دستان خود بگيرد. ترس واهی پهلوان ميدان از آينده که اگر سکندری خورد و فرولغزيد، در آغوش کداميک از دو گروه امت و ملتی که در دو سوی ميدان ايستاده‌اند خواهد افتاد؛ يکی از مهم‌ترين موانع و شايد هم علت اصلی و واقعی عدم تحرک او در صحنه نُخست سياست ايران هست. به‌همين دليل او به‌جای بازی‌گری و هنرنمايی، گاه‌گاهی به موعظه‌گری متوسل می‌گردد و سخن از آرمانی می‌گويد که انگاری پيش از اين پياده و تجربه نشده بودند. می‌دانيد که موعظه‌گری هم در الفبای سياست، آن هم از طرف فردی که خود را برای احراز پُست رياست جمهوری نامزد کرده بود، بدين معناست که ميان منبر و کرسی رياست جمهوری، تفاوتی قائل نيست. تجربه سی سال گذشته نيز نشان می‌دهند که غرض از اين اختلاط قاعده‌گريزی است، هرچند در ظاهر و در بيان، مدافع نظم‌پذيری و قاعده بازی باشند.

واکنش نيروهای سبز در روز عاشورا و در تقابل با نيروهای خشونت‌طلب دولتی، جدا از اين‌که موجب شوک‌زدگی ولی فقيه و حواشی گرديد، بل‌که سبب دست‌پاچگی پهلون بازی و سقوط او در آغوش نيروهای ولايت‌محوری که در زير طناب بازی ايستاده بودند، نيز شد. بيانيه شمارۀ ١٧ محصول چنين سقوطی هست! اما بيان چنين سخنی نه به‌معنای نااميدی‌ست و نه نشانه‌ی خلوص‌نگری. بازی سياسی اُفت و خيز دارد و پيش از اين ماجرا نيز شاهد سقوط بسياری از بندبازان سنتی در نيمه‌های راه بوده‌ايم. منتها موضوعی که تا کنون در جامعه ما سابقه نداشت و انتظار داريم از اين پس اتفاق بيفتد، بايد بکمک پهلوان ما بشتابيم، دست او را بگيريم و تشويق‌اش کنيم تا بازی را منطقی‌تر ادامه دهد. بايد يادآوری کنيم که شمارش آموزش اعداد به شيوه سنتی _‌براساس آن‌چه که در مقدمه‌ی اين نوشته آمده است‌_ به عدد ١٧ منتهی نمی‌شود، عدد ٢٠ هم وجود دارد که روزی همه با هم عليه ولی فقيه دَم بگيريم: خانه «ولی» کسی نيست، خانه ما عروسی است!

کلام آخر را با تأکيدی ويژه بگويم که اميدواری من بی‌دليل نيست! زيرا که آقای موسوی هم منطق بازی را خوب می‌فهمد، و هم خواست جنبش سبز در کل، در سطحی نيست که خارج از طرفيت آقای موسوی باشد. جدا از اين، تلاش و مراجعه او به جامعه‌شناسان آن هم بعد از گذشت دو‌ـ‌سه روز از اعلام نتايج انتخابات در جهت شناخت واقعی هواداران جنبش سبز، دست‌کم بدين معناست که او قاعده بازی را ميان خود و بدنه جنبش در درون جنبش سبز پذيرفته است. متوجه سيگنال‌هايی است که بطور پی‌درپی از جانب قريب به اتفاق نيروهای هوادار جنبش سبز فرستاده می‌شوند:

از زلف برون کنی اگر تاب شوم
بر لب ننهی اگر می ناب شوم
در چشم نياوری اگر خواب شوم
اما...
از دست فروريزی اگر آب شوم!
_________________________________