بعضی از دولتمردان سابق و در رأس آنان گروهی از روحانيت، بیاندازه نگران و مخالف تحرک، نفوذ و حضور قدرتمند لابیهای جديد امامزمان در صحنه نخست سياست ايراناند. آنان در ظاهر نگران رواج خرافات در جامعه، اُفت موقعيت روحانيت و تغيير نگاه عامه، و يا در واقع نگران ورود به فازی تازه و موقعيتی ديگر هستند. شرايط جديدی که با قدری تعمق و دقت، هرکسی قادر است تا از ميان مجموعهای از افکار و باورهای سياسیـمذهبی رئيسجمهور، پيشبينیها و وعدههايی که تا اين لحظه در باره تحقق ظهور داد و میدهد؛ بهنوعی جابهجايی در قدرت و هويت را، فهم و استنباط کند.
داستان ظهور جدی است! و اين جديت، هيچ ارتباطی به خرافات، موهومات و باورها يا روياهای هميشه در انتظار مردم عادی ندارد و نخواهد داشت. بلکه داستان چيز ديگریست. علت واقعی و ماهيت اصلی مخالفت روحانيت، نه اصل خرافات و رواج آن در جامعه، بل محوريت و نورانيتی است که بعد از گذشت تقريبن دوازده قرن از داستان غيبت، اکنون برای اولينبار و آنهم از درون حکومتاسلامی، فردی غيرروحانی میخواهد پرچم انحصاری بشارت و ظهور را از دست روحانيت بيرون کشيده و خود، بطور رسمی چنين وظيفهای را بهعهده بگيرد.
از سویديگر، در پس اعتراض روحانيت، نوعی ملامت خفيف و انتقاد را عليه آيتاله مشکينی رئيس مجلس خبرگان، میتوان مشاهده کرد. اما هدف و جهت انتقاد، بههيچوجه دنبال کردن ارتباط دروغين و رياکارانه مشکينی و ارائه ليست مورد علاقه امامزمان در انتخابات مجلس هفتم نيست. گويی بحث و انتقاد از مروجان و ترويج خرافات را در جامعه عملن منطقی نمیديدند. هدف انتقاد، دفاع از منافع «کاست»ی و جهت آن، اينکه چرا مشکينی در اين مبادله، چشم بصيرت نداشت. اينکه چرا او نمیتوانست بعد دويست سال چالش ميان هويت قديم و جديد، هويت تازه امام را عليه سنت بازشناسد و در پذيرش ليست، تمرد نشان دهد.
آنچه را که به نام سنت میشناسيم، در واقع ترکيبی است از دو عنصر ملیـتاريخی و دينی، که وجه تاريخی آن به دليل تهاجمات مختلف و مکرر بيگانگان به کشور و گسست نسلها و غيره، کاملن مسخ شدهاند و اما، وجه دينی آن بخاطر حضور و نفوذ روحانيت در مناسبات اجتماعی، نقشی عمده و بازدارنده را عليه نيازهايی که در همسويی با جهان و جهانيان الزامی بنظر میآيند؛ نشان میدادند و داشتند. اکنون از دامن همين روحانيت فردی به پا خاست که نه صاحبنظرست و نه چنين ادعايی را دارد. مشغله فکری او، نه مسئله رهبری، بلکه وادار و پايبند ساختن رهبری به شعارهايی که در ظاهر میدهد. از اين منظر در چند ماه گذشته، بستری را برای چرخه روزگار مهيا ساخت، تا زندگی ايستا و از رمق افتاده ايرانيان، دوباره حول محور اصلی و واقعی خود به گردش درآيد. به همين دليل، حرفهای او از جنس ديگرند و وعدههايش تازهتر و محتملترند.
اگر احمدینژاد، روح مسيحايی را در کالبد غايب امامزمان میدمد و وعده تحقق و گسترش جهان مدنی را با ظهور او انطباق میدهد؛ اگر عدالتگستری و برابری حقوق را تنها از اينطريق ممکن میداند؛ و يا اگر مضمون ظهور را، تأمين و تضمين امنيت جهانی میفهمد؛ بهنظر بیراهه نمیرود و غيرمنطقی نمیگويد. پيش از او، فوکوياما نيز چنين گفتاری داشته است. هر دو نيز، جهت واحدی را دنبال میکنند و روی نيروی مشخصی تمرکز نمودهاند. ما هم میکوشيم تا داستان ظهور را که احتمالن نزديک و واقعی است، از اين پس جدی بگيريم!
داستان ظهور جدی است! و اين جديت، هيچ ارتباطی به خرافات، موهومات و باورها يا روياهای هميشه در انتظار مردم عادی ندارد و نخواهد داشت. بلکه داستان چيز ديگریست. علت واقعی و ماهيت اصلی مخالفت روحانيت، نه اصل خرافات و رواج آن در جامعه، بل محوريت و نورانيتی است که بعد از گذشت تقريبن دوازده قرن از داستان غيبت، اکنون برای اولينبار و آنهم از درون حکومتاسلامی، فردی غيرروحانی میخواهد پرچم انحصاری بشارت و ظهور را از دست روحانيت بيرون کشيده و خود، بطور رسمی چنين وظيفهای را بهعهده بگيرد.
از سویديگر، در پس اعتراض روحانيت، نوعی ملامت خفيف و انتقاد را عليه آيتاله مشکينی رئيس مجلس خبرگان، میتوان مشاهده کرد. اما هدف و جهت انتقاد، بههيچوجه دنبال کردن ارتباط دروغين و رياکارانه مشکينی و ارائه ليست مورد علاقه امامزمان در انتخابات مجلس هفتم نيست. گويی بحث و انتقاد از مروجان و ترويج خرافات را در جامعه عملن منطقی نمیديدند. هدف انتقاد، دفاع از منافع «کاست»ی و جهت آن، اينکه چرا مشکينی در اين مبادله، چشم بصيرت نداشت. اينکه چرا او نمیتوانست بعد دويست سال چالش ميان هويت قديم و جديد، هويت تازه امام را عليه سنت بازشناسد و در پذيرش ليست، تمرد نشان دهد.
آنچه را که به نام سنت میشناسيم، در واقع ترکيبی است از دو عنصر ملیـتاريخی و دينی، که وجه تاريخی آن به دليل تهاجمات مختلف و مکرر بيگانگان به کشور و گسست نسلها و غيره، کاملن مسخ شدهاند و اما، وجه دينی آن بخاطر حضور و نفوذ روحانيت در مناسبات اجتماعی، نقشی عمده و بازدارنده را عليه نيازهايی که در همسويی با جهان و جهانيان الزامی بنظر میآيند؛ نشان میدادند و داشتند. اکنون از دامن همين روحانيت فردی به پا خاست که نه صاحبنظرست و نه چنين ادعايی را دارد. مشغله فکری او، نه مسئله رهبری، بلکه وادار و پايبند ساختن رهبری به شعارهايی که در ظاهر میدهد. از اين منظر در چند ماه گذشته، بستری را برای چرخه روزگار مهيا ساخت، تا زندگی ايستا و از رمق افتاده ايرانيان، دوباره حول محور اصلی و واقعی خود به گردش درآيد. به همين دليل، حرفهای او از جنس ديگرند و وعدههايش تازهتر و محتملترند.
اگر احمدینژاد، روح مسيحايی را در کالبد غايب امامزمان میدمد و وعده تحقق و گسترش جهان مدنی را با ظهور او انطباق میدهد؛ اگر عدالتگستری و برابری حقوق را تنها از اينطريق ممکن میداند؛ و يا اگر مضمون ظهور را، تأمين و تضمين امنيت جهانی میفهمد؛ بهنظر بیراهه نمیرود و غيرمنطقی نمیگويد. پيش از او، فوکوياما نيز چنين گفتاری داشته است. هر دو نيز، جهت واحدی را دنبال میکنند و روی نيروی مشخصی تمرکز نمودهاند. ما هم میکوشيم تا داستان ظهور را که احتمالن نزديک و واقعی است، از اين پس جدی بگيريم!
۴ نظر:
از لينکی که آشپزباشی داده بود آمدم اينجا. فوقالعاده مبهم و گنگ بود مطلبتان برای من، در واقع فقط اين چيزها را از آن فهميدم:
1. احمدینژاد انحصار بشارت و ظهور را میخواهد از دست روحانيت بگيرد آن هم پس از دوازده قرن و اين نگرانیها که روحانيون نشان میدهند دربارهی رواج خرافات و غيره در واقع از ترسی است که از اين «جابجايی در قدرت و هويت» رخ میدهد.
2. مشکينی اين وسط نفهميدم چه کار میکرد؟ آيا تمام اعتراضهای تمام آخوندها «ملامت خفيفی عليه مشکينی» دارد؟ گمان نمیکنم اين ادعا حتی ارزش بررسی داشته باشد.
3. تنها نکتهی جالب اين است که احمدینژاد آمده تا حرفهايی را که تا به حال تنها شعار توخالی بودهاند عملی کند. اين شايإ به دليل سادگی و حماقت اوست که اين حرفها را باور کرده اما در عمل باعث میشود که پوچی اين شعارها آشکار شود.
4. فوکوياما؟
کلاً مقالهای بود بس آشفته و نابسامان. بايد از آشپزباشی شکايت کنم که چنين لينکی دادهاست.
خوب بود ؛ فقط قیاس ها کمی مع الفارق بودند !؟
Alam Jaleb ast matalebe shoma
سلام.مانند هميشه يک تفسير جالب از خبر های روز.حالا نميدانم که ايشان ميخواهند دنيا را برای ظهور آماده کنند يا ميخواهند مردم را برای شنيدن خبر ظهور آماده کنند.
ارسال یک نظر