«يک نخ مو از تن خرس کَندَن، خود غنيمتی است!».
اين جمله يکی از دهها ضربالمثل رايج در جامعه شهری ايران است و گروهی از مردم، در مبادلات روزانه آن را بهکار میبرند. در ظاهر، نوعی راهنمای عمل ويژه برای کسب ثروت است. اما خرس، به يک معنا نشانه قدرت نيز هست و اگر آن واژه را مساوی با حکومت بگيريد، آنوقت اين ضربالمثل فراتر از يک راهحل، به عياری بسيار مهم مبدل میگردد که به کمک آن، میتوان سطح تشخيص، فرهنگ و مسئوليتپذيری عامه مردم در ايران را بهطور دقيق شناسايی کرد و سنجيد.
ظهور چنين پديدهای را در درون جامعه، آن هم با توسل و رجعت به تمثيلهای ماقبل تاريخی و متعلق به عصری که هنوز دولتـملتها و مرزهای ملی در جهان کنونی شکل نگرفته بودند؛ چگونه میتوانيم فرموله و تفسير کنيم؟ بهزعم من، اين پديده را نمیشود تنها و با اتکاء به فرمول بحران، جدايی و شکاف عميقی که ميان دولت و ملت وجود دارد، توضيح داد. اين واکنش عمومی که مآبهازای تئوريک آن ضربالمثل «مُفت باشد، بگذار کوفت باشد!» است، نوعی خودزنی و عدم هويت مطلق و عدم تعلق مطلق را در جامعه شهری نشان میدهد. در واقع به نوعی پرتاب شدن به ماقبل تاريخ است، يعنی فاجعه فرهنگی!
در چه زمانهايی انسانها گرفتار فاجعه فرهنگی میگردند؟ در شرايطی که جابهجايی تاريخی [از منظر سطح تفکر و تعلق] عمقی در درون جامعه صورت میگيرد و حاشيه و متن، جایشان تغيير میکند. تحت تأثير اين جابهجايی، جامعه گرفتار عوارض مختلف و مخرب سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی میگردد که مهمترين آنها، تحميل عارضههای روانی بر اذهان عمومی است. حتا بر اذهان اقشار تحصيل کرده و متوسط جامعه، که ناخواسته و غيرارادی گرفتار آشفتهگیهای فکری میگردند. چاشنیهای روزشان، يکسری تلقيات ناخودآگاه ذهنی است که از لابهلای تارهای مغزی يا از گورستان تاريخ بيرون میکشند. وجود چنين عارضهای هم بیدليل نيست. چرا که تسلط فرهنگ تقليلنگر و عاميانهنگر بر فضای کشور، آنچنان سيستم غيراخلاقی را در درون جامعه جا انداخت که مقولۀ «اخلاق ابزاری»، پارادايم زمانه شد.
يک نکته معترضه را در ارتباط با تفاوت «شورش» و «جابهجايی» اضافه کنم که فرجام شورش حاشيه بر متن، هميشه و در همهی مکانها، چيزی جز يک مُشت تخريب مادی و کمّی نبودند و نيستند. آخرين و تازهترين مثال در اين زمينه، شورشهای فرانسه است. اگرچه خسارتهايی را برجامعه شهری تحميل ساختند ولی همه آنها قابل جبران و بازسازی بودند و هستند. اما وقتی ما از جابهجايی سخن میگوئيم، يعنی صحبت بر سر يکسری تغييرات کيفی است. منظور آن است که نيروی حاشيه در طول زمان، متن دلخواه خود را میسازد. آيا معنايش اين است که متن پيشين به حاشيه تبديل میگردد؟ بههيچوجه! چرا که هدف و شعار اصلی، برقراری جامعهای يگانه و بدون مرز است. منتها تحقق آن اهداف، به تناسب ساختار فکری موجود و با همان شيوهای که حاشيه توانست بر متن تسلط يابد، صورت میپذيرد. نخست «امت»ی ساخته میشود تا در کنار ملت قرار بگيرد. تولد و حضور اين نورسيده، جامعه را به دو بخش خودی و غيرخودی تقسيم میکند. اگر در تحليل نهايی، خودیها در مجموع مستضعفانی بهحساب میآيند که پيش از تسلط، حق و حقوق آنان به غنيمت گرفته میشدند؛ پس چه اشکالی دارد که يک سيستم رانتينه [نظام يارانهها] ويژهای را در جامعه سازمان دهيم که هم خودیها به حق و حقوقشان برسند، و هم الگويی باشد برای تشويق غيرخودیها، تا سرنوشت، موقعيت و آيندهشان را در درون اين متنِ نوپديد، مشخص کنند؟
بديهی است که نيروهای غيرخودی جامعه در پاسخ به نيازهای زندگی، ناچار است وارد عرصه رقابت گردد. اما چنين رقابتی بههيچوجه نمیتواند خارج از قواعد متن نوپديد و بالاتر از ظرفيتهای فکری و اخلاقی آن انجام گيرد. در نتيجه تنها الگويی که نيروهای غيرخودی میتواند عرضه کند، «حرص» است. وقتی «اپيدمی حرص» در درون جامعه شيوع پيداکرد، مرز ميان دوگانهگیها از ميان رفت و ما با تلقی و مخرج مشترک واحدی روبهور هستيم: تنها با اتکاء به نظام يارانهها، میتوان آسودهخاطر زندگی کرد! در چنين فضا و با چنين تلقی و برداشتی چگونه میشود نظام يارانهها را هدفمند نمود؟
سالها دفع بلاها کردهايم
وهم حيران زانچه ماها کردهايم
۳ نظر:
حسن جان
با اجازه در بلاگ نیوز لینک شد
باور کنید جانم , این اپیدمی حرص بین فرانسوی ها هم هست,خیلی هم هست. یکی از بدترین خصوصیات انسانهاست . واقعا فرقی نمیکنه کجا باشن . به هر حال مرسی .مطلب جالبی بود
دوست عزيز
بله، در همه جای جهان گروهی از مردم حرص می زنند، رشوه می گيرند، اموال عمومی را می دزدند؛ اما، همه آنان می دانند که عمل شان برخلاف قوانين عرفی و حقوقی حاکم برجامعه است و اگر کشف و ثابت گردد، مجازات سنگينی خواهد داشت. اما منظورم از اپيدمی حرص، فراتر از اين حرف ها است! سخن برسر رقابت در چپاول ثروت های ملی است؛ سخن بر سر مسابقه ای است که دولت و ملت، هر دو، در مسيری که نام آن گرايش به سيرقهقهرايی است،چهار اسبه می تازند؛ سخن برسر خودزنی و خودنابودی است و اين عمل متفاوت است با آنچه که مثلا در مورد فرانسه اشاره کرده ايد
ارسال یک نظر