تقريباً دو هفته پيش، ولی فقيه در ديدار با اعضای مجلس خبرگان يادآوری کرد که همواره رأی و نظر عامه مردم را بر نظر خواص ترجيح میدهد. رسانههای داخلی نيز متن «سخنان مهم رهبری» را دو بار منتشر نمودند تا پير و جوان با ديدگاه تازه رهبر آشنا گردند. اما برخلاف آن گفتار، حالا که عموم مردم بر اين عقيدهاند که چهارشنبه سوری يکی از ارزشمندترين سنتهای ملی ما ايرانيان است؛ ولی فقيه به بهانه پاسخ به استفتای مريدان، دو پا را در يک کفش کرد و ساز وارونهای نواخت: چهارشنبه سوری مبنای شرعی ندارد، نوعی آتش پرستی است.
وقتی رهبر کشوری نسبت به سنتهای ملی خود اين همه بیتفاوتی نشان میدهد و شمشير از رو میبندد تا آشکارا بگويد ميان سنتهای مذهبی و سنتهای ملی بههيچطريقی نمیشود سازشی برقرار نمود؛ بهترين واکنش اين است که بگوئيم: دَمت گرم! زيرا رهبر با اين فتوا، هم دلِ ما را روشن کرد و هم آينده ما را. به قول آقای «فريد» شاعر مجيزگوی دربار ولايت:
« روشنان را روشنی از آفتاب رهبریست»
گرچه رهبر از خرد، از علم و از دانش تهیست.
يک ضربالمثل شيرين پارسی میگويد: درست است که ما نمُردهايم [شما بخوانيد پيرو ولايت نيستيم] ولی، هم مُرده و هم آداب و سنت خاکسپاری را بارها از نزديک ديدهايم. در ميان ديدهها، کار ولی فقيه بینظير است. برای يک امر مشخص، آن هم بعد از گذشت چند سال، دو فتوای مختلف صادر میکند. چنين شيوه برخوردی دستکم بيانگر اين واقعيت است که در جمهوری اسلامی، استفتاءهای امروزی يا قلابی هستند، يعنی فرد واحدی پرسش و پاسخ را طرح میکند، و يا بمنظور تأمين منافع فرقهایـباندی طرح میشوند و هيچ ارتباط منطقی در بجاآوردن آداب دينی و شرعی ندارند. وانگهی، صدا و سيما در سیويک سال اخير، آنقدر فتاوی روحانيانی را که بر مسند قدرت نشستهاند پخش نمود که بدون اغراق، قريب به اتفاق ارامنه، زرتشتيان، يهودیيان و بهائيان ايرانی آنها را حفظ کردهاند و اگر بپرسيد، مو به مو توضيح خواهند داد. معلوم نيست برادران مسلمان پرسشگر، در کدام پس کورهای زندگی میکردند که تا اين لحظه از فتوای پيشين رهبر بیاطلاع بودند؟
ممکن است بگوييد که گرايشهای اصلاحطلبانه پرسشگران نيز میتواند يکی از علتهای واقعی استفتاءها باشند و بههمين دليل، هر پرسشی را نبايد به حساب بیاطلاعی نوشت. صد در صد موافقم ولی، اين توضيح برای فتواهايی که عمر چند ساله دارند صدق نمیکنند. تا آنجايی که من میفهمم دو عامل مهم، يعنی تغيير جايگاه و موقعيت سياسی فقها در درون جامعه، و تغيير نيازها و سليقههای عمومی بهدليل گذشت زمان، راه و زمينۀ استفتاء را برای بازنگری و تجديد نظر در فتاوی پيشين، در درون جامعه آماده میکنند. بهعنوان مثال، پيش از انقلاب، آيتاله خمينی صيد و مصرف انواع ماهیهای خاوياری از جمله تاس ماهی و اوزون برون را غير شرعی و حرام میدانست. اينکه آن فرمان تا چه سطحی مسئولانه بود و مورد پذيرش عمومی، بحث ديگری است. اما انقلاب خمينی را در موقعيتی قرار داد که ناچار شد تا برخی از فتواها را با عيار منافع ملی بسنجد. حرام بودن ماهیهای خاوياری در تقابل با منافع ملی قرار میگرفت و معنايی غير از دور ريختن ثروتهای ملی نداشت. بههمين دليل يک شبه و با يک استفتای ساختگی و برنامهريزی شده توسط آقای احسانبخش، ماهی حرام، حلال شد.
حال پرسش اين است که چه تغييراتی سبب شدند تا رهبر نظام اسلامی فتوای پيشين [و با تأکيد بگويم هوشمندانه] خود را مبنی براين که چهارشنبه سوری مبنای عقلايی ندارد، ناديده بگيرد و باطل کند؟ بهزعم بسياری فتوای قبلی، هم منطبق بر زمانه بود، و هم متناسب بود با سطح رُشد فرهنگیـعلمی مردم در جامعه. در نتيجه علت اصلی ابطال فتوای قبلی پيش از اين که نشانۀ تمايل و استفتای گروهی از مردم باشد، بيشتر بيانگر تغيير موقعيت ولی فقيه در ساختار سياسی قدرت است. ولی فقيه در موقعيت جديد مراسم چهارشنبه سوری را تهديدی عليه منافع خويش میفهمد. او آتشپرستی را به اين دليل ساده عمده و برجسته کرد که آتش در سنت ملی ايرانيان، يگانه ابزاری است برای محکزدن و آزمايش در تشخيص پاکی از پلشتی. اما، نکته مبهم اينجاست که ولی فقيه از کجا میدانست که مردم روز چهارشنبه سوری را به روز محکزدنِ رهبری و روز تجديد ميثاق اختصاص دادهاند؟
وقتی ولی فقيه در برابر خواص شمشير از رو میبندد، اين کُنش دستکم بدين معناست که او غير مستقيم پذيرفت که جنبش سبز، محل و مرکز تجمع خواص است. و يا به زبانی ديگر، نيروهای خواص جنبش سبز را هدايت میکنند. در طول نُه ماه گذشته، برخی از ميانهروهای اصولگرا نيز چنين واقعيتی را تأييد کردهاند. با اين وجود، پذيرفتن هر موضوعی بهمعنای درست و دقيق فهميدن آن موضوع نيست. نيروهای جنبش سبز وقتی میخواهند توجه ديگران را به اين نکته اساسی جلب کنند که شعارهای کليدی جنبش سبز، بار فرهنگیـمعنايی وزينی دارند؛ به بالا بودن وزن فرهيختهگان علمی، هنری، سياسی و غيره، در درون جنبش سبز اشاره میکنند. يکی از همين شعارهای کليدی در نُه ماه گذشته، شعار «يا حسين، ميرحسين» بود. مخاطب اصلی و واقعی اين شعار هم کسی جز ولی فقيه نبود. در واقع جوانان با انتخاب چنين شعاری میخواستند تصاوير مختلفی از تکرار تاريخ و نقد عملکرد نياکان خود را يکجا، در مقابل چهره رهبری بگيرند. آيا ولی فقيه و اطرافيانش آنقدرها چشم بصيرت داشتند تا اين تصاوير را بهدقت ببينند، بررسند و بفهمند؟ تجربه نشان میدهند که پاسخ صد در صد منفی است! اتاقهای فکر مشاور رهبری، وزارت اطلاعات و غيره، چه زمانی توانستند معنای واقعی شعار فوق را بهطور دقيق فهم و درک کنند؟ زمانی که ولی فقيه استراتژی تازهای مبنی بر سازماندهی، استقرار و تثبيت نظام رهبرـملت را، در ديدار با اعضای مجلس خبرگان آشکار کرده بود. آن استراتژی، يک فرمول کليدی مشخص دارد: «از من اطاعت کنيد تا خدا شما را دوست داشته باشد!». فرمولی که موجب تحريک و واکنش تعدادی از محافل وابسته به حکومت شد و نشان میدهد بسياری از اصولگرايان، استراتژی اخير ولی فقيه را برنمیتابند. از اين زمان بود که يک وجه قضيه روشن شد که منظور از شعار ياحسين ـميرحسين، يادآوری تاريخ گذشته و پروژه معاويه است.
اما اين شعار يک ما به ازای مهم ديگری هم در متن خود دارد و آن نقد عملکرد نياکان ما هست. جوانان ايران نياکان خود را مورد نقد و شماتت قرار میدهند که در دفاع از سلطنت معاويه، هم سنت ملی و هم سنت مذهبی را زير پا نهادهاند. در سنت ملی و مذهبیـشيعهای ما ايرانيان آمده است که شاه، رهبر و ولی، بايد دارای فروغ و فره ايزدی باشند. يا آنگونه که افرادی مانند مصباح يزدی میگويند، فروغ و فيض الهی از طريق آنها تداوم بيابد. کسی که مدعی است دارای فره ايزدی است و از مردم میخواهد از من اطاعت کنيد تا خدا [يا آهورا] شما را دوست داشته باشد، نخست بايد در عمل اين ادعا را به اثبات برساند. چگونه میتوان چنين ادعايی را ثابت کرد؟ در «زامياديشت»، در «راميشت» و در «بندهش» آمده است که ميان فر [يا فره] و آتش، پيوند و ارتباط نزديک و تنگاتنگی وجود دارند. کسی که مدعی فروغ و روشنايی است، باکی از آتش و گذشتن از آن ندارد.
اين وجه قضيه را مسئولان اتاق فکر رهبری، بعد از روشن شدن استراتژی رهبر فهميدند و بههمين علت، او را زير فشار گرفتند تا فتوای تازهای صادر کند که خواست مردم، نوعی آتشپرستی است. نيروهای انتظامیاش به خيابانها ريختند، تا چهارشنبه سوری را از مضمون تهی کنند. اما آنها، از فهم يک نکته ساده و بديهی غافلاند. مادامی که اين خواست با مضمون متحقق نگردد، همهی چهارشنبهها، سُری و سوری خواهند بود.
__________________________________ وقتی رهبر کشوری نسبت به سنتهای ملی خود اين همه بیتفاوتی نشان میدهد و شمشير از رو میبندد تا آشکارا بگويد ميان سنتهای مذهبی و سنتهای ملی بههيچطريقی نمیشود سازشی برقرار نمود؛ بهترين واکنش اين است که بگوئيم: دَمت گرم! زيرا رهبر با اين فتوا، هم دلِ ما را روشن کرد و هم آينده ما را. به قول آقای «فريد» شاعر مجيزگوی دربار ولايت:
« روشنان را روشنی از آفتاب رهبریست»
گرچه رهبر از خرد، از علم و از دانش تهیست.
يک ضربالمثل شيرين پارسی میگويد: درست است که ما نمُردهايم [شما بخوانيد پيرو ولايت نيستيم] ولی، هم مُرده و هم آداب و سنت خاکسپاری را بارها از نزديک ديدهايم. در ميان ديدهها، کار ولی فقيه بینظير است. برای يک امر مشخص، آن هم بعد از گذشت چند سال، دو فتوای مختلف صادر میکند. چنين شيوه برخوردی دستکم بيانگر اين واقعيت است که در جمهوری اسلامی، استفتاءهای امروزی يا قلابی هستند، يعنی فرد واحدی پرسش و پاسخ را طرح میکند، و يا بمنظور تأمين منافع فرقهایـباندی طرح میشوند و هيچ ارتباط منطقی در بجاآوردن آداب دينی و شرعی ندارند. وانگهی، صدا و سيما در سیويک سال اخير، آنقدر فتاوی روحانيانی را که بر مسند قدرت نشستهاند پخش نمود که بدون اغراق، قريب به اتفاق ارامنه، زرتشتيان، يهودیيان و بهائيان ايرانی آنها را حفظ کردهاند و اگر بپرسيد، مو به مو توضيح خواهند داد. معلوم نيست برادران مسلمان پرسشگر، در کدام پس کورهای زندگی میکردند که تا اين لحظه از فتوای پيشين رهبر بیاطلاع بودند؟
ممکن است بگوييد که گرايشهای اصلاحطلبانه پرسشگران نيز میتواند يکی از علتهای واقعی استفتاءها باشند و بههمين دليل، هر پرسشی را نبايد به حساب بیاطلاعی نوشت. صد در صد موافقم ولی، اين توضيح برای فتواهايی که عمر چند ساله دارند صدق نمیکنند. تا آنجايی که من میفهمم دو عامل مهم، يعنی تغيير جايگاه و موقعيت سياسی فقها در درون جامعه، و تغيير نيازها و سليقههای عمومی بهدليل گذشت زمان، راه و زمينۀ استفتاء را برای بازنگری و تجديد نظر در فتاوی پيشين، در درون جامعه آماده میکنند. بهعنوان مثال، پيش از انقلاب، آيتاله خمينی صيد و مصرف انواع ماهیهای خاوياری از جمله تاس ماهی و اوزون برون را غير شرعی و حرام میدانست. اينکه آن فرمان تا چه سطحی مسئولانه بود و مورد پذيرش عمومی، بحث ديگری است. اما انقلاب خمينی را در موقعيتی قرار داد که ناچار شد تا برخی از فتواها را با عيار منافع ملی بسنجد. حرام بودن ماهیهای خاوياری در تقابل با منافع ملی قرار میگرفت و معنايی غير از دور ريختن ثروتهای ملی نداشت. بههمين دليل يک شبه و با يک استفتای ساختگی و برنامهريزی شده توسط آقای احسانبخش، ماهی حرام، حلال شد.
حال پرسش اين است که چه تغييراتی سبب شدند تا رهبر نظام اسلامی فتوای پيشين [و با تأکيد بگويم هوشمندانه] خود را مبنی براين که چهارشنبه سوری مبنای عقلايی ندارد، ناديده بگيرد و باطل کند؟ بهزعم بسياری فتوای قبلی، هم منطبق بر زمانه بود، و هم متناسب بود با سطح رُشد فرهنگیـعلمی مردم در جامعه. در نتيجه علت اصلی ابطال فتوای قبلی پيش از اين که نشانۀ تمايل و استفتای گروهی از مردم باشد، بيشتر بيانگر تغيير موقعيت ولی فقيه در ساختار سياسی قدرت است. ولی فقيه در موقعيت جديد مراسم چهارشنبه سوری را تهديدی عليه منافع خويش میفهمد. او آتشپرستی را به اين دليل ساده عمده و برجسته کرد که آتش در سنت ملی ايرانيان، يگانه ابزاری است برای محکزدن و آزمايش در تشخيص پاکی از پلشتی. اما، نکته مبهم اينجاست که ولی فقيه از کجا میدانست که مردم روز چهارشنبه سوری را به روز محکزدنِ رهبری و روز تجديد ميثاق اختصاص دادهاند؟
وقتی ولی فقيه در برابر خواص شمشير از رو میبندد، اين کُنش دستکم بدين معناست که او غير مستقيم پذيرفت که جنبش سبز، محل و مرکز تجمع خواص است. و يا به زبانی ديگر، نيروهای خواص جنبش سبز را هدايت میکنند. در طول نُه ماه گذشته، برخی از ميانهروهای اصولگرا نيز چنين واقعيتی را تأييد کردهاند. با اين وجود، پذيرفتن هر موضوعی بهمعنای درست و دقيق فهميدن آن موضوع نيست. نيروهای جنبش سبز وقتی میخواهند توجه ديگران را به اين نکته اساسی جلب کنند که شعارهای کليدی جنبش سبز، بار فرهنگیـمعنايی وزينی دارند؛ به بالا بودن وزن فرهيختهگان علمی، هنری، سياسی و غيره، در درون جنبش سبز اشاره میکنند. يکی از همين شعارهای کليدی در نُه ماه گذشته، شعار «يا حسين، ميرحسين» بود. مخاطب اصلی و واقعی اين شعار هم کسی جز ولی فقيه نبود. در واقع جوانان با انتخاب چنين شعاری میخواستند تصاوير مختلفی از تکرار تاريخ و نقد عملکرد نياکان خود را يکجا، در مقابل چهره رهبری بگيرند. آيا ولی فقيه و اطرافيانش آنقدرها چشم بصيرت داشتند تا اين تصاوير را بهدقت ببينند، بررسند و بفهمند؟ تجربه نشان میدهند که پاسخ صد در صد منفی است! اتاقهای فکر مشاور رهبری، وزارت اطلاعات و غيره، چه زمانی توانستند معنای واقعی شعار فوق را بهطور دقيق فهم و درک کنند؟ زمانی که ولی فقيه استراتژی تازهای مبنی بر سازماندهی، استقرار و تثبيت نظام رهبرـملت را، در ديدار با اعضای مجلس خبرگان آشکار کرده بود. آن استراتژی، يک فرمول کليدی مشخص دارد: «از من اطاعت کنيد تا خدا شما را دوست داشته باشد!». فرمولی که موجب تحريک و واکنش تعدادی از محافل وابسته به حکومت شد و نشان میدهد بسياری از اصولگرايان، استراتژی اخير ولی فقيه را برنمیتابند. از اين زمان بود که يک وجه قضيه روشن شد که منظور از شعار ياحسين ـميرحسين، يادآوری تاريخ گذشته و پروژه معاويه است.
اما اين شعار يک ما به ازای مهم ديگری هم در متن خود دارد و آن نقد عملکرد نياکان ما هست. جوانان ايران نياکان خود را مورد نقد و شماتت قرار میدهند که در دفاع از سلطنت معاويه، هم سنت ملی و هم سنت مذهبی را زير پا نهادهاند. در سنت ملی و مذهبیـشيعهای ما ايرانيان آمده است که شاه، رهبر و ولی، بايد دارای فروغ و فره ايزدی باشند. يا آنگونه که افرادی مانند مصباح يزدی میگويند، فروغ و فيض الهی از طريق آنها تداوم بيابد. کسی که مدعی است دارای فره ايزدی است و از مردم میخواهد از من اطاعت کنيد تا خدا [يا آهورا] شما را دوست داشته باشد، نخست بايد در عمل اين ادعا را به اثبات برساند. چگونه میتوان چنين ادعايی را ثابت کرد؟ در «زامياديشت»، در «راميشت» و در «بندهش» آمده است که ميان فر [يا فره] و آتش، پيوند و ارتباط نزديک و تنگاتنگی وجود دارند. کسی که مدعی فروغ و روشنايی است، باکی از آتش و گذشتن از آن ندارد.
اين وجه قضيه را مسئولان اتاق فکر رهبری، بعد از روشن شدن استراتژی رهبر فهميدند و بههمين علت، او را زير فشار گرفتند تا فتوای تازهای صادر کند که خواست مردم، نوعی آتشپرستی است. نيروهای انتظامیاش به خيابانها ريختند، تا چهارشنبه سوری را از مضمون تهی کنند. اما آنها، از فهم يک نکته ساده و بديهی غافلاند. مادامی که اين خواست با مضمون متحقق نگردد، همهی چهارشنبهها، سُری و سوری خواهند بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر