ما اهل کوفه نيستيم، امام تنها بماند! اين شعاری است گوش آشنا، و بی تعارف همه ما در سالهای اوّل انقلاب، حال با خلوص نيت، يا به مصلحت و يا شايد هم از روی مزاح، بهدفعات و در مجامع مختلف آن را تکرار کردهايم. با اين وجود فکر میکنيد چند درصد از ايرانيان در باره مضمون يا انگيزههايی که در پس طرح چنين شعاری پنهان شده بودند، دقت و تأمل کردند؟ علت و منشأ آن را پی گرفتند و وزن آن را با عيار منافع ملی سنجيدند؟ و يا دستکم پرسش سادهای را پيشرو گرفته باشند که مخاطبين واقعی اين شعار چه کسانی هستند؛ مردم يا امام؟
شعار ما اهل کوفه نيستيم، در ظاهر يک شعار آرمانی است اما از منظر سياسی، بسترساز و استراتژيک! يعنی گروهی میخواستند از اينطريق شکل تازهای از رابطه و پيوندی را بهنام امامـامت، جايگزين مناسبات ملتـدولت کرده و در جامعه پياده و متحقق سازند. در واقع طرحی بود که بخشی از رهبران و دستاندرکاران انقلاب، هدفمندانه آنرا دنبال میکردند. اما چرا اين تمايل رهبری، نخست و الزاما میبايست بهنام و از زبان مردم طرح میشدند؟
شکی نيست که جدا از سياستها و انگيزهها، گروه اندکی تحت تأثير شرايط انقلابی و فضای آرمانخواهانه حاکم برآن روز ايران، پايبند به چنين شعاری بودند. ولی انسان آرمانخواه، در کليت خويش انسان شيفتهای است و شيفتهگان، بههيچوجه اهل تبليغ و هياهو نيستند. اساسا وفاداری به رهبر و جانفشانی در راه تحقق انديشههايش، يکی از اصول مهم و نانوشتهی آرمانخواهی است. اين شيفتگی داوطلبانه، پيش از اينکه نشأتگرفته و نشانهی دينداری و يا وفاداری و پايبندی به اعتقادات خاصی بوده باشند، بيشتر بيانگر روحيات و خصوصيات فرد آرمانخواهست. روحياتی که تحت تأثير شرايطهای مختلف و متفاوت، در لحظه و آن هم بیتوسل به شعار و تظاهری، داوطلبانه و فداکارانه واکنش نشان میدهند.
از اين منظر، و از همان لحظاتی که نخستينبار چنين شعاری را شنيده بودم، نمیتوانستم ميان مضمون و شکلی را که شعاردهندگان به نمايش نهاده بودند، رابطهای منطقی برقرار کنم. آيا چنين شيفتهگی عريانی، نوعی خودنمايی ظاهری است که گروهی میخواهند با تکيه براين شعار، جان برکفیشان را به رُخ بکشند و به معرض نمايش عمومی بگذارند؟ يا طراحان اصلی و واقعیاش، يعنی رهبران و دستاندرکاران انقلابی، میخواستند بهنحوی نسبت به وفاداری مردم، بیاعتمادی و ترديد نشان بهدهند؟ اينکه کدام يک از دو شق واقعيت داشتند، تفاوتی در اصل قضيه و تصويری را که آن شعار از شکلگيری یک جامعه رانتيه و معامله دو گروه قدرتمند و مجريان قدرت ارائه میداد، نداشت.
همهی نظامهای توتاليتر در جهان، برمبنای چنين شعاری ـصرفهنظر از اينکه شعارها مضمون سياسی داشته باشند يا مذهبیـ شکل گرفتهاند. اگر طراحان و شعار دهندگان منظوری سياسی داشتند و فرض کنيم بیوفايی را در چارچوب مناسبات ملتـدولت جستوجو و طرح میکردند؛ حقايق تاريخی نشان میدهند که گسستهای رابطهی ملتـدولت را، بههيچوجه نمیشود با شعار ترميم و بازسازی کرد. يا از آنسوی، با معيارهای مذهبی و در چارچوب مناسبات امتـخليفه، باز هم چنين شعاری را نمیشود از درون ظرف تاريخی اسلام بيرون کشيد. اگر هدف وفاداری به رهبر بود، اسناد و شواهد تاريخی شهادت میدهند که مردم کوفه، در وفاداری به رهبر و خليفه ـحداقل از زمان ابوبکر تا يزيدـ زبانزده خاص و عام بودند. پس وقتی وفاداری به بیوفايی تعبير میگردند، حتما دلايل خاص سياسی دارد.
ادامه دارد
شعار ما اهل کوفه نيستيم، در ظاهر يک شعار آرمانی است اما از منظر سياسی، بسترساز و استراتژيک! يعنی گروهی میخواستند از اينطريق شکل تازهای از رابطه و پيوندی را بهنام امامـامت، جايگزين مناسبات ملتـدولت کرده و در جامعه پياده و متحقق سازند. در واقع طرحی بود که بخشی از رهبران و دستاندرکاران انقلاب، هدفمندانه آنرا دنبال میکردند. اما چرا اين تمايل رهبری، نخست و الزاما میبايست بهنام و از زبان مردم طرح میشدند؟
شکی نيست که جدا از سياستها و انگيزهها، گروه اندکی تحت تأثير شرايط انقلابی و فضای آرمانخواهانه حاکم برآن روز ايران، پايبند به چنين شعاری بودند. ولی انسان آرمانخواه، در کليت خويش انسان شيفتهای است و شيفتهگان، بههيچوجه اهل تبليغ و هياهو نيستند. اساسا وفاداری به رهبر و جانفشانی در راه تحقق انديشههايش، يکی از اصول مهم و نانوشتهی آرمانخواهی است. اين شيفتگی داوطلبانه، پيش از اينکه نشأتگرفته و نشانهی دينداری و يا وفاداری و پايبندی به اعتقادات خاصی بوده باشند، بيشتر بيانگر روحيات و خصوصيات فرد آرمانخواهست. روحياتی که تحت تأثير شرايطهای مختلف و متفاوت، در لحظه و آن هم بیتوسل به شعار و تظاهری، داوطلبانه و فداکارانه واکنش نشان میدهند.
از اين منظر، و از همان لحظاتی که نخستينبار چنين شعاری را شنيده بودم، نمیتوانستم ميان مضمون و شکلی را که شعاردهندگان به نمايش نهاده بودند، رابطهای منطقی برقرار کنم. آيا چنين شيفتهگی عريانی، نوعی خودنمايی ظاهری است که گروهی میخواهند با تکيه براين شعار، جان برکفیشان را به رُخ بکشند و به معرض نمايش عمومی بگذارند؟ يا طراحان اصلی و واقعیاش، يعنی رهبران و دستاندرکاران انقلابی، میخواستند بهنحوی نسبت به وفاداری مردم، بیاعتمادی و ترديد نشان بهدهند؟ اينکه کدام يک از دو شق واقعيت داشتند، تفاوتی در اصل قضيه و تصويری را که آن شعار از شکلگيری یک جامعه رانتيه و معامله دو گروه قدرتمند و مجريان قدرت ارائه میداد، نداشت.
همهی نظامهای توتاليتر در جهان، برمبنای چنين شعاری ـصرفهنظر از اينکه شعارها مضمون سياسی داشته باشند يا مذهبیـ شکل گرفتهاند. اگر طراحان و شعار دهندگان منظوری سياسی داشتند و فرض کنيم بیوفايی را در چارچوب مناسبات ملتـدولت جستوجو و طرح میکردند؛ حقايق تاريخی نشان میدهند که گسستهای رابطهی ملتـدولت را، بههيچوجه نمیشود با شعار ترميم و بازسازی کرد. يا از آنسوی، با معيارهای مذهبی و در چارچوب مناسبات امتـخليفه، باز هم چنين شعاری را نمیشود از درون ظرف تاريخی اسلام بيرون کشيد. اگر هدف وفاداری به رهبر بود، اسناد و شواهد تاريخی شهادت میدهند که مردم کوفه، در وفاداری به رهبر و خليفه ـحداقل از زمان ابوبکر تا يزيدـ زبانزده خاص و عام بودند. پس وقتی وفاداری به بیوفايی تعبير میگردند، حتما دلايل خاص سياسی دارد.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر