سه‌شنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۴

تصادفی که چشم‌انداز را تصوير ساخت ـ ۱

نمی‌دانم چرا بعد سی سال سکوت، امروز تصميم گرفته‌ام تا خاطره‌ای را برای اصلاح‌طلبان واگويی کنم. شايد يکی از دلايل آن فشارهايی است که بعضی دوستان در ارتباط‌های حضوری و يا تلفنی چند روز گذشته اعمال می‌کردند و از آن همه خون‌سردی و به‌قول آنان، بی‌خيالی که ابراز می‌داشتم، متعجب بودند. شايد هم يک دليل‌اش اين است که سکوت ما را، به‌حساب عدم شناخت ما نگذارند و به‌خصوص من‌ی که برسر راه زندگی خويش، بارها، به‌طور تصادفی، يا برنامه‌ريزی شده و يا به حکم اجبار، با شخصيت‌های مختلف مذهبی روبرو شده بودم که پس از انقلاب، هريک از آنان، نقش و سهم مهمی در تثبيت نظام اسلامی داشتند.
من از افشاگری، تهمت و برچسب‌هايی که امروز تحت تأثير فضايی که نيروهای دکلاسه حرف اوّل را در جامعه ما می‌زنند، و خواسته و ناخواسته دامن بسياری از اقشار متوسط را نيز آلوده ساخته‌اند و آنان را در اين مسير سوق داده‌اند؛ شديدن متنفرم. اما، به يک چيز نيز اعتقاد دارم که بسياری از اعمال ناپسند کنونی، ناشی از تمايلاتی است که پيش از اين و از همان زمان جوانی، در ضمير انسان‌های خاطی وجود داشتند و منتظر فرصت و بهانه بودند تا روزی که شرايط برای بروز آن‌ها آماده گردد.
چند روز پيش از انتخابات، به بعضی از دوستان هشدار دادم که شما را برای دور دوم انتخابات و دفاع از رفسنجانی آماده کنيد. گفتم شايد، به‌عنوان فردی که هيچگونه وابستگی سياسی ـ تشکيلاتی ندارم، عليه چنين تصميمی اعتراض کرده و آشکارا بنويسم که هيچ چيز خطرناک‌تر از اين نيست که احزاب، خود را تسليم سرنوشت سياسی قضا و قدری سازند و ناچار گردند تا از ميان بد و بدتر، بد را انتخاب کنند. گرچه انتخاب سیاست در جامعه ما لحظه‌ای و موجی است، اما در اين لحظه، چاره‌ای غير از چنين انتخابی را نداريد. گفتند در برابر قالیباف؟ پاسخ روشن بود: در برابر احمدی نژاد.
اینکه چرا چنين توصيه‌ای کرده‌ام، مسئله تنها برسر ناديده گرفتن انتخاب مردم عادی، نيازهای اقتصادی و درد نان نبود. ميدانم که بسياری به سخنان کروبی ايمان آورده بودند و نمی‌توانيم آرای او را که تا واپسين لحظه‌ها نفر دوم بود، ناديده بگيريم. يا تمايلات بسياری از روستائيان کشور را که ورود و حضور رضاخانی ديگر را درعرصه سياسی می‌طلبيدند، کوچک بشماريم. يک نمونه مشخص آن، استان گيلان است که اکثريت روستائيان به قاليباف، و اکثريت مردم شهرها، آرای خويش را به‌نفع معين، به صندوق‌ها ريخته‌اند. اين نمونه‌ها واقعيت‌های درون جامعه‌اند و از آن‌جايی که مستند و مشخص در برابر چشمان بهت‌زده ما قرار گرفته‌اند، جای انکاری هم نمانده است. از اين زاويه، من حرکت و سازماندهی از بالا و از بيرون را برای جامعه‌مان منطقی و مفيد می‌بينم.
خودخواهی نيست اگر بگويم ايران، از هرلحاظ تفاوت‌های کيفی با ديگر کشورهای خاورميانه دارد. اما، به‌رغم همه تفاوت‌ها و يک‌سد سال مبارزه و تلاش، چرا بسياری از رفتارها و واکنش‌ها، از نظر محتوايی منطبق برهمان رفتارهايی هستند که در کشورهای خاورميانه می‌بينيم؟ واقعيت اين است که ما خطرات و مضرات گسست دولت ـ ملت را درک و لمس نکرده‌ايم. وقتی چنين گسستی حاکم است، باوجود زيرساخت‌های پيشرفته، در پائين، گرايش به قبيله‌گرايی، منطقه‌گرايی و ارجحيت دادن منافع حوزه‌های کوچک و مختلف زندگی بر منافع ملی و عمومی، تا سطح تشدد و پراکندگی مطلق، در ميان ملت گسترش می‌يابند و دامن زده می‌شوند. اگر مردم ما می‌توانستند و يا می‌خواستند تا همين منافع حوزه‌های کوچک را از طريق تشکيل NGO ها پيش ببرند، نه تنها جای نگرانی نبود، بل‌که اميد به تصميمی منطقی و خردگرايانه روز به روز افزايش می‌يافت.
از طرف ديگر، پراکندگی در پائين، دست عناصر بالايی‌ها را که در قدرت سهيم‌اند، برای سازماندهی و جلب آرا به‌نفع خود، باز می‌گذارد. هم در رژيم گذشته، هم در اين رژيم و هم تا حدودی در دولت ملي دکتر مصدق، نقش کارساز اهرم‌های قدرت را شاهد بوده‌ايم. در چنين فضايی است که احمدی‌نژادها، از درون صندوق‌های آرا بيرون می‌آيند. و اين اتفاق، اگرچه برای بعضی از بلاگرهای جوان ما، پديده عجيب و غير واقعی به‌نظر می‌آمدند، اما در تاريخ يک‌سد ساله انتخابات در ايران، بارها نظير چنين رُخ‌دادهايی را شاهد بوده‌ايم.
ادامه دارد....

۳ نظر:

ناشناس گفت...

جناب درویش پور در نظر داشتم که مطلبی بنویسم اما به انتظار ادامه مقاله شما می مانم .

فرزاد گفت...

چقدر درد آور است كه بيان كنيم آراء كروبي به خاطر حاكميت دولت و نظام مستضعف دوست بوده است ،ولي چه ميشود كرد جناب درويش پور كه انگار به واقعيت نزديك است و توده مردم امي نيز از اين قاعده مستثني نبوده اند .

ناشناس گفت...

جناب درويش پور، مصرانه منتظر ذكر خاطره تان هستم. اما بي شك شما بهتر از من مي دانيد كه بحث بر سر لزوم راي ندادن به هاشمي (كه من و رفقايم در اين مورد با شما موافقيم) نبايد باعث فراموش كردن فرصت خوبي شود كه از رهگذر اين اتفاقات (ولو نمايشنامه وار) دست داده. فرصتي كه اجازه نقد و بحث بر سر "فاشيسم" را از احمدي نژاد به آن سو برده و ديگر گويا لازم نيست در ميانه مرزها به در بگوييم تا ديوار بشنود
راستي ديدم كه بيباكانه از "دولت-ملت" نام برده بوديد. براي من كه يك سالي است بر سر اين موضوع تحقيق و مطالعه مي كنم نفس استفاده از اين اصطلاح براي فضاي پيشامدرن ايران و وضعيت "بي ملتي" كمي سخت است. اگر اشتباه مي كنم. مرا از اين خبط بيرون بياوريد. سپاسگزار خواهم بود
پيروز باشيد