چهارشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۴
فال به روز شده شب يلدا
طاير دولت اگر باز گذاری بکند
يار باز آيد و با وصل قراری بکند
اگر بخت ياری دهد و دولت عشق براين سرزمين حاکم گردد؛ همهی دوستداران ايران زمين، همهی ثروتهای معنوی و ملی ما، دوباره باز میگردند. آن روز، زندگی جاری، مردم شادکام و پهن دشتمان رو به آبادی است. همه، به سهم خود تلاش خواهند کرد تا در جهت آبادانی کشور، عهد و پيمانی بهبندند.
ديده را دستگه دُر و گُهر گرچه نماند
بخورد خونی و تدبير نثاری بکند
اگرچه دولت عشق بنيه و استطاعت اوليه را ندارد تا همه را از ابتدا [و در کوتاه زمان] در آغوش گيرد، ولی نيک میدانی که او بیتفاوت نيست و از اين ناتوانی، چه بسيار خون دل خواهد خورد و سرشک خونين در پای مردمش میافشاند.
دوش گفتم: بکند لعل لبش چارۀ من
هاتف غيب ندا داد که آری بکند
ديشب وقتی در رويای خود پرواز میکردم و در اين آرزو که آيا روزی فراخواهد رسيد که ميان ملت و دولت ديگر سدی نباشد، آنان بجای خصومت، جدايی و بیگانگی، با هم، عهد و پيمانی ببندند و هرکسی وظايف خود بشناسد؛ گويی آوازدهندهای نامريی، بانگ برآورد که بلی چنين خواهد شد. و آنجا نيز زندگی دگرگونه خواهند شد و رنگ و بوی تازهای بهخود خواهند گرفت.
کس نيارد بر او دم زند از قصۀ ما
مگرش باد صبا گوش گذاری بکند
اگرچه مردم ما امروز زمستانی سخت و سوزناک را میبينند و حاضر نيستند تا قصه بهار و شکوفايی فردا را از زبان کسی بشنوند؛ اما، وقتی بوی بهاری پيچيد و نسيم دلنواز آن جان را طراوتی ديگر داد، پيام را با جان و دل خواهند شنيد و آن را در آغوش خواهند گرفت.
دادهام بازِ نظر را بتَذَروی پرواز
باز خواند مگرش نقش و شکاری بکند
آنچه از اين فال میگويم، تفسير رويايی نيست، بلکه دوست دارم تا شاهين نگاه را بار ديگر بسوی زندگی پرواز داده باشم. اگر مردم ما پرواز را به ياد بياورند، راه به کف آوردن و به وصال رسيدن را هم به ياد خواهند آورد.
شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خويش برون آيد و کاری بکند
امروز شهر از عاشقان تهی است. اين را همه میدانيم. شايد باشد که گوشهای عاشق مردی از خودگذشته گام پيش نهد و کار خطرناک عشقبازی را پيشه سازد و درس عشق را به مردم بياموزد.
کو کريمی که ز بزم طربش غمزدۀ
جرعۀ در کشد و دفع خماری بکند
کجاست رامرد بزرگواری که بشود از محفل شادی وی، غمگينی، يک جرعه می عشق بنوشد و دردسر شرابزدگی [سیاست زدگی] را از خود دور سازد.
يا وفا یا خبر وصل تو يا مرگ رقيب
بود آيا که فلک زين دو سه کاری بکند
کسی که چشمانتظار است، از چرخگردون جز انجام يکی از دو سه کار، آرزوی ديگری نمیتواند داشته باشد: يا وفا، يا خبر وصل تو، يا مرگ رقيب.
حافظا گر نروی از در او هم روزی
گذری بر سرت از گوشه کناری بکند
ای حافظ! اگر از دولت عشق روی برنتابی و همچنان بر اين ايده پافشاری کنی، سرانجام روزی آفتابش در سرزمينات طلوع خواهد کرد و پرتوی آن، از گوشه و کنارهای زندگیات گذری خواهد کرد.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۵ نظر:
در بلاگ نیوز لینک داده شد.
سلام.من با پيام آخرتان ميمانم٫آن که ميگويد٫اگر پافشاری کنيم٫محبوب را در آغوش خواهيم گرفت.حتی تصورش٫شيرين است.باور من هم همين است.
!دوستان بلاگ نيوز
سپاس از لطف شما
!زيتای عزيز
انسان عاشق، هميشه و در هر شرايطی روی پاهای خود می ايستد! اين تنها باور تو و من نيست، بل که باور عاشقان است
جناب درویش پور با درود - شب یلدا بود من عاجز از خواندن حافظ به جز نسخ آسان خوان آن که در دسترس نبود . از وبلاگ شما مددی گرفتیم . شاد باشید آقای درویش پور . ارادتمند آشیل
بسيار عالي بود:)
ارسال یک نظر