نمیدانم چرا بعد سی سال سکوت، امروز تصميم گرفتهام تا خاطرهای را برای اصلاحطلبان واگويی کنم. شايد يکی از دلايل آن فشارهايی است که بعضی دوستان در ارتباطهای حضوری و يا تلفنی چند روز گذشته اعمال میکردند و از آن همه خونسردی و بهقول آنان، بیخيالی که ابراز میداشتم، متعجب بودند. شايد هم يک دليلاش اين است که سکوت ما را، بهحساب عدم شناخت ما نگذارند و بهخصوص منی که برسر راه زندگی خويش، بارها، بهطور تصادفی، يا برنامهريزی شده و يا به حکم اجبار، با شخصيتهای مختلف مذهبی روبرو شده بودم که پس از انقلاب، هريک از آنان، نقش و سهم مهمی در تثبيت نظام اسلامی داشتند.
من از افشاگری، تهمت و برچسبهايی که امروز تحت تأثير فضايی که نيروهای دکلاسه حرف اوّل را در جامعه ما میزنند، و خواسته و ناخواسته دامن بسياری از اقشار متوسط را نيز آلوده ساختهاند و آنان را در اين مسير سوق دادهاند؛ شديدن متنفرم. اما، به يک چيز نيز اعتقاد دارم که بسياری از اعمال ناپسند کنونی، ناشی از تمايلاتی است که پيش از اين و از همان زمان جوانی، در ضمير انسانهای خاطی وجود داشتند و منتظر فرصت و بهانه بودند تا روزی که شرايط برای بروز آنها آماده گردد.
چند روز پيش از انتخابات، به بعضی از دوستان هشدار دادم که شما را برای دور دوم انتخابات و دفاع از رفسنجانی آماده کنيد. گفتم شايد، بهعنوان فردی که هيچگونه وابستگی سياسی ـ تشکيلاتی ندارم، عليه چنين تصميمی اعتراض کرده و آشکارا بنويسم که هيچ چيز خطرناکتر از اين نيست که احزاب، خود را تسليم سرنوشت سياسی قضا و قدری سازند و ناچار گردند تا از ميان بد و بدتر، بد را انتخاب کنند. گرچه انتخاب سیاست در جامعه ما لحظهای و موجی است، اما در اين لحظه، چارهای غير از چنين انتخابی را نداريد. گفتند در برابر قالیباف؟ پاسخ روشن بود: در برابر احمدی نژاد.
اینکه چرا چنين توصيهای کردهام، مسئله تنها برسر ناديده گرفتن انتخاب مردم عادی، نيازهای اقتصادی و درد نان نبود. ميدانم که بسياری به سخنان کروبی ايمان آورده بودند و نمیتوانيم آرای او را که تا واپسين لحظهها نفر دوم بود، ناديده بگيريم. يا تمايلات بسياری از روستائيان کشور را که ورود و حضور رضاخانی ديگر را درعرصه سياسی میطلبيدند، کوچک بشماريم. يک نمونه مشخص آن، استان گيلان است که اکثريت روستائيان به قاليباف، و اکثريت مردم شهرها، آرای خويش را بهنفع معين، به صندوقها ريختهاند. اين نمونهها واقعيتهای درون جامعهاند و از آنجايی که مستند و مشخص در برابر چشمان بهتزده ما قرار گرفتهاند، جای انکاری هم نمانده است. از اين زاويه، من حرکت و سازماندهی از بالا و از بيرون را برای جامعهمان منطقی و مفيد میبينم.
خودخواهی نيست اگر بگويم ايران، از هرلحاظ تفاوتهای کيفی با ديگر کشورهای خاورميانه دارد. اما، بهرغم همه تفاوتها و يکسد سال مبارزه و تلاش، چرا بسياری از رفتارها و واکنشها، از نظر محتوايی منطبق برهمان رفتارهايی هستند که در کشورهای خاورميانه میبينيم؟ واقعيت اين است که ما خطرات و مضرات گسست دولت ـ ملت را درک و لمس نکردهايم. وقتی چنين گسستی حاکم است، باوجود زيرساختهای پيشرفته، در پائين، گرايش به قبيلهگرايی، منطقهگرايی و ارجحيت دادن منافع حوزههای کوچک و مختلف زندگی بر منافع ملی و عمومی، تا سطح تشدد و پراکندگی مطلق، در ميان ملت گسترش میيابند و دامن زده میشوند. اگر مردم ما میتوانستند و يا میخواستند تا همين منافع حوزههای کوچک را از طريق تشکيل NGO ها پيش ببرند، نه تنها جای نگرانی نبود، بلکه اميد به تصميمی منطقی و خردگرايانه روز به روز افزايش میيافت.
از طرف ديگر، پراکندگی در پائين، دست عناصر بالايیها را که در قدرت سهيماند، برای سازماندهی و جلب آرا بهنفع خود، باز میگذارد. هم در رژيم گذشته، هم در اين رژيم و هم تا حدودی در دولت ملي دکتر مصدق، نقش کارساز اهرمهای قدرت را شاهد بودهايم. در چنين فضايی است که احمدینژادها، از درون صندوقهای آرا بيرون میآيند. و اين اتفاق، اگرچه برای بعضی از بلاگرهای جوان ما، پديده عجيب و غير واقعی بهنظر میآمدند، اما در تاريخ يکسد ساله انتخابات در ايران، بارها نظير چنين رُخدادهايی را شاهد بودهايم.
ادامه دارد....
۳ نظر:
جناب درویش پور در نظر داشتم که مطلبی بنویسم اما به انتظار ادامه مقاله شما می مانم .
چقدر درد آور است كه بيان كنيم آراء كروبي به خاطر حاكميت دولت و نظام مستضعف دوست بوده است ،ولي چه ميشود كرد جناب درويش پور كه انگار به واقعيت نزديك است و توده مردم امي نيز از اين قاعده مستثني نبوده اند .
جناب درويش پور، مصرانه منتظر ذكر خاطره تان هستم. اما بي شك شما بهتر از من مي دانيد كه بحث بر سر لزوم راي ندادن به هاشمي (كه من و رفقايم در اين مورد با شما موافقيم) نبايد باعث فراموش كردن فرصت خوبي شود كه از رهگذر اين اتفاقات (ولو نمايشنامه وار) دست داده. فرصتي كه اجازه نقد و بحث بر سر "فاشيسم" را از احمدي نژاد به آن سو برده و ديگر گويا لازم نيست در ميانه مرزها به در بگوييم تا ديوار بشنود
راستي ديدم كه بيباكانه از "دولت-ملت" نام برده بوديد. براي من كه يك سالي است بر سر اين موضوع تحقيق و مطالعه مي كنم نفس استفاده از اين اصطلاح براي فضاي پيشامدرن ايران و وضعيت "بي ملتي" كمي سخت است. اگر اشتباه مي كنم. مرا از اين خبط بيرون بياوريد. سپاسگزار خواهم بود
پيروز باشيد
ارسال یک نظر