چهارشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۹۰

در آخرين دقايق


امـروز شانـزده شهريـور مـاه، وبلاگـستان فـارسـی قدم
بـه آستانه ده سالـگی می‌گذارد. اين روز فرخنده را بـه
بلاگرهای ايرانی تبريک می‌گويم!

در هشت سال گذشته بارها و به بهانه‌های مختلف، در بارۀ نقش، سهم و جايگاه وبلاگ‌ها در تحولات زمانه مطلب نوشتم. ولی غرض از اين اشاره بدين معنا نيست تا حجتی برای سکوت امروزم آورده باشم و بدون سر و صدا از کنار ده سال تلاش مثبتی که بلاگرها برای زنده نگهداشتن وبلاگستان کشيده‌اند، بگذرم. دلم می‌خواست بنويسم اما نشد! همين چند خطی را که می‌بينيد جهت اطلاع دوستان نوشته‌ام، مديون تزريق چهار آمپولی هستم که به لگن و مهره‌های کمرم زدند.
اميدوارم تلاش دوستان و انتقال تجربه‌های‌شان به اهالی وبلاگستان، تداوم داشته باشد. در اين ده سال خيلی چيزها از جمله نوع نگاه به وبلاگستان از اساس تغيير کرد. بعنوان مثال، هر يک از ما می‌توانيم ليست بلندی از نام نُخستين نسل وبلاگ‌نويسان ايرانی ارائه دهيم که آنها در لحظه ورود به وبلاگستان، مطابق عرفی که در پذيرش لايه‌بندی‌های سنی وجود دارد، بخش فوقانی رده‌های نسل جوان را تشکيل می‌دادند. حالا آن نسل نخست، خانم‌ها و آقايان ميان سالی هستند و صد البته، با يک دنيا تجربه. همين تجربه اگر منطبق بر انرژی نسل جوان گردد، دهه آينده، دهه پُرباری خواهد بود. دهه‌ای که توازن فرهنگی درون جامعه ايران را، به نفع فرهنگ نوشتاری تغيير خواهد داد. و با توجه به چنين چشم‌اندازی، دست‌کم می‌توانيم جهت و مضمون حرکت وبلاگستان ايرانی را در آغاز دومين دهه‌ی تولد خود، به زبانی ساده تعريف و خلاصه کرد:

تو می‌نويسی،
من می‌نويسم،
ما می‌نويسيم
تا لحظه‌ای که پاره شود
آن پرده سياه‌ی دلهره و شرم؛
يعنی:
فرهنگ نانويسی!

هیچ نظری موجود نیست: