اين روزها همه از «نوروز سبز» سخن میگويند. آيا سبز بودن نوروز کشف جديدی است؟ آيا اين يادآوریها و تأکيدها بدين معناست که امسال، با نگاهی تعميق يافتهتر به نوروز مینگريم؟ تا آنجايی که من میفهمم ماهيت نوروز [در ادامه توضيح خواهم داد] هميشه سبز بود و غيرقابل تغيير. اگر بپذيريم نوروز هموارۀ وضعيت و معنای ثابتی داشت، پس تأکيد ويژه ما بر سبزی يا سبزتر بودن نوروز، بدين معناست که زاويه ديد و عمق نگاه ما از اساس تغيير کردهاند و آنچه را که امسال میبينيم، همان چيزهايی نيست که در سالهای پيش مشاهده میکرديم. آيا واقعاً همينطور است؟
١
همهی سنتها در طول زمان، بهطور مداوم توسط انسانها بازنگری و پردازش شدهاند و هنوز هم میشوند. بجرأت میتوان گفت که اغلب رسمهای رايج در جهان امروز، همان مراسمی نيستند که بنا به دلايل خاصی از ابتداء شکل گرفته بودند. برخی از اين سنتها، مثلاً مراسم کريسمس، از بنيان مُدرن و به روز شدهاند. اين رسم امروز تا حدودی سيمای زمينی بهخود گرفت و بُعد اقتصادیاش چنان با زندگی عمومی ارتباط تنگاتنگی برقرار کرد، که بُعد عقيدتی آن کاملاً کمرنگ و کم جلوه به نظر میرسند. برعکس، بخشی ديگر مثلاً مراسم عيد غدير، که انگيزههای سياسی علت واقعی شکلگيری، ويرايش و رواج چنين داستانی در بين اقليتی از مسلمانان و يا دقيقتر، در بين مخالفان خلافت امويان بود؛ در طول زمان، به باوری مذهبی تحول يافت. اگر پرداختهای اوليه و قديمی سبب شد تا گروهی از دل داستان غدير تئوری امامت و سپس تئوری موروثی بودن امامت را بهنفع فرقه شيعه استخراج کنند؛ در پرداختهای جديد و در زمانه ما، گروهی ديگر از دل همان داستان، تئوری ولايت فقيه را استخراج کردهاند و اکنون، در حال تنظيم تئوری ولايت موروثی هستند.
اين مقدمه را آوردم تا بگويم انسانها براساس تمايلها و نيازهای خود، سنتها را رنگآميزی و تغيير میدهند. اما اگر بازنگری و پرداخت در امور سنت و تغيير ماهيت آن يک قاعده کلی و عمومی است و قابل مشاهده در گوشه و کنار جهان؛ آيا حق با آنانی نيست که نوروز امسال را سبز يا سبزتر جلوه میدهند؟ اگر ما تابع قاعده عمومی باشيم راه ديگری جز قراردادن سنت نوروزی در کنار ديگر سنتهای جهان وجود ندارد. آنوقت ناچاريم اين اصل را بپذيريم که جشن نوروز هم دستکاری شده و تغيير ماهيت يافته است. هر سخنی غير از اين، يادآور همان داستان و فرهنگ ايرانی خواهد بود که در پاسخ به هر پرسش و استدلالی میگويد: مايهی ماست ما چيز ديگریست! آيا چنين قاعدهای را میپذيريد؟
عموماً تفاوتهای شگرفی ميان سنتهای زمينی که برگرفته از زندگی است و تحت تأثير سالها محاسبه و تجربه عملی شکل میگيرند، و سنتهای عقيدتیـذهنی که متأثر از روياها و ايدهآلها هستند، وجود دارند. برخی از سنتهای زمينی ممکن است استثنائی بر قاعده باشند. اتفاقاً در ارتباط با استثنائی بودن سنت نوروزی، ناچارم بگويم مايه ماست ما اين دفعه واقعاً متفاوت بود، البته با اين توضيح که سنت نوروزی برگرفته از تفکر سبزی است که نياکان ما با محاسبات دقيق رياضی، آن را نظم و سامان دادند. بههمين دليل در ميان سنتهای جهان، جشن نوروز يک استثناءست. زيرا که يکی از نخستين مراسم زمينی و غيردينی در جهان هست که با انگيزه تشخيص دقيق زمان برای برنامهريزی _هم در حوزه خانواده و هم در عرصه اجتماع_ شکل گرفته است. فلسفه وجودی و علت رواج و دوام آن تا به امروز، بدليل فکر سبزی است که خواهان باروری زمين و آبادانی سرزمين پدریست. با توجه به چنين ماهيتی، بنيانهای اصلی اين سنت باستانی نه تنها غيرقابل تغيير هستند، بلکه فلسفه وجودی آن اين راه را میگشايد که به تناسب نيازهای زمانه در عرصه برنامهريزی، اتوماتيکوار به روز گردد و همچنان با طراوت و جهانپسند باقی بماند.
اگر ما گاهی نوروز را بیرنگ، يا زمانی آنرا سبزتر از هميشه میبينيم، دليل اين گوناگونی و تغيير رنگها، هيچ ربطی به ماهيت و فلسفه وجودی سنت نوروزی ندارد و بيشتر، ناشی از عدم دانش و اطلاعات ما است. در مقاطع مختلف تاريخی که میتوانيم آنها را به دورههای نوسانهای شديد انديشهای در ايران تعبير کنيم (آخرين آنها دورۀ سی ساله اخير است)، هر زمان که ايرانيان با نگرش سطحی به سنت نوروز نگريستند و جنبههای اجتماعی و زمينی سنت را ناديده گرفتند؛ متناسب با اين ضعف، پای غريبهای بر جمع محتويات سفره هفت سين باز و اضافه شد. گروهی قرآن را بر سرِ سفره هفت سين گذاشتند و گروهی ديگر، ديوان حافظ را. اگر شناخت از سنت دقيق و همه جانبه بود، به احتمال زياد کسی پيدا میشد تا از اعماق دل فرياد بکشد و بگويد که سفره هفت سين سنبل و نشانهای است برای يادآوری وظيفهها و مسئوليتهای افرادی که در هنگام تحويل سال بر سرِ سفره نشستهاند. هرکسی موظف است از همان نخستين لحظههای سال نو، سهم و نقش خويش را در باروری زمين و آبادانی سرزمين پدری، دقيق بداند. به زبانی ديگر، سفره هفت سين نماد برنامهريزی خانوادگی در طول سال است و اين نماد، چه ارتباطی با استخاره قرآن و فال حافظ دارد؟ اگرچه زمانه تغيير کرد و دولت مُدرن امروز وظايف آبادانی را برعهده میگيرد و برنامهريزی میکند ولی، آن تفکری که نخستين بار قرآن را بر سرِ سفره هفت سين گذاشت، امروز نيز مهمترين و پايهایترين نهاد دولتی يعنی سازمان برنامه و بودجه را نابود میکند و معتقد است که به کمک استخاره میتوانيم هم ايران و هم جهان را مديريت کنيم.
پرسش کليدی اين است که اگر نوروز حاصل فکر و محاسبه و نشانهی فکور بودن نياکان ما بود، آن تفکر چرا در جامعه ما تداوم و تحول نيافت؟ چرا ما هنوز هم در تشخيص منافع و امنيت ملی و محاسبه دقيق آن در عرصه بينالمللی ناتوانيم؟ گروهی میگويند که تاريخ ايران، تاريخی است پُر از پيچ و خمهای فراوان و نياکان ما، فراز و نشيبهای بسياری را پشتِ سر نهادهاند. بديهیست که تهاجمهای مختلف، هم تأثيرهای متفاوتی را بر تفکر، فرهنگ و سنتهای ايرانی گذاشتند، و هم نياکان ما مجبور شدند زندگی را دوباره از زير صفر شروع کنند. دو سال پيش، گوشهای از اين تأثيرهای شکلی را در ارتباط با مراسم نوروز، در نوشتهای زير عنوان «هفت جيم را بهجای هفت سين بچينيد» توضيح دادم. اما پاسخ هموطنان ما يک اشکال تاريخیـفنی دارد و بهعنوان نمونه، اسناد تاريخی گواهی میدهند بیفکری، نادانی و عدم محاسبه دقيق دولتمردان وقت، زمينه را برای تهاجم قوم مغول به ايران مهيّا نمودند. اين خطر ممکن است همين امروز هم تکرار گردد زيرا، سلطان کنونی قدم در جادهای نهاده است که پيش از او سلطان محمد خوارزمشاه از آن گذر کرده بود. وانگهی، فرض کنيم که تهاجمهای مختلف به ايران زمين، بهقدری شديد و سنگين بودند که همه نهادهای کشوری از بنيان تار و مار و نابود شدند. با اين وجود، پذيرش اين حقيقت تلخ هرگز نمیتواند توجيهگر فرضيهای شود که فرود جامعهای را، با سقوط فيزيکی اشياء به ته دره که از اساس متلاشی میگردند؛ همطراز و برابر میگيرد. هر جامعهای دارای انباشتی از فکرها و تجربههای گوناگون از نسلهای پيشين است، و بنا به قاعده، تهاجمهای مختلف هرگز نمیتوانستند گسلی بنيانی ميان نسلها ايجاد کنند. گرچه امروز رُشد و تنوع تکنولوژی _بخصوص انقلاب انفورماتيک_ تنوعی در نگرشها، سليقهها و نوع زندگی نسلهای جوان بهوجود آورد و از اين منظر، ميان نسلها شکافی پديدار گرديد ولی در اينجا سخن بر سرِ جامعهای است که تا قبل از دويست سال پيش، تفاوت چشمگيری ميان زندگی نسلهای مختلفاش ديده نمیشود. قرنهايش همه شبيه هم هستند و راه و روش حل مسائل، همان راه و روشی است که پيران قوم، سينه به سينه از پيران قرنهای پيشتر از خود شنيدهاند. جامعهای که میتواند سنتهای خرافی خود را سينه به سينه تا همين امروز انتقال دهد، اگر هنر و دانش و انديشهای داشت، بديهی است که آنها را هم سينه به سينه انتقال میداد. شبيه کار سترگی که نقالها در جامعه شفاهی ايران انجام میدادند. آنها با برپايی مجالس شاهنامهخوانی، هم زبان پارسی را زنده نگه داشتند و هم فرهنگ پارسی را گسترش دادند.
ادامه دارد
__________________________________ ١
همهی سنتها در طول زمان، بهطور مداوم توسط انسانها بازنگری و پردازش شدهاند و هنوز هم میشوند. بجرأت میتوان گفت که اغلب رسمهای رايج در جهان امروز، همان مراسمی نيستند که بنا به دلايل خاصی از ابتداء شکل گرفته بودند. برخی از اين سنتها، مثلاً مراسم کريسمس، از بنيان مُدرن و به روز شدهاند. اين رسم امروز تا حدودی سيمای زمينی بهخود گرفت و بُعد اقتصادیاش چنان با زندگی عمومی ارتباط تنگاتنگی برقرار کرد، که بُعد عقيدتی آن کاملاً کمرنگ و کم جلوه به نظر میرسند. برعکس، بخشی ديگر مثلاً مراسم عيد غدير، که انگيزههای سياسی علت واقعی شکلگيری، ويرايش و رواج چنين داستانی در بين اقليتی از مسلمانان و يا دقيقتر، در بين مخالفان خلافت امويان بود؛ در طول زمان، به باوری مذهبی تحول يافت. اگر پرداختهای اوليه و قديمی سبب شد تا گروهی از دل داستان غدير تئوری امامت و سپس تئوری موروثی بودن امامت را بهنفع فرقه شيعه استخراج کنند؛ در پرداختهای جديد و در زمانه ما، گروهی ديگر از دل همان داستان، تئوری ولايت فقيه را استخراج کردهاند و اکنون، در حال تنظيم تئوری ولايت موروثی هستند.
اين مقدمه را آوردم تا بگويم انسانها براساس تمايلها و نيازهای خود، سنتها را رنگآميزی و تغيير میدهند. اما اگر بازنگری و پرداخت در امور سنت و تغيير ماهيت آن يک قاعده کلی و عمومی است و قابل مشاهده در گوشه و کنار جهان؛ آيا حق با آنانی نيست که نوروز امسال را سبز يا سبزتر جلوه میدهند؟ اگر ما تابع قاعده عمومی باشيم راه ديگری جز قراردادن سنت نوروزی در کنار ديگر سنتهای جهان وجود ندارد. آنوقت ناچاريم اين اصل را بپذيريم که جشن نوروز هم دستکاری شده و تغيير ماهيت يافته است. هر سخنی غير از اين، يادآور همان داستان و فرهنگ ايرانی خواهد بود که در پاسخ به هر پرسش و استدلالی میگويد: مايهی ماست ما چيز ديگریست! آيا چنين قاعدهای را میپذيريد؟
عموماً تفاوتهای شگرفی ميان سنتهای زمينی که برگرفته از زندگی است و تحت تأثير سالها محاسبه و تجربه عملی شکل میگيرند، و سنتهای عقيدتیـذهنی که متأثر از روياها و ايدهآلها هستند، وجود دارند. برخی از سنتهای زمينی ممکن است استثنائی بر قاعده باشند. اتفاقاً در ارتباط با استثنائی بودن سنت نوروزی، ناچارم بگويم مايه ماست ما اين دفعه واقعاً متفاوت بود، البته با اين توضيح که سنت نوروزی برگرفته از تفکر سبزی است که نياکان ما با محاسبات دقيق رياضی، آن را نظم و سامان دادند. بههمين دليل در ميان سنتهای جهان، جشن نوروز يک استثناءست. زيرا که يکی از نخستين مراسم زمينی و غيردينی در جهان هست که با انگيزه تشخيص دقيق زمان برای برنامهريزی _هم در حوزه خانواده و هم در عرصه اجتماع_ شکل گرفته است. فلسفه وجودی و علت رواج و دوام آن تا به امروز، بدليل فکر سبزی است که خواهان باروری زمين و آبادانی سرزمين پدریست. با توجه به چنين ماهيتی، بنيانهای اصلی اين سنت باستانی نه تنها غيرقابل تغيير هستند، بلکه فلسفه وجودی آن اين راه را میگشايد که به تناسب نيازهای زمانه در عرصه برنامهريزی، اتوماتيکوار به روز گردد و همچنان با طراوت و جهانپسند باقی بماند.
اگر ما گاهی نوروز را بیرنگ، يا زمانی آنرا سبزتر از هميشه میبينيم، دليل اين گوناگونی و تغيير رنگها، هيچ ربطی به ماهيت و فلسفه وجودی سنت نوروزی ندارد و بيشتر، ناشی از عدم دانش و اطلاعات ما است. در مقاطع مختلف تاريخی که میتوانيم آنها را به دورههای نوسانهای شديد انديشهای در ايران تعبير کنيم (آخرين آنها دورۀ سی ساله اخير است)، هر زمان که ايرانيان با نگرش سطحی به سنت نوروز نگريستند و جنبههای اجتماعی و زمينی سنت را ناديده گرفتند؛ متناسب با اين ضعف، پای غريبهای بر جمع محتويات سفره هفت سين باز و اضافه شد. گروهی قرآن را بر سرِ سفره هفت سين گذاشتند و گروهی ديگر، ديوان حافظ را. اگر شناخت از سنت دقيق و همه جانبه بود، به احتمال زياد کسی پيدا میشد تا از اعماق دل فرياد بکشد و بگويد که سفره هفت سين سنبل و نشانهای است برای يادآوری وظيفهها و مسئوليتهای افرادی که در هنگام تحويل سال بر سرِ سفره نشستهاند. هرکسی موظف است از همان نخستين لحظههای سال نو، سهم و نقش خويش را در باروری زمين و آبادانی سرزمين پدری، دقيق بداند. به زبانی ديگر، سفره هفت سين نماد برنامهريزی خانوادگی در طول سال است و اين نماد، چه ارتباطی با استخاره قرآن و فال حافظ دارد؟ اگرچه زمانه تغيير کرد و دولت مُدرن امروز وظايف آبادانی را برعهده میگيرد و برنامهريزی میکند ولی، آن تفکری که نخستين بار قرآن را بر سرِ سفره هفت سين گذاشت، امروز نيز مهمترين و پايهایترين نهاد دولتی يعنی سازمان برنامه و بودجه را نابود میکند و معتقد است که به کمک استخاره میتوانيم هم ايران و هم جهان را مديريت کنيم.
پرسش کليدی اين است که اگر نوروز حاصل فکر و محاسبه و نشانهی فکور بودن نياکان ما بود، آن تفکر چرا در جامعه ما تداوم و تحول نيافت؟ چرا ما هنوز هم در تشخيص منافع و امنيت ملی و محاسبه دقيق آن در عرصه بينالمللی ناتوانيم؟ گروهی میگويند که تاريخ ايران، تاريخی است پُر از پيچ و خمهای فراوان و نياکان ما، فراز و نشيبهای بسياری را پشتِ سر نهادهاند. بديهیست که تهاجمهای مختلف، هم تأثيرهای متفاوتی را بر تفکر، فرهنگ و سنتهای ايرانی گذاشتند، و هم نياکان ما مجبور شدند زندگی را دوباره از زير صفر شروع کنند. دو سال پيش، گوشهای از اين تأثيرهای شکلی را در ارتباط با مراسم نوروز، در نوشتهای زير عنوان «هفت جيم را بهجای هفت سين بچينيد» توضيح دادم. اما پاسخ هموطنان ما يک اشکال تاريخیـفنی دارد و بهعنوان نمونه، اسناد تاريخی گواهی میدهند بیفکری، نادانی و عدم محاسبه دقيق دولتمردان وقت، زمينه را برای تهاجم قوم مغول به ايران مهيّا نمودند. اين خطر ممکن است همين امروز هم تکرار گردد زيرا، سلطان کنونی قدم در جادهای نهاده است که پيش از او سلطان محمد خوارزمشاه از آن گذر کرده بود. وانگهی، فرض کنيم که تهاجمهای مختلف به ايران زمين، بهقدری شديد و سنگين بودند که همه نهادهای کشوری از بنيان تار و مار و نابود شدند. با اين وجود، پذيرش اين حقيقت تلخ هرگز نمیتواند توجيهگر فرضيهای شود که فرود جامعهای را، با سقوط فيزيکی اشياء به ته دره که از اساس متلاشی میگردند؛ همطراز و برابر میگيرد. هر جامعهای دارای انباشتی از فکرها و تجربههای گوناگون از نسلهای پيشين است، و بنا به قاعده، تهاجمهای مختلف هرگز نمیتوانستند گسلی بنيانی ميان نسلها ايجاد کنند. گرچه امروز رُشد و تنوع تکنولوژی _بخصوص انقلاب انفورماتيک_ تنوعی در نگرشها، سليقهها و نوع زندگی نسلهای جوان بهوجود آورد و از اين منظر، ميان نسلها شکافی پديدار گرديد ولی در اينجا سخن بر سرِ جامعهای است که تا قبل از دويست سال پيش، تفاوت چشمگيری ميان زندگی نسلهای مختلفاش ديده نمیشود. قرنهايش همه شبيه هم هستند و راه و روش حل مسائل، همان راه و روشی است که پيران قوم، سينه به سينه از پيران قرنهای پيشتر از خود شنيدهاند. جامعهای که میتواند سنتهای خرافی خود را سينه به سينه تا همين امروز انتقال دهد، اگر هنر و دانش و انديشهای داشت، بديهی است که آنها را هم سينه به سينه انتقال میداد. شبيه کار سترگی که نقالها در جامعه شفاهی ايران انجام میدادند. آنها با برپايی مجالس شاهنامهخوانی، هم زبان پارسی را زنده نگه داشتند و هم فرهنگ پارسی را گسترش دادند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر