یکشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۹۰

امام مقوايی؛ پايان عصر ولايت ـ١


گيلانی‌ها در بازی "دبلنا" (بازی کارت‌های شماره‌دار و مُهره‌های شماره‌دار) به‌جای خواندن اعداد، بيش‌تر از اصطلاح‌ها و تشبيه‌ها استفاده می‌کنند. مثلاً به عدد ٩٠ می‌گويند: "دَوَد". يعنی ببند!

اکنون می‌توانيم کپی اين شيوه از بازی را در "دبلنا"ی سياست و در بازی مقوا و مُهره‌ای که حاميان رهبر در آخرين ماه‌های سال ٩٠ راه انداخته بودند، به روشنی ببينيم. آيا آن‌ها نيز قصد داشتند که نشان دهند پرونده ولايت در سال ٩٠، برای هميشه بسته خواهد شد؟

در ظاهر، هر دو گروه موافقان و مخالفان می‌پذيرند که دوستداران رهبر، به بهانه‌ی بازسازی ٣٣مين سال‌روز ورود خمينی به ايران، با برپايی يک نمايش خيابانی و عامه‌فهم می‌خواستند آخرين ضربه کاری را بر فرق "خط امامی‌ها" بکوبند. گروهی که هويت سياسی [و حتا مذهبی‌] خود را مرهون ظهور امام می‌داند. اما افکار عمومی به‌رغم استقبال [با توجه به بيش از دو ميليون تفسير و شعر و ديوارنوشته و طنز] به‌طور جدی داستان را دنبال نکرد که آيا تأتر خيابانی "امام مقوايی"، نقد طنزگونه‌ای بود از گذشته‌ای که پشتِ سر نهاده‌ايم؛ يا کليدی است برای ورود به دنيای آينده؟

آن‌چه را که در روز دوازدهم بهمن به‌معرض تماشای عمومی گذاشته بودند، برگرفته از يک تصميم ناگهانی نبود. اين داستان تاريخچه‌ای دارد که وجهی از آن مربوط می‌شود به نزاع فقهی و قصه‌هايی که در ابتدای دهه‌ی پنجاه در حوزه‌ها تعريف می‌کردند؛ و وجه ديگر آن را بارها در روزنامه‌ها خوانده‌ايد که خمينی از خود اراده‌ای نداشت و همواره تحت تأثير سياست‌مدارانی بود که او را احاطه کرده بودند. با اين وجود، تأتری را که در دوازدهم بهمن ماه نمايش داده‌اند داستان ديگری است. داستان طرز تفکر طراحان و برنامه‌ريزانی که نمی‌توانند بدون مددگيری از ارواح گذشته، لحظه‌های دگرگونی را نشان دهند.

قرائتی تازه
با اشاره رهبری، طراحان و برگزارکنندگان مراسم دهه فجر، روز بازگشت را که امام برای دومين بار در صحنه‌ی نُخست سياست ايران ظهور می‌کند؛ به‌گونه‌ای نمايش دادند که به‌سهم خود، تداعی‌گر سخنان ماندگاری است که «کارل مارکس» در صفحه‌ی نُخستِ کتاب "هيجدهم برومر" نوشته بود: "همه‌ی رويدادها و شخصيت‌های بزرگ تاريخ جهان، به ‌اصطلاح، دو بار به صحنه می‌آيند؛ بار اوّل [پانزده خرداد ١٣٤٢] به صورت تراژدی و بار دوم [دوازدهم بهمن ماه ١٣٥٧] به صورت نمايش خنده‌دار".

نمايش خيابانی "امام مقوايی"، اگرچه در ظاهر خط امامی‌ها را هدف گرفته بود تا سرانجام تسليم واقعيتی گردند که آن روزگار ديگر بسر رسيده است اما به سهم خود، مانند "غرش رعد در آسمانی صاف"، بخشی از اصول‌گريان را نيز غافل‌گير کرد. "تابناک"ی‌ها که مدتی است در جبهه "خودی" احساس بی‌خودی می‌کنند و در تقابل با سياستی که شديداً عشق تاراندن دارد، جبهه ايستادگی و مقاومت را سازمان ‌داده‌اند؛ در هضم اين نمايش غافل‌گيرکننده، به ريسمان کج‌سليقه‌گی‌ها چنگ انداختند و دردمندانه نوشتند: «همه چیز از یک بی‌سلیقه‌گی بزرگ شروع شد. یک بی‌سلیقه‌گی بزرگ که جشن بزرگ انقلاب ایران را به اخبار طنز سایت‌های خارجی بدل کرد». آيا نمايش خيابانی امام مقوايی ناشی از بی‌سليقه‌گی بود؛ يا نشانه‌ای است از جهت‌گيری‌های تازه در سياست و ايدئولوژی؟

نياکان ما ايرانيان در اين‌گونه موارد عموماً از يک‌ ضرب‌المثل قديمی و پُرمعنايی بهره می‌گرفتند که در جهان سياست، هنوز هم قابل مبادله هست. ضرب‌المثلی که می‌گويد: "حرف کودک لال را تنها مادرش خوب می‌فهمد". و بديهی‌ست زبان حوزوی آقا را، فقط روحانيان خوب و دقيق فهميدند. يکی از آن زبان‌شناس‌ها، يعنی آقای مجيد انصاری دبير مجمع روحانيون در مصاحبه با روزنامه "روزگار" [که علتی برای توقيف روزنامه شد] قدمی پيش گذاشت و گفت: "جا دارد بررسی شود که استفاده از ماکت‌های مقوايی در سال‌روز ورود امام به کشور، از روی ساده‌انگاری و نادانی بوده يا هدف‌های ديگری در کار بوده است؟".

واقعاً چه هدف‌هايی ممکن است در پس آن نمايش مضحک پنهان باشند که افرادی مانند انصاری بيم از افشای آن دارند؟ آيا اين هدف‌های مورد اشاره تنها محدود است به گذشته و نقد شخصيت امام و مديريتی که او بر دورۀ به‌اصطلاح طلايی داشت؟ يا نه، بخشی از آن اهداف به آينده و جهت‌گيری‌هايی که قرارست طلوع آن‌ را در فردای انتخابات رياست جمهوری آينده با چشم‌های‌مان ببينيم، ارتباط خواهند داشت؟

فهم يک نکته دشوار نيست که در پس نمايش امام مقوايی، هدف‌هايی پنهان بودند. البته مشروط به اين‌که نخست بپذيريم آيت‌اله خامنه‌ای، اگرچه برکرسی ولايت نشسته است ولی، او بيش‌تر مرد ميدان سياست است تا فقاهت. برخلاف خمينی که از همان روز آغاز ورود خود به ايران [در سخنرانی "بهشت زهرا"] نشان داد که چگونه در فهم مسائل سياسی ناتوان بود و تفاوت بنيانی دو مجلس مؤسسان و سنا را تشخيص نمی‌داد؛ رهبر کنونی، سياست‌مداری است کارکشته و آشنا با ادبيات سياسی. مردی که در بيست سال گذشته به روشنی نشان داد که در ميدان بازی‌های پيچيده، هم بازی‌گری است ماهر و هم، سازمان‌گری توانا و چيره‌دست! او نيک می‌داند که در ادبيات سياسی، واژه‌های مقوا [شخصيت مقوايی]، کاغذ [ببر کاغذی]، پوشال [قدرت پوشالی] و غيره، همواره بار منفی داشتند و چگونه معنايی را در اذهان عمومی زنده خواهند کرد. از اين منظر، هدفی را که او با شعار راهبردی "پايان عصر ولايت" در سياست‌های روزمره دنبال می‌کند، کم و بيش قابل فهم هستند. نکته مبهم، شيوه برخورد ولايت‌مدارانی [اعم از اصول‌گرا، اصلاح‌طلب و خط امام] است که با واکنشی خاموش، مُهر سکوت بر لب‌های‌شان زده‌اند. دليل اين هم‌آهنگی چيست؟ و چرا اين جماعت ناگهان گرفتار سکوت معناداری شده‌اند؟

پاسخ به اين پرسش دشوار نيست! وقتی دو يا چند جريان غيرهمسوی مذهبی، بدون مشورت و برنامه‌ريزی، ناگهان در بارۀ موضوعی مهم يا در تحقق امری همسويی نشان می‌دهند، معنايش اين است که انعکاس آن سخن در جامعه به‌سهم خود می‌تواند قرائت تازه‌ای از ارتباط ميان زندگی و دين و دستگاه حکومتی را رواج دهد. قرائتی که ممکن است دستگاه نظری و مبانی اعتقادی پيشين را، از بنيان به چالش بطلبد.


هیچ نظری موجود نیست: