(به بهانه روز ازدواج در تقویم ایرانی)
همه بود بوس و کنار و نبید
مگر شیر کو گور را نشکرید
🔸 فردوسی در شرح داستان عاشقانه «زال و رودابه» در شاهنامه، با
همین یک بیت ساده بالا، هنرمندانه توانست فضای فرهنگی و رابطهی عاشقانه و آزاد و
آگاهانهی دختر و پسری را که در نخستین دیدار مخفی شبی را تا سحر در کنار هم
گذراندند؛ با زبانی نرم و لطیف و زیبا چنین توصیف میکند: 👇
🔸 آن شب تا سحر، یکدیگر
را بغل کردند و بوسیدند و می ناب نوشیدند ولی، از این مرز فراتر نرفتند.
🔸 داستان زال و رودابه را که واقعبینی و سنجیدهبینی و
آیندهبینی فردوسی را به روشنی نشان میدهد، جدا از زیباییها و لطافتهای شاعرانه
و عاشقانهاش؛ به این دلیل ساده که نخستین الگوی برابرطلبانه و رفتار آزادمنشانه
در انتخاب همسر [شوهر] و پایهریزی زندگی مشترک است، بسیار دوست دارم. در آن
داستان، نخستین بار رودابه است که برای زال پیام میفرستد که بیا تا شبی را با هم به
گفتگو بنشینیم؛ نخستین بار رودابه است که انگشتر نامزدی برای زال میفرستد که یعنی
من مایل به ازدواج با تو هستم و ... الخ.
🔸 در ارتباط با مُدلی که فردوسی در مناسبات میان دختر و پسر
ارائه میدهد، دو نکتهی اساسی را نباید نادیده گرفت: نخست این که داستان دلدادگی
زال و رودابه مربوط است به بک دورۀ گذار. دورهای که فردوسی میخواهد آگاهانه از
عصر اساطیری و آسمانی و دستنایافتنی، به عصر زمینی و زندگی روزمره و واقعی انسانها
بر روی زمین برگردد. او نیک میداند که در گذر از این دورۀ پُر پیچوخم، چقدر نقش
فرهنگِ شفاف و نقش زنان آگاه و آیندهنگر و تابوشکن مؤثر هستند. بههمین دلیل آگاهانه
انگشت نشانه را میگیرد بسوی دو زن: «سیندخت» دانا و دیپلمات، و «رودابه»ی عاشق و خردمند
و پایبند به پیمان تا سر حد از دست دادن جان. نقش مهم، آگاهانه و اعتماد به نفسی
که آن دو زن، آن دو مادر و دختر در بازکردن کلافهای فرهنگی پیچیدهای که در این داستان
از خود نشان دادهاند، واقعن بینظیر است و درسآموز.
🔸 دوّمین نکتهی کلیدی این است که فردوسی فاشگو و روشن
بیان، داستانهای عاشقانهی «رودابه» و «تهمینه» و «منیژه» و غیره را در زیر سایهی
حاکمیت ۵۰۰ ساله اسلام و تسلط عقبماندهترین فرهنگ پدرسالارانه و مردسالارانه
جامعهی مسلمان قرن دهم میلادی نوشته است. در واقع او شاهنامه را در زیر سقفی
شدیداً متعصب نوشت که اغلبشان متأثر از خردهفرهنگ پوشیدهگویی و پنهانکاری بودهاند
که مناسبات درونی آنان در بهترین حالت، تا اندازهای شبیهی شرایط امروز ایران بود:
مناسباتی بغایت آلوده و دروغین و کودککُش. از این منظر میشود طرح کرد که آن
انگیزه فوق قوی و چهل (۱۰+۳۰) سال تلاش شبانه روزی و مایه گذاشتن فکری و جانی و
مالی فردوسی، بخاطر نسلهای امروز ایران بود. میبینیم در بعضی جاها خیلی هم سازگاری دارد با وضعیت
کنونی نسل امروز. بهعنوان نمونه نگاه کنید به برخورد منیژه در داستان «بیژن و
منیژه»، که تا اندازهای شبیه فلان دختر دوستداشتنی رشتی یا تهرانی یا سنندجی
امروز را میماند وقتی چشمش به جوان رعنایی مانند بیژن میافتد، شروع میکند به
متلکپرانی:
پریزادهای یا
سیاوشیا
که دلها بهمهرت همی جوشیا
۲ـ الگوی بردهگی
🔸 در میان زنان مشهور و تاریخی وابسته به دینهای مختلف
یهودی، مسیحی و اسلامی؛ دلم برای مظلومیت «فاطمه» دختر پیامبر اسلام بسیار میسوزد.
او نه در دورۀ زندگی کودکانه و زیر ۱۸ سالهگی خود شاد کام بود، و نه بعد از مرگش
شاد یاد!
🔸 فاطمه به این دلیل ساده شاد کام نبود که هیچ تفاوت ماهویی میان
ازدواج دختر ۹ ساله با زنده_به_گورکردن دختران نوزاد در عربستان آن روزگار [البته
بنا به روایت شیعه] وجود نداشت و ندارد. مجبورکردن دختربچهگان به ازدواج
و آن هم در زمانه ما یعنی، زنده_به_گورکردن کودکان با اعمال شاقه.
🔸 فاطمه هم کودکی بیش نبود! او بقدری کوچک و ناآموخته بود که
در هنگامه ازدواج، هنوز نمیتوانست با انگشتان خود بشمارد که ۴۰ سال، یعنی چند
سال؟ اما میدانست که مادرش خدیجه خانم هنگامی که پدر ۲۵ سالهاش را به درون خیمهی
خلوتی کشید و گونههایش را بوسید و پرسید که شوی من میشوی؛ چهل سال داشت.
🔸 آیا مضحک نیست که دولتمردان ما روز ازدواج یا روز زنده_به_گورکردن
فاطمه را الگویی برای ازدواج دختران امروز ایران قرار میدهند؟ الگویی که بغایت ضد
فرهنگ و ناسازگار با مجموعهای از آداب و کردار و دیگر شیوههای زندگی که منطبق بر
زمانه است. الگویی که هیچیک از آخوندهای طراز اوّل و دوّم و سوّم جمهوری اسلامی
حاضر نمیگردند تا آن را در زندگی دخترانشان پیاده کنند. وقتی هیچیک از دولتمردان
چنین الگویی را برنمیتابند، چه عاملی سبب میگردد تا این روز را بهعنوان نماد
ملی ازدواج در تقویم ایرانی ثبت و تبلیغ کنند؟ چنین تناقضی را چگونه باید توضیح
داد؟
🔸 پاسخ به پرسش بالا و یافتن تناقضات به عهده خوانندگان است.
اما نیک میدانم که تحمیلکردن یک فرهنگ قبیلهای بر جامعهی مُدرن ایران، دلیلاش
استبداد نیست. دلیلاش آگاهی و شناخت است. حکومت نیک میداند که بسیاری از عناصر
آن فرهنگ [خرده فرهنگ] در زیر ساختار مُدرن ایران لانه دارند. آنها با اختصاص دادن چنین
مناسبتهای تهوعآوری تلاش میکنند برای انواع خردهفرهنگها خوراک تهیه کنند
تا به زندگیشان ادامه دهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر