در واپسين روزهای سال ميلادی، میخواستم نگاهی به عقب بیاندازم و يکسال پُرتنش را دوباره وارسم. اما و بهزعم من، هيچ مطلب و سخنی را، رساتر، گوياتر، زيباتر و عميقتر از شعر «به درون اندر آی» سهراب سپهری، برای واگويی نيافتم.
همين که به کنار جنگل رسيدم
نوای سار بود، گوش فرازدار!
اکنون اگر هوای بيرون گرگ و ميش است
درون جنگل تاريک است.
درون جنگل تاريکتر از آن است که پرندهيی
با ترفند بال
گذران شب را، نشيمنگاهی بهتر برشاخهها سازد
هرچند هنوز آوائی سر میداد.
آخرين رمق اشعۀ خورشيد
که در باختر فرو مرده بود
هنوز برای يک نغمه ديگر
در سينه سار زنده بود.
آوای سار تا دوردست
ستونهای ظلمت رفت
بيشتر چونان ندائی بود
که به اندرشدن در ظلمات و نوحهگری در آن، فرامیخواند.
اما نه! من برای ستارهها بيرون زده بودم
به درون جنگل نمیرفتم
مقصودم اين است که حتی اگر مرا فرا میخواندند، نمیرفتم
وآنگهی هنوز مرا فرا نخوانده بودند
همين که به کنار جنگل رسيدم
نوای سار بود، گوش فرازدار!
اکنون اگر هوای بيرون گرگ و ميش است
درون جنگل تاريک است.
درون جنگل تاريکتر از آن است که پرندهيی
با ترفند بال
گذران شب را، نشيمنگاهی بهتر برشاخهها سازد
هرچند هنوز آوائی سر میداد.
آخرين رمق اشعۀ خورشيد
که در باختر فرو مرده بود
هنوز برای يک نغمه ديگر
در سينه سار زنده بود.
آوای سار تا دوردست
ستونهای ظلمت رفت
بيشتر چونان ندائی بود
که به اندرشدن در ظلمات و نوحهگری در آن، فرامیخواند.
اما نه! من برای ستارهها بيرون زده بودم
به درون جنگل نمیرفتم
مقصودم اين است که حتی اگر مرا فرا میخواندند، نمیرفتم
وآنگهی هنوز مرا فرا نخوانده بودند
۱ نظر:
سلام.سهراب سپهری٫مانند حافظ در هر زمانی خواندنی است.
ارسال یک نظر