عرضِ حال نويسی يا عريضه نويسی سنت گرانجانیست که در روزگار ما به شکل و شمايل «نامههای
سرگشادهِ سياسی» متحول و مشهور گشت. گويا بنا به توصيههايی قرار است بعضیها در
طول شش ماه آينده اين عادت فرهنگی کُهنه و علاجناپذير عريضهنويسی به «شاهبـَـر»[=شاه
+رهبر] را، دوباره در صحن نخُست سياست ايران بهعنوان بهترين و کاراترين تاکتيک سياسی
در شرايط حساس کنونی برجسته کنند و در درون جامعه رواج دهند. يک نمونه از اين نامهنگاریهای
سريالی را که به رهبر توصيه مینمايد تا با آمريکا مذاکره کند به تازهگی ديدهايم؛
و همينطور قرارست در نامههای ديگر به رهبر پيشنهاد دهند که اصلاحطلبان را به
حضور بپذيرد؛ تعدادی از زندانيان را آزاد کند؛ و مهمتر، انتخابات باصطلاح آزاد
[؟!] را که شورای نگهبان در آن نقش کمرنگتری دارد، مورد توجه قرار دهند.
پيشاپيش بگويم که نه تنها مذاکره با آمريکا، بلکه آزادی زندانيان، فعاليت
آزادانه حزبها از جمله حضور اصلاحطلبان در انتخابات آينده، همه جزئی از مسائل
مبرم و ضروری روز هستند و بايد در جهت تحقق آنها تلاش کرد. اما پرسش کليدی اين
است که در رسيدن به حقوق حقه و قانونیمان، چرا گروهی همواره میخواهند قانون را
دور بزنند و از در ديگری وارد گردند؟ استدلال پايهای که نويسندگان در ارتباط با
علت نگارش و دليل چنين توصيهای ارائه میدهند، همان شعار معروف "کاهش بارِ
سنگين هزينهها"ست. اما اين کاهش بار سنگين هزينهها که بهزعم من هدفهای
خاصی را دنبال میکند، در فرجام به نتيجۀ مشخص و تجربه شدهای منتهی خواهند شد که
مصداقاش همان ضربالمثل پارسی گوش آشناست: برای تميزکردن اَبرو، میخواهند چشمها
را کور کنند!
اگر بخواهيم سابقهی نامهنگاریهای سرگشاده را بهعنوان يک تاکتيک و روش
سياسی دنبال کنيم، در نهايت میرسيم به دورهای که جنبش مشروطيت در حال جانگرفتن
بود. البته نامهنگاری به حکام و سلاطين محلی يا مراجع تقليد در کشور ما قدمتی
طولانی دارند اما، اغلب آن نامهها نُخست، از طرف تکتک افراد جداگانه و با محتوای
دادخواهی در جهت رفع ستم فردی نوشته میشدند و دوم، فاقد رهنمود و توصيه بودند.
دليل عدم توصيه هم مشخص بود: رعايا در هر سطوحی، بههيچوجه حق توصيه به ارباب
بزرگ را نداشتند.
با اوجگيری جنبش مشروطيت، بسياری از سنتها از جمله سنت ارائه عرضِ حال جمعی
به خدمت اعلیحضرت، با يک چرخش يکسدوهشتاد درجهای از بنيان دگرگون گشتند و تحول
يافتند. محتوای حقوقی تلگرامها به شاه، بهقدری پُربار و وزين بودند که مشروطهخواهان
فرهنگ تازهای را خلاف فرهنگ عشيرهای و ملوکالطوايفی رايج در آن روزها؛ هم به
لحاظ محتوايی و هم از جهت شيوه نگارش به نام خود ثبت کردند و در درون جامعه رواج
دادند. از اين منظر اغراق نيست اگر بگويم که آن تلگرامها و شيوه نگارش مشروطهخواهان
شدهاند فانوس راهنمای نسلهای بعدی که مثلن محتوای نامههای سرگشاده از اين پس
بايد چگونه باشد و کدام جهت را دنبال و تقويت کند. زنده ياد محمد مصدق با توجه به
اين فانوس راهنما بود که به همکاران خود در مجلس شورا ملی توصيه میکرد: وقتی که
قانون پيشاپيش تعريف جامعی از وضعيت و جايگاه تکتک قوا ارائه میدهد و نحوهی
ارتباط آنان را با نهاد سلطنت مشخص میکند؛ آيا بهتر نيست نمايندگان محترم بهجای
نوشتن عرضِ حال به اعلیحضرت، به قانون اساسی مراجعه کنند؟
آيا بهتر نبود نويسندگان نامههای سرگشاده نيز پيش از نگارش، کوچکترين توجهای
هم به فانوس راهنمای عصر مشروطه، يا به سخنان شخصيتهای ملی که در مقاطع مختلف تاريخی
میزيستند، و يا دستکم به همان قانون اساسی مورد علاقه خودشان مراجعه میکردند؟ در
واقع بهتر بود ولی شايد بهزعم نويسندگان مقرون به صرفه نبود. زيرا که با مقايسه
ميان نامههای سرگشاده امروز و تلگرامهای عصر مشروطه، دستکم سه نقص جدی و مهم
برجسته و هويدا میگرديدند:
١ ـ از منظر حقوقی، شاه يگانه مرجع حقوقی در عصر مشروطه بود. و بديهیست که
مبارزان عصر مشروطه در دفاع از هويت حقوقی و انسانی خود که در آن روزگار جز شاه
مآبقی رعيت خوانده میشدند؛ نخست بايد به شاه مراجعه میکردند و به نام او تلگرام
میزدند. آيا نويسندگان نامه سرگشاده نيز آيتاله خامنهای را يگانه مرجع حقوقی
روز میشناسند؟
٢ ـ از منظر سياسی، مبارزان عصر مشروطه نخست در محلی اجتماع میکردند، بست مینشستند،
حمايت عمومی را جلب میکردند و سپس، با اتکاء به پشتوانه قدرت عمومی و با خواستهای
مشخص به تلگرام خانه میرفتند.
٣ ـ از منظر تاريخی، اسناد تاريخی گواهی میدهند که پس از پيروزی جنبش مشروطه
و تشکيل نخستين مجلس شورای ملی، رجوع به شاه ديگر منتفی شده بود چرا که مبارزان و
مردم، مجلس شورای ملی را يگانه مرجع حقوقی میشناختند.
با توجه به سه مؤلفه بالا ناگفته روشن است که نامههای سرگشاده روز، نه تنها در
مقايسه با تلگرامهای يکسد سال پيش، کپی سراپا ناقصی هستند، بلکه حاوی و حامل ويروسهای
تهوعآور و خطرناکی نيز هستند. عريضهنويسان مُدرن میدانند که با انتشار علنی اين
سری از نامهها، هيچ اتفاقی در کشور رُخ نخواهد داد. اما شايد ندانند [واقعن نمیدانند؟]
که انتشار چنين نامههايی بهسهم خود يعنی اشاعه فرهنگ ارباب و رعيتی در درون
جامعه و سوق دادن دوبارۀ مردم عادی به سمت فرهنگ عريضه نويسی. و دليل چنين ندانستن
و بازگشتی را «حسين منزوی» بسيار هنرمندانه و دردمندانه توضيح میدهد:
ما خویش ندانستیم،
بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر