(در حاشيه ی آزادی آرش سيگارچی)
۱ـ تا آنجائيکه من از گوشه و کنار شنيده ام، آرش سيگارچی، پيش از دستگيری و بعد از کلی تلاش و دوندگی، سرانجام موفق به دريافت پاسپورت شده بود و تصميم داشت تا در ايام تعطيلات نوروزی، سفری به اروپا داشته باشد. در واقع دستگيری و اتهاماتی که بر او بسته اند بدين معناست که پيشاپيش می خواستند او را برای هميشه [يا دست کم برای مدتی نامعلوم] ممنوع الخروج سازند.
درست است که تا تشکيل دادگاه تجديد نظر، وزارت اطلاعات آرش را به گروگان گرفته و او نيز مجبور است در برابر همه پرسش ها، تنها سکوت کند؛ با وجود اين، راز و علت اين دستگيری را، بايد در چگونگی و زمان دستگيری دنبال کرد و معنا نمود که ميان دريافت پاسپورت [دسامبر 2004 ] و تدارک مقدماتی برای سفر و زمان دستگيری [ژانويه 2005 ] فقط بيست و چند روز فاصله است. به زبانی ديگر، مفهوم «اصلاحات» در وزارت اطلاعات، با دستگيری آرش روشن تر می گردد که ناتوانی آنان در ترور مخالفين، به اجبار، به سياست اصلاح طلبانه ای تغيير يافته که تا از اين پس، بجای ترور، مانع ارتباط و نزديکی دو نسل گردند.
۲ـ همراه با دستگيری آرش، مفهوم تازه ای از مبارزه نيز در بين مردم و در جامعه پديدار گشت که برای اولين بار، ايرانيان، بجای اينکه نگاه خود را متوجه جايگاه اجتماعی، وابستگی های حزبی و جناحی و موقعيت سياسی فرد دستگير شده کنند، همه تلاش و همت خود را معطوف به حقوق از دست رفته يک شهروند ايرانی نموده اند. اگرچه پيش از اين، ايرانيان بارها در دفاع از حقوق دستگير شدگان و زندانيان سياسی به پاخاستند و بطور مشخص در ارتباط با دستگيری و محکوميت دکتر زرافشان بصورت متحد و يکپارچه حرکت کردند؛ اما با دستگيری آرش سيگارچی، مفهوم فرديت و دفاع از حقوق و آزادی تک تک شهروندان، به درون فرهنگ ملی ـ مبارزاتی مردم راه يافت و سطح و معنای مبارزه برای دموکراسی را در کشور ارتقاء داد.
اگر مصاحبه با راديوهای خارجی و ارتباط با ايرانيانی که مجبور به ترک ميهن شده اند در جامعه توده وار سالهای بعد از 57 جُرم محسوب می شدند، اکنون همين ارتباط، جزئی از حقوق اوليه و طبيعی هر شهروند ايرانی است و ديگر نه می شود و نه جامعه می پذيرد که کسی را به جُرم ساختگی جاسوسی و ارتباط با بيگانگان دستگير و زندانی کرد.
۳ـ دستگيری آرش بُعد و معنای سومی نيز داشت. ديديم که از فردای دستگيری، پيشگامی دفاع از حقوق آرش را، وبلاگ نويسان برعهده گرفتند. بيان چنين سخنی بمعنای نفی تلاش های بيدريغ و ارزنده ساير گروههای اجتماعی و سياسی نيست و اميدوارم نارسايی کلام، زمينه يک برداشت غلطی را آماده نسازد که از اين پس، گروهی وبلاگ نويسان را بچشم رقيب قدری که در حال شکل گيری است ببينند.
واکنش وبلاگ نويسان، ناشی از ذات و جوهری است که تجلی دفاع از حقوق انسانها را در دفاع از فرد و فرديت می بينند. در واقع آنان با چنين واکنشی، جوهر خود را بعنوان بنياد خود در جامعه مطرح کردند و گفتمان تازه ای را رايج ساختند: گريز از هر منبع قدرت سياسی در کشور و تلاش در راه رسيدن به تفاهم و احساسی مشترک و احترام آميز در همه عرصه هايی که به آزادی و حقوق تک تک افراد مربوط می شوند. آنان و از جمله آرش، نه تنها وارد دسته بندی های جناحی و بازيهای سياسی دمُده و مشغول کننده نشده اند [به همين دليل نيز اصلاح طلبان نسبت به دستگيری آرش بی تفاوت بودند]، بلکه با پيوند دادن وبلاگ خود به ساير وبلاگها و سايت ها، بارديگر مقوله انسانی خويشتن همچون ديگری را در جامعه طرح ساختند. يعنی تنها از طريق گفتگو با ديگری [بدون توجه به گرايشات و وابستگی هايش] است که می توانيم خودمان را بشناسيم، بسازيم و بهتر کنيم و مهمتر، متناسب با فرآيند جهانی شدن و ورود به عرصه های تازه سياسی، اجتماعی و اقتصادی، خود را آماده سازيم.
از اين منظر، واکنش حکومت نيز که به سياست فيلترينگ و دستگيری وبلاگ نويسان روی آورده است، دقيقاً قابل فهم است که اگر اين فرديت در ابعاد فلسفی، اقتصادی و سياسی ـ اجتماعی خود را نشان دهد، آن وقت هم معنای سنتی منشأ قدرت و هم جهت نگاه ها مردم در جامعه تغيير خواهند کرد. اکنون وبلاگ نويسان در دفاع ازحقوق فردی آرش، تاحدودی اين مفهوم را در جامعه جا انداخته اند که ما، بجای بی تفاوتی يا بجای ورود به رقابتی ستيزنده و خشن، می توانيم به عاملی کنترل کننده، در حيات سياسی کشور نقش داشته باشيم.
۴ـ اگر مضمون عمل نوعی گريز از سنت های دست و پاگير است، جا دارد در اين زمينه نيز رسم کهنه را ناديده بگيريم و با شهامتی مدنی، از همه انسانهايی که در اين عرصه کوشيدند و پای پيش نهاده اند، آشکارا قدردانی کنيم. از سام الدين ضيائی عزيزی که با ارسال نامه روشنگرانه خويش به همکاران مطبوعاتی، و با تأکيد به سوژه فردی دگرباره جهان انسانی را معنی نمود؛ از تلاش «پن لاگ» ، تا دفاع جانانه «کميته حمايت از وبلاگ نويسان»؛ از اعتراض هفت روزنامه نگار فعال حقوق بشر گرفته تا تلاش جمعی از فرهنگيان و فعالين سياسی؛ از لوگو زيبايی که «خُسن آقا» ساخت تا همه تنگ نظری ها و دودوزه بازی هايی که «الپر» توضيح داد؛ همه و همه که ليست و مشخصات کامل آنان در زير خواهند آمد، در اين راه انسانی همّت نموده اند و اميد است همين تلاش را در ارتباط با آزادی مجتبا سميع نژاد و ديگر زندانيان دنبال کنند.
در خاتمه، از آنجائيکه مجيد زُهری عزيز يکی از پيشگامان اين حرکت بود و بسياری از مشخصات و ليست های زير توسط او گرد آوری شده اند، جا دارد که پايان مطلب و اين بخش از ماجرا، با چاشنی خسته نباشيد! به آخرين نوشته او درباره آرش اختصاص يابد:
آرش سيگارچی آزاد شد
آرش را سيزده سال و سيصد و پنج روز زودتر از موعد مقرر، يعنی پس از شصتروز حبس آزاد کردند. جايش بود که برای جملهی قبل، به جای نقطهی پايان از علامت تعجب استفاده میکردم چه جملهای بهراستی شگفت است، ولی همانگونه که در يادداشت "حکم ارتداد برای مجتبا سمیعنژاد!" اشاره شده بود، اصولاً جمهوری اسلامی در وضعيتی نيست که جرأت و توان چنين مانورهايی را داشته باشد و بنابراين، از آزادی آرش نيز تعجبی نيست. امروز رژيم حاکم، فشارهای بينالمللی و داخلی را به وضوح بر خود حس میکند. امروز میداند که حريف او، فلان حزب ذرهبينی اپوزيسيون نيست؛ ابرقدرت آمريکا است. همين پريروز، پتانسيل عظيم مردم را در چهارشنبه سوری ديده است... اينگونه رفتارهای رژيم، بازتاب طبيعی چنين فشارهايی است. آزادی آرش درس بزرگی برای نيروهای آزادیخواه است که در اعتراضات خود مصممتر شوند و پشت کار را بگيرند، چه حريف ضربهپذير است.آزادی آرش عيدمان را ساخت و شادمان کرد. اميد که سال خوبی برای من و تو و ما و آرشها باشد...
۱ـ تا آنجائيکه من از گوشه و کنار شنيده ام، آرش سيگارچی، پيش از دستگيری و بعد از کلی تلاش و دوندگی، سرانجام موفق به دريافت پاسپورت شده بود و تصميم داشت تا در ايام تعطيلات نوروزی، سفری به اروپا داشته باشد. در واقع دستگيری و اتهاماتی که بر او بسته اند بدين معناست که پيشاپيش می خواستند او را برای هميشه [يا دست کم برای مدتی نامعلوم] ممنوع الخروج سازند.
درست است که تا تشکيل دادگاه تجديد نظر، وزارت اطلاعات آرش را به گروگان گرفته و او نيز مجبور است در برابر همه پرسش ها، تنها سکوت کند؛ با وجود اين، راز و علت اين دستگيری را، بايد در چگونگی و زمان دستگيری دنبال کرد و معنا نمود که ميان دريافت پاسپورت [دسامبر 2004 ] و تدارک مقدماتی برای سفر و زمان دستگيری [ژانويه 2005 ] فقط بيست و چند روز فاصله است. به زبانی ديگر، مفهوم «اصلاحات» در وزارت اطلاعات، با دستگيری آرش روشن تر می گردد که ناتوانی آنان در ترور مخالفين، به اجبار، به سياست اصلاح طلبانه ای تغيير يافته که تا از اين پس، بجای ترور، مانع ارتباط و نزديکی دو نسل گردند.
۲ـ همراه با دستگيری آرش، مفهوم تازه ای از مبارزه نيز در بين مردم و در جامعه پديدار گشت که برای اولين بار، ايرانيان، بجای اينکه نگاه خود را متوجه جايگاه اجتماعی، وابستگی های حزبی و جناحی و موقعيت سياسی فرد دستگير شده کنند، همه تلاش و همت خود را معطوف به حقوق از دست رفته يک شهروند ايرانی نموده اند. اگرچه پيش از اين، ايرانيان بارها در دفاع از حقوق دستگير شدگان و زندانيان سياسی به پاخاستند و بطور مشخص در ارتباط با دستگيری و محکوميت دکتر زرافشان بصورت متحد و يکپارچه حرکت کردند؛ اما با دستگيری آرش سيگارچی، مفهوم فرديت و دفاع از حقوق و آزادی تک تک شهروندان، به درون فرهنگ ملی ـ مبارزاتی مردم راه يافت و سطح و معنای مبارزه برای دموکراسی را در کشور ارتقاء داد.
اگر مصاحبه با راديوهای خارجی و ارتباط با ايرانيانی که مجبور به ترک ميهن شده اند در جامعه توده وار سالهای بعد از 57 جُرم محسوب می شدند، اکنون همين ارتباط، جزئی از حقوق اوليه و طبيعی هر شهروند ايرانی است و ديگر نه می شود و نه جامعه می پذيرد که کسی را به جُرم ساختگی جاسوسی و ارتباط با بيگانگان دستگير و زندانی کرد.
۳ـ دستگيری آرش بُعد و معنای سومی نيز داشت. ديديم که از فردای دستگيری، پيشگامی دفاع از حقوق آرش را، وبلاگ نويسان برعهده گرفتند. بيان چنين سخنی بمعنای نفی تلاش های بيدريغ و ارزنده ساير گروههای اجتماعی و سياسی نيست و اميدوارم نارسايی کلام، زمينه يک برداشت غلطی را آماده نسازد که از اين پس، گروهی وبلاگ نويسان را بچشم رقيب قدری که در حال شکل گيری است ببينند.
واکنش وبلاگ نويسان، ناشی از ذات و جوهری است که تجلی دفاع از حقوق انسانها را در دفاع از فرد و فرديت می بينند. در واقع آنان با چنين واکنشی، جوهر خود را بعنوان بنياد خود در جامعه مطرح کردند و گفتمان تازه ای را رايج ساختند: گريز از هر منبع قدرت سياسی در کشور و تلاش در راه رسيدن به تفاهم و احساسی مشترک و احترام آميز در همه عرصه هايی که به آزادی و حقوق تک تک افراد مربوط می شوند. آنان و از جمله آرش، نه تنها وارد دسته بندی های جناحی و بازيهای سياسی دمُده و مشغول کننده نشده اند [به همين دليل نيز اصلاح طلبان نسبت به دستگيری آرش بی تفاوت بودند]، بلکه با پيوند دادن وبلاگ خود به ساير وبلاگها و سايت ها، بارديگر مقوله انسانی خويشتن همچون ديگری را در جامعه طرح ساختند. يعنی تنها از طريق گفتگو با ديگری [بدون توجه به گرايشات و وابستگی هايش] است که می توانيم خودمان را بشناسيم، بسازيم و بهتر کنيم و مهمتر، متناسب با فرآيند جهانی شدن و ورود به عرصه های تازه سياسی، اجتماعی و اقتصادی، خود را آماده سازيم.
از اين منظر، واکنش حکومت نيز که به سياست فيلترينگ و دستگيری وبلاگ نويسان روی آورده است، دقيقاً قابل فهم است که اگر اين فرديت در ابعاد فلسفی، اقتصادی و سياسی ـ اجتماعی خود را نشان دهد، آن وقت هم معنای سنتی منشأ قدرت و هم جهت نگاه ها مردم در جامعه تغيير خواهند کرد. اکنون وبلاگ نويسان در دفاع ازحقوق فردی آرش، تاحدودی اين مفهوم را در جامعه جا انداخته اند که ما، بجای بی تفاوتی يا بجای ورود به رقابتی ستيزنده و خشن، می توانيم به عاملی کنترل کننده، در حيات سياسی کشور نقش داشته باشيم.
۴ـ اگر مضمون عمل نوعی گريز از سنت های دست و پاگير است، جا دارد در اين زمينه نيز رسم کهنه را ناديده بگيريم و با شهامتی مدنی، از همه انسانهايی که در اين عرصه کوشيدند و پای پيش نهاده اند، آشکارا قدردانی کنيم. از سام الدين ضيائی عزيزی که با ارسال نامه روشنگرانه خويش به همکاران مطبوعاتی، و با تأکيد به سوژه فردی دگرباره جهان انسانی را معنی نمود؛ از تلاش «پن لاگ» ، تا دفاع جانانه «کميته حمايت از وبلاگ نويسان»؛ از اعتراض هفت روزنامه نگار فعال حقوق بشر گرفته تا تلاش جمعی از فرهنگيان و فعالين سياسی؛ از لوگو زيبايی که «خُسن آقا» ساخت تا همه تنگ نظری ها و دودوزه بازی هايی که «الپر» توضيح داد؛ همه و همه که ليست و مشخصات کامل آنان در زير خواهند آمد، در اين راه انسانی همّت نموده اند و اميد است همين تلاش را در ارتباط با آزادی مجتبا سميع نژاد و ديگر زندانيان دنبال کنند.
در خاتمه، از آنجائيکه مجيد زُهری عزيز يکی از پيشگامان اين حرکت بود و بسياری از مشخصات و ليست های زير توسط او گرد آوری شده اند، جا دارد که پايان مطلب و اين بخش از ماجرا، با چاشنی خسته نباشيد! به آخرين نوشته او درباره آرش اختصاص يابد:
آرش سيگارچی آزاد شد
آرش را سيزده سال و سيصد و پنج روز زودتر از موعد مقرر، يعنی پس از شصتروز حبس آزاد کردند. جايش بود که برای جملهی قبل، به جای نقطهی پايان از علامت تعجب استفاده میکردم چه جملهای بهراستی شگفت است، ولی همانگونه که در يادداشت "حکم ارتداد برای مجتبا سمیعنژاد!" اشاره شده بود، اصولاً جمهوری اسلامی در وضعيتی نيست که جرأت و توان چنين مانورهايی را داشته باشد و بنابراين، از آزادی آرش نيز تعجبی نيست. امروز رژيم حاکم، فشارهای بينالمللی و داخلی را به وضوح بر خود حس میکند. امروز میداند که حريف او، فلان حزب ذرهبينی اپوزيسيون نيست؛ ابرقدرت آمريکا است. همين پريروز، پتانسيل عظيم مردم را در چهارشنبه سوری ديده است... اينگونه رفتارهای رژيم، بازتاب طبيعی چنين فشارهايی است. آزادی آرش درس بزرگی برای نيروهای آزادیخواه است که در اعتراضات خود مصممتر شوند و پشت کار را بگيرند، چه حريف ضربهپذير است.آزادی آرش عيدمان را ساخت و شادمان کرد. اميد که سال خوبی برای من و تو و ما و آرشها باشد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر