برخی از دوستداران جنبش صلح، بهشوخی میگويند: "تولستوی با نوشتن رُمان «جنگ و صلح»، مفهوم صلح را در زمانه ما، دوباره مطيع و وابسته به تعريف جنگ نمود". آيا شما هم تعريف صلح را به موازت برداشتی که از جنگ داريد ارائه میدهيد؟ يا مثل اکثريت قريب بهاتفاق مردم جهان معتقديد صلح، آرامشی است ناپايدار؟
بديهی است که اين نمونه تعريفها و برداشتها، سابقه و پيش زمينه تاريخی دارند. اگر مردم تعريف و معنای صلح را از درون مفهوم جنگ بيرون میکشند، بیدليل نيست. نگرشی است که به لحاظ استدلالی، مبتنی بر بسياری از دلايل و شواهد مختلف تاريخیست. يعنی از سههزار و پانصد سال تاريخ مُدونی که انسان دارد، میبينيم که آغاز و پايان هر سالاش را جنگ رقم میزدند. در واقع جنگ، از قديم تا امروز، يکی از عناصر اصلی و پايدار تاريخ بود. ويل دورانت (درسهای تاريخ، ص 119) بعد از سالها مطالعه به اين نتيجه رسيد که به سختی میتوان سه قرن را، از آن سیوپنج قرن مُدون بيرون کشيد که بدون جنگ گذشته باشد. تازه اين واقعيت تلخ، با صنعتی شدن جنگ و گذار آن از جنگهای محدود و محلی به جنگهای فراگير منطقهای و جهانی در قرن گذشته، تلختر و کُشندهتر هم شده است.
اگر انگيزههای جنگ، همان انگيزههای کُهنه و قديمی سياسی مثلا، رقابت، ثروتاندوزی و مالکيت زمين و غيره باشند، امروز، هم شرايط زندگی تغيير کردهاند، هم محدودههای مرزی در جهان تقريبا ثابت و پذيرفته شدهاند، و هم اين آگاهی وجود دارد که فضای متشنج و ناآرام، مانعیست بر سر راه رقابتهای اقتصادی. پس علت و انگيزه گسترش جنگ چيست؟ برای دامنزدن به جنگ میتوان دهها دليل انتزاعی ساخت و همين خود بيانگر حقيقت تلخیست که جنگ، هنوز آزمون نهايی قدرت در عرصۀ بينالمللی است. «کارل فون کلائوزهويتس» (Carl von Clausewitz) نظامی متفکر آلمانی قرن نوزدهم که يکی از استراتژيستها و نظريهپردازان جنگ است میگويد: "جنگ صرفا يک عمل سياسی نيست، بلکه يک ابزار سياسی واقعی نيز هست؛ ادامه بده و بستان سياسی، اجرای همان هدف البته با وسايل ديگری". بیسبب هم نيست که دو گروه از مفسران دينی و نظامی تاريخ در عصر ما، وقتی میخواهند جنگ را بعنوان تنها داور نهايی به مردم معرفی کنند، همان حرفی را تکرار میکنند که روزگاری هراکليتوس گفته بود: «Polemos Pater panton» يعنی «جنگ پدر و پادشاه همگان است. اوست که برخی را خدا و برخی را انسان ساخته و برخی را برده و برخی را آزاد گردانيده است». (برتراند راسل، تاريخ فلسفه غرب، ص 100)
بهرغم آنچه که در بالا آمده است، آيا میتوان صلح را به مفهومی جدا و غيروابسته به جنگ تعريف کرد؟ و مهمتر، اين احتمال وجود دارد که بتوانيم جهان صلحآميز فردا را طراحی کنيم؟ «آنتونی گيدنز» میگويد: "ما نخستين نسلی در تاريخ نوع بشر هستيم که با تهديد انقراض زندگی میکنيم. صنعتی شدن جنگ به اين وضعيت منجر گرديده است. با وجود اين دولتها اکنون به يکديگر وابستهاند، و نتايج جنگ هستهای چندان فاجعهآميز است، که اميد به امکانپذير بودن دنيايی بدون جنگ همچنان وجود دارد". (جامعه شناسی، ص 417)
گفتار آقای گيدنز اگرچه اميدوارکننده است ولی، راهگشا نيست. تنها به اين دليل که ما نسبت به آينده اميدواريم، نمیشود زندگی صلحآميز فردا را سامان داد. وانگهی، دولتهای کنونی جهان هنوز فاقد ظرفيتهای اوليه برای مدارايی و صلح هستند، هنوز ساختارهای سياسی نتوانستند خود را با ساختار تکنيکیـتوليدی (يعنی ساختار کسب و کار) عصر حاضر که از هر جهت متحول گرديدهاند، همآهنگ سازند و تغيير کنند. اين ناهمآهنگی میتواند هر زمان، موجب بروز پارهای ناآرامیها و تنشنج در عرصههای ملی و بينالمللی گردند. برای برقراری صلح، بايد تعريف، برنامه و سازماندهی مشخصی داشت و دنبال کرد. کاری که NGO ها و ديگر جوامع مدنی جهان از جمله کميته صلح نوبل، بعد از شکست جنگ سرد دنبال کردند.
بديهی است که اين نمونه تعريفها و برداشتها، سابقه و پيش زمينه تاريخی دارند. اگر مردم تعريف و معنای صلح را از درون مفهوم جنگ بيرون میکشند، بیدليل نيست. نگرشی است که به لحاظ استدلالی، مبتنی بر بسياری از دلايل و شواهد مختلف تاريخیست. يعنی از سههزار و پانصد سال تاريخ مُدونی که انسان دارد، میبينيم که آغاز و پايان هر سالاش را جنگ رقم میزدند. در واقع جنگ، از قديم تا امروز، يکی از عناصر اصلی و پايدار تاريخ بود. ويل دورانت (درسهای تاريخ، ص 119) بعد از سالها مطالعه به اين نتيجه رسيد که به سختی میتوان سه قرن را، از آن سیوپنج قرن مُدون بيرون کشيد که بدون جنگ گذشته باشد. تازه اين واقعيت تلخ، با صنعتی شدن جنگ و گذار آن از جنگهای محدود و محلی به جنگهای فراگير منطقهای و جهانی در قرن گذشته، تلختر و کُشندهتر هم شده است.
اگر انگيزههای جنگ، همان انگيزههای کُهنه و قديمی سياسی مثلا، رقابت، ثروتاندوزی و مالکيت زمين و غيره باشند، امروز، هم شرايط زندگی تغيير کردهاند، هم محدودههای مرزی در جهان تقريبا ثابت و پذيرفته شدهاند، و هم اين آگاهی وجود دارد که فضای متشنج و ناآرام، مانعیست بر سر راه رقابتهای اقتصادی. پس علت و انگيزه گسترش جنگ چيست؟ برای دامنزدن به جنگ میتوان دهها دليل انتزاعی ساخت و همين خود بيانگر حقيقت تلخیست که جنگ، هنوز آزمون نهايی قدرت در عرصۀ بينالمللی است. «کارل فون کلائوزهويتس» (Carl von Clausewitz) نظامی متفکر آلمانی قرن نوزدهم که يکی از استراتژيستها و نظريهپردازان جنگ است میگويد: "جنگ صرفا يک عمل سياسی نيست، بلکه يک ابزار سياسی واقعی نيز هست؛ ادامه بده و بستان سياسی، اجرای همان هدف البته با وسايل ديگری". بیسبب هم نيست که دو گروه از مفسران دينی و نظامی تاريخ در عصر ما، وقتی میخواهند جنگ را بعنوان تنها داور نهايی به مردم معرفی کنند، همان حرفی را تکرار میکنند که روزگاری هراکليتوس گفته بود: «Polemos Pater panton» يعنی «جنگ پدر و پادشاه همگان است. اوست که برخی را خدا و برخی را انسان ساخته و برخی را برده و برخی را آزاد گردانيده است». (برتراند راسل، تاريخ فلسفه غرب، ص 100)
بهرغم آنچه که در بالا آمده است، آيا میتوان صلح را به مفهومی جدا و غيروابسته به جنگ تعريف کرد؟ و مهمتر، اين احتمال وجود دارد که بتوانيم جهان صلحآميز فردا را طراحی کنيم؟ «آنتونی گيدنز» میگويد: "ما نخستين نسلی در تاريخ نوع بشر هستيم که با تهديد انقراض زندگی میکنيم. صنعتی شدن جنگ به اين وضعيت منجر گرديده است. با وجود اين دولتها اکنون به يکديگر وابستهاند، و نتايج جنگ هستهای چندان فاجعهآميز است، که اميد به امکانپذير بودن دنيايی بدون جنگ همچنان وجود دارد". (جامعه شناسی، ص 417)
گفتار آقای گيدنز اگرچه اميدوارکننده است ولی، راهگشا نيست. تنها به اين دليل که ما نسبت به آينده اميدواريم، نمیشود زندگی صلحآميز فردا را سامان داد. وانگهی، دولتهای کنونی جهان هنوز فاقد ظرفيتهای اوليه برای مدارايی و صلح هستند، هنوز ساختارهای سياسی نتوانستند خود را با ساختار تکنيکیـتوليدی (يعنی ساختار کسب و کار) عصر حاضر که از هر جهت متحول گرديدهاند، همآهنگ سازند و تغيير کنند. اين ناهمآهنگی میتواند هر زمان، موجب بروز پارهای ناآرامیها و تنشنج در عرصههای ملی و بينالمللی گردند. برای برقراری صلح، بايد تعريف، برنامه و سازماندهی مشخصی داشت و دنبال کرد. کاری که NGO ها و ديگر جوامع مدنی جهان از جمله کميته صلح نوبل، بعد از شکست جنگ سرد دنبال کردند.
۲ نظر:
سلام.صلح،فاصله بين دو جنگ هست،مگه نه؟
هيچ تضمينی نيست که يکی از دارندگان بمب اتمی در سرناسر دنيا،ناگهان ديوانه شود و همان انقراض نسل بشر را پايه گداری کند. zita
در بلاگ نیوز لینک داده شد .
به شادی
ارسال یک نظر