مشروعيت و مقبوليت
بعد از تماشای فيلمی که "امام مقوايی" در يک مراسم رسمی از مقابل گارد ويژه گذشتند، بیاختيار تلفن را برداشتم و با يکی از دوستان اصلاحطلب که انسانی است باورمند و معتقد تماس گرفتم و نظرش را پرسيدم. او بهجای پاسخ، با تأکيدی خاص حديث زير را قرائت کرد: «من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتة جاهلیّة» (مسلمانی که قبل از کشف و شناخت امام زمانهی خود، اگر فوت کرد؛ [بايد گفت] به مرگ جاهلیت مُرده است).
در ظاهر، میبينيم ميان داستان فيلم که لحظه ظهور امام پيشين را به طنز گرفته بود، با رهنمودی که دوست مسلمان ما در جهت کشف امام زمانه داده است؛ از جهتی همسويی و ارتباطی منطقی وجود دارد. ولی از جهتی ديگر، يک نکته در اين ميانۀ نامفهوم است و آن، تعيين جايگاه اين امام جديد [و هنوز کشف ناشده] در درون دستگاه اعتقادیـسياسی (فقهی) نظام جمهوری اسلامی است.
از منظر اعتقادی قريب به اتفاق شيعيانِ وفادار به نظام جمهوری اسلامی، هنوز هم باورمند به ظهور مهدی هستند؛ و در دورۀ غيبت، با استناد به اصل يکصدوهفتم قانون اساسی، آيتاله خامنهای ولی امر شيعيان است. حالا بايد بهطور دقيق محاسبه و تحليل کرد که اين امام زمانهی کشف نشده چه کسی میتواند باشد که پيش از ظهور، هم مقام و جايگاه ولايت، و هم تمامی سنتها و روايتهای ساخته شده در نظام اسلامی را از بنيان به چالش میطلبد و به مسخره میگيرد؟
آنچه که در دوازدهم بهمن ماه ٩٠ اتفاق افتاد، يکصد و هشتاد درجه ناسازگار بود با روايت کلامی رايج در جمهوری اسلامی که امام را نماد حکومت مقدس اسلامی و نشانهی قدرت روحانيت معرفی میکرد. تجربههای سیودو سال گذشته نيز بهسهم خود نشان میدهند که هدف اصلی و اساسی از برگزاری مراسم دهه فجر از منظر سياسی، بهگونهای کسب مشروعيت و مقبوليت بود. مبلغان و برنامهريزان حکومتی در اين روز، هدفمندانه تلاش میکردند که با زندهکردن خاطرۀ جمعی، گذشته را مطابق سليقهی عمومی، روزآمد کنند و با نظام ارزشی پيوند بزنند. اما در مراسم امسال، نه تنها آن خاطرۀ جمعی بهطرز عجيبی به ريشخند گرفته شدند بلکه، امامِ پشتِ پرده با شهامت و شفافيتی تحسينبرانگيز نشان داد که اگر زمان ظهور فرابرسد، او نه مسئوليت "بيعت" با ولی فقيه را برگردن دارد که ظهورش موجب نقض عهد گردد، و نه تمايلی به گرفتن "بيعت" دارد، و نه اساساً اهل مباحث سرگرمکننده و رايجی مانند مشروعيت و مقیوليت است.
آنچه که در مراسم برگزاری سالگرد انقلاب اتفاق افتاد، تنها پرده اوّل نمايشنامهای است که قرار است در طول عمر چهار سالهی مجلس نُهم پياده و متحقق گردند. اجرای اين سناريو که از همان لحظهی آغاز به شکل مبهمی مقولۀ "بيعت" را به چالش میگيرد، شايد بستر تحولی را در فقه شيعه بگشايد و يا دستکم در عرصه سياسی، بستر ائتلافی را در آينده ميان امت و ملت مهيّا سازد و راه بازگشت "خوارج" را به درون نظام سياسی باز بگذارد؛ چنانکه در عمل مشاهده شد، "امام پشتِ پرده" بی هيچ تکبر و غروری به ديدار رهبر خوارج زمانه رفت و با او به گپ نشست. اما پرسش کليدی اين است که چرا تغيير و تحول در درون نظام اسلامی [صرف نظر از اين که آن تغييرها در خدمت به جامعه و دموکراسی هستند يا نه] همواره از بیراهه بیآبروکردن و مسخرهگی گذر میکند؟ مثلاً ببينيد چگونه نخستين "مرجع عالیقدر تقليد" در نظام اسلامی، وقتی در رأس نظام قرار گرفت، يکی از پيشگامانِ بیآبروکردن مرجعيت شيعه میشود؛ يا نخستين تئوريسين و معمار ولايت فقيه، جزء نخستين افرادی است که هم ولايت و هم فقاهت را يکجا به ريشخند میگيرد؛ رئيس قوه اجرايیاش بعد شش سال ادعا در باره استقلال قوا، در طول يک ساعت سخنرانی، اساس نظام مقننه را همراه با اعتبار نمايندگاناش به لجن میکشد؛ کارگزاران باورمند بيتِ ولايت، عليه هرگونه انديشهای که امروز مدافع ولايت است، نمايش کُمدی امام مقوايی را راه میاندازند؛ و دهها نمونه ديگر.
فهم اين شيوه برخورد غيرمتمدنانه که بهجای نقد نظرها به حربه لجنمالی متوسل میگردد، مستلزم آن است تا شناخت دقيقی در باره زبان، ادبيات و کاربرد استعاره مفهوم "نصّ" در گفتمان سنتی اسلامی و تأثير آن در مبادلات روزانه مسلمانان داشته باشيم. از آنجايی که ورود به اين قبيل مباحث خارج از ظرفيت نوشته حاضر است، تنها روی يک نکته بديهی انگشت میگذارم که آيتاله خمينی، بهتر از هرکسی میدانست که تئوری ولايت فقيه او، نوعی استنباط خاص از آيههای قرآنی است. در واقع او آنگونه که دوست داشت و میخواست قرآن را قرائت کرد. مراجع ديگر با مطالعه آن آيهها چنين استنباطی نمیکنند و نکردند. در واقع آيتاله خمينی به اين واقعيت تلخ واقف بود که روی آيههايی انگشت گذاشته است که هم میتواند در جهت اثبات تئوری ولايت به کار گرفته شود و هم احياناً در جهت اثبات نقيض آن. از اين منظر، صاحبنظر برای اثبات و به کرسی نشاندن تئوری خود، فقط يک راه پيش رو دارد: بیآبروکردن و لجنمالی مخالفان با ابزاری ديگر. در پس ظهور امام مقوايی نيز يک نزاع فقهی پنهان است که آشکارا میگويد مشروعيت و مقبوليت فقهی را در مديريت سياسی برنمیتابد. آيا قرارست که از اين پس چرخه ولايت، در جهتی خلاف جهت پيشين به گردش درآيد؟ برای يافتن پاسخ، ناچاريم موضوع و مضمون نزاع را دقيق بشناسيم و بررسيم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر