یکشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۹۲

شهر هِـرت




در ايام کودکی، تنها جمله‌ی پرسشی و شُسته و روفته‌ای که مادرم هميشه در برابر خلاف‌کاری‌های کودکانۀ ما طرح می‌کرد، جمله‌ی زير بود: مگه شهر، شهر هِرته؟
نخستين تصوری که از شهر هرت در ذهن داشتم و گاه‌_‌گاهی هم آن شهر را در خواب‌ها می‌ديدم، شهر هرت جايی بود که بی‌خيال «بُکن!‌_‌نُکن!» پدر و مادرها، هر کاری که دلت می‌خواست می‌توانستی انجام دهی. خُب اين شهر خوب و ايده‌آل کجاست؟ اما پاسخی که می‌گرفتی، مبهم، گيج‌کننده و دل‌سردکننده بود: شهر هِرت جايی است که کاروان‌ها با شترها و بارشان گُم می‌شوند.
دومين تصويری که از شهر هِرت در ذهن داشتم، برگرفته از فيلم‌های دزدان دريايی بود. جزيره‌ای که پناه‌گاه و مأمن گروه‌های مختلف دزدان دريايی همراه با رهبران‌شان بود. همه‌ی آن جزيره‌هايی که در فيلم‌های مختلف ديدم، به‌معنای واقعی شهر هِرت بودند. يعنی هيچ قانون و نظمی وجود نداشت و هرکه هرچه دلش می‌خواست، انجام می‌داد. ولی، با کمال تعجب و برخلاف آدرس غلطی که از همان دورۀ کودکی در بارۀ شهر هِرت به ما می‌دادند؛ در آن‌جا هيچ شتری با بارش گُم نمی‌شد. کسی از کسی نمی‌دزديد. برعکس، اموال دزديده شده از نقاط مختلف را در آن‌جا و در دست‌رس همگان تلمبار می‌کردند. تا جايی که بجرأت می‌توانم بگويم که آن پناهگاه‌ها تا پيش از شکل‌گيری موزه‌های معروف جهان، تنها مکانی بودند که در آن‌جا می‌توانستی جنس‌های ناياب و ارزشمندی مانند گوهرها و الماس‌های گران‌بهاء، اشيای عتيقه و پارچه‌های زربافت را با چشم‌هايت ببينی.
در دورۀ دبستان ديگر مطمئن بودم که دو نوع شهر هِرت وجود دارد: شهر هِرت شرقی که شتر با بارش گُم می‌شود؛ شهر هِرت غربی که بارهای دزديده از گوشه و کنار جهان، در آن‌جا تلمبار می‌شوند.   
سومين تصويری که از شهر هِرت در ذهن دارم، برگرفته از يک ماجرای صد‌-‌در‌-‌صد اکشن، جنجالی و جذابی که مربوط است به دورۀ شکل‌گيری «جنگِ اقتصادی نهادها» در ايران. در شهريور ماه ١٣٦٤ شبی در خانه‌ای مهمان بودم که استاندار زنجان به‌طور ناگهانی و بی‌خبر اما بسيار عصبانی و آشفته وارد آن خانه می‌گردد. در واقع پناه آورده بود به آن خانه تا شب را راحت بگذراند. معلوم شد طفلک عمر آن روز خود را در درون يک جلسه‌ی پُر تشنج و توأم با درگيری گذرانده بود. کاملن کوفته و داغان. فهم چنين حال و روزی دشوار نيست وقتی در جلسه‌ای شرکت می‌کنی که وظيفه‌اش پيدا کردن «شترهايی است که با بارشان گُم شده بودند» و مهم‌تر، تو يگانه شاکی در آن جلسه باشی و ديگران، يعنی معاون وزير کشور و نمايندگان سپاه و دادستانی کل، متهم و طرف شکايت.
آن روزها سيمان سهميه‌بندی شده بود و برای هر استانی سهميه خاصی تهيه کرده بودند. مسئول تحويل‌گرفتن حواله‌ها و سيمان‌ها هم استانداران بودند. گويا هفته پيش ٣٥ تريلی به نوبت و بعد از بارگير در سيمان تهران به‌طرف استانداری زنجان حرکت کردند و با وجودی که دو ماشين سواری استانداری آن‌ها را زير نظر داشتند؛ معلوم نيست چطوری هفت تريلی با بار و راننده در ابتدای جاده قزوين‌ـ‌زنجان، ناپديد شدند.
بعد از شنيدن اين داستان، دوباره آن پرسش کودکانه به روز شد: مثل اين که «شهـر هِـرت» شرقی برخلاف ادعای بزرگ‌ترها، تنها متعلق به جهان قصه‌ها و افسانه‌ها نبود. مثل شهر هِرت غربی آدرس زمينی داشت. ولی چرا ايرانی‌ها همواره سعی در مخفی کردن آدرس شهر هِرت داشتند و دارند؟ يک پاسخ می‌تواند چنين باشد که هنوز مفهوم، مکان و ابعاد شهر هِرت برای بسياری از ايرانيان ناروشن و نامشخص بود. آيا هنوز هم هست؟ به نظر می‌رسد که بعد از ظهور احمدی‌نژاد اگر کسی ادعا کند که معنای شهر هرت را هنوز نمی‌فهمد؛ مطمئن باشيد که غرض از بی‌اطلاعی، شيره ماليدن است. حالا خواجه حافظ شيرازی هم می‌داند که شهر هِرت، مثل جزيره دزدان دريايی، مرکز تجمع ثروت‌ها و محل تقسيم رانت‌ها بود و هست.

هیچ نظری موجود نیست: