🔸 در دورۀ کودکی وقتی میخواستند تناسبهای اجتماعی_فرهنگی ... را به «ما» [يعنی به نسل ما] آموزش دهند، خيلی عاميانه میگفتند: "خدا نجّار نيست ولی، تخته به تخته میزند" (گيلکی).
🔸 البته اين ضربالمثل در مناطق مختلف، به شکلهای مختلفی گفته میشدند. مثلن
لُرها میگفتند: "تخته به تخته میاندازد"؛ يا سنگسریها میگفتند:
"تختهها را با هم جور میکند"، بختياریها يا شاهرودیها و ديگران، چيز
ديگری میگفتند ولی در کل همه، هممعنا بودند.
🔸 اما من در دورۀ کودکی هر موقع ضربالمثل "خدا تخته به تخته میزند"
را میشنيدم، چشمهايم را میبستم و مراسم «قاشقزنی» شبِ چهارشنبهسوری لاهيجان
را بخاطر میآوردم. در آن شب تعدادی دختران و پسران مجرد برای پیداکردن پارتنر
مناسب، يک جفت قاشق چوبی برمیداشتند و توی کوچهها شروع میکردند به قاشقزنی.
بعد هم نتيجه میگرفتم که خدا نيز يکتاست، تنهاست، مجرد است و حتمن دنبال پارتنر
میگردد ولی، خدای بزرگ که نمیتواند قاشق چوبی کوچک بردارد، حتا اگر ملاقهی چوبی
بزرگ هم برمیداشت، باز هم زشت بود. پس میبايست میرفت دنبال دو تخته بزرگ و آنها
را به هم میزد.
🔸 در دورۀ نوجوانی [سيکل اوّل] وقتی از يکی از دبيران کلاس پرسیدم که رُک و
راست من هنوز معنای چنين «نسبت»ی را خوب نفهميدم، گفت منظور اين است که: "خدا
تخته تراش نيست، بههم انداز است" (دهخدا). اصطلاح «بهم انداز» [= دُو بهمزن]
معنای ناخوشآيندی در زبان گيلکی دارد. «بهم انداز» به شيوه برخوردی گفته میشود
که ميان مردم تفرقه و جدايی میاندازد. از اين منظر دبير محترم نه تنها معضل را حل
نکرد بلکه، پيچيدهتر هم کرد. بعدها که به دهخدا مراجعه کردم، ديدم توضيح سادهتری
متناسب با فهم سيکل اوّلیمان وجود داشت. در دهخدا آمده است: "خدا نجار نيست
اما، در و تخته را خوب با هم جفت و جور میکند".
🔸 در دورۀ سيکل دومی که معلومات ما به اندازه دو کتاب از کل معلومات درسی فراتر
رفته بود، تازه فهميدم که منظور از «تخته به تخته» اين است که هر ملتی، حکومتی
متناسب با فهم و فرهنگ خود را بر سر کار میآورد. اما در آخرين سال دبيرستان وقتی
وارد نخستين محفل سياسی_زيرزمينی شدم، برای اين که فاصلهی مشخص و متفاوتی با
«تودهها» داشته باشم، همهی برداشتهای پيشينم رنگ و بوی ديگری گرفت. تفسيرم از
ضربالمثل بالا اين بود که: "هر حکومتی، اپوزيسيون مختص به خود را پرورش میدهد".
در چهل سال گذشته هم، بارها در سايتهای مختلف خواندهايم که: "حکومت کوتولهها،
اپوزيسيون کوتوله را پرورش میدهد".
🔸 حالا خود را مديون مسيح علینژاد میدانم که انقلابی در نوع تفکر و برداشتم
بوجود آورد. در توضيح اين انقلاب، از خوانندگان عزيز میخواهم که اگر بار ديگر متن
بالا را مرور کنيد، میبينيد همهی برداشتهايم از دورۀ کودکی تا دورۀ سالمندی،
مخرج مشترک واحدی دارند به نام حوزه داخلی و منِ باصطلاح روشنفکر هرگز بخودم اجازه
ندادم تا از اين محدوده فراتر روم. اما مسيح علینژاد اين معادله را تغيير داد.
رفتار او از يک منظر بيانگر آن است که در عصر جهانی شدن، برداشتهایتان از ضربالمثلها
را کمی انکشاف دهيد. آن وقت به نتيجه منطقیتری میرسيد: حکومت کوتولهها، دشمنان
کوتولهی مختص به خود را در جهان پرورش میدهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر