بديهيات فرهنگی
منظور از بديهيات فرهنگی اشاره به يکسری باورها و پيشداوریهايی است که اگر چه در شکل بيان و بهرهگيری از واژههای تازه تاحدودی روزآمد میشوند، ولی از حيث محتوا و ماهيت، ناچاريم آنها را جزو رسوبات پيشاعصری بشمار آوريم. همان ساختار اجتماعیـروانی خود را در مجموع حفظ کردهاند و همچنان بهعنوان يکی از معيارهای عرفی، در قضاوتهای روزمرۀ و در تشخيص هنجارها و انسانها در جامعه بکار گرفته میشوند. بهقول سنايی: تو بهراه آدمی، چون آدمت هنجار کو؟
معمولاً امر بديهی را شنوندگان، بیتوجه به موقعيت گوينده سخن يا بیتوجه به ضرورتی که بايد شنيدهها را وزن کرد، يا پيرامون آنها بحث و انديشه نمود، چشم بسته و بیکموکاست، نقل و قولها را میپذيرند. من سه نمونه از آنها را که در ارتباط با بحث اين نوشته است در اينجا میآورم: نخست، از منظر افکار عمومی، کودکان و ديوانهگان، دو گروه حقيقتگويی هستند که هميشه واقعيت ماجرا را _آنگونه که بود و اتفاق افتاد_ تعريف میکنند.
همينجا اضافه کنم که شما میتوانيد مخالف چنين برداشتی باشيد! رُکوراست، من يکی به کودکانه اين دوره و زمانه کمی مشکوکام. البته نه از نگاه منفی بلکه به دليل دسترسیای که به انواع ابزارهای تکنيکیـهوشی دارند و نوع آموزشی که میبينند؛ درجه هوش، درک مطلب و سطح هوشياری آنان در مقايسه با دورۀ ما. فوقالعاده بالاست. دربارۀ ديوانهگان هم مطالعه و نمونههای مختلفی وجود دارند که واکنشهای اين گروه نيز قابل طبقهبندی است و تعريف بالا را نمیتوان عموميت داد. با اين وجود و تا اين لحظه، افکار عمومی هنوز تعريف بالا را میپسندند.
دوم و برعکس، همين افکار عمومی در برابر سخنان سياستمداران حساس و مشکوک است و گاهگاهی [البته در بهترين حالت] با وسواسی وصفناپذير، فقط بخشی از آن گفتارها را میپذيرند. مردم جوامع متمدن معتقدند که سياستمداران، همهی جنبههای واقعيت را در گفتارها بازتاب نمیدهند. در جوامعی نظير ايران، از آنجايی که واژههای حقوقیـاخلاقی خارج از متن زندگی، مبادله و قضاوتهای عمومی قرار گرفتهاند و عملاً بیخانهمان و کارتُنخواباند، مردم سياستمداران را مساوی با دروغگويان میگيرند. پيش از انقلاب که میگفتند حرف دو گروه را هرگز باور مکن: آخوندها و سياستمداران!
سومين نکته هم مربوط میشود به موضوع معيارها و روششناسی حقيقت. يعنی چگونگی طرز تشخيص و قضاوت مردم در زمانی که دو تن يا دو گروه از شخصيتهای مختلف سياسی را مورد مقايسه و سنجش قرار میدهند. افکار عمومی با تلفيق دو امر بديهی بالا، حُکم جديدی را از درون آنها بيرون میکشد: روی حرف سياستمدارانی دقت کن که رفتار و گفتارشان از هر حيث شبيه رفتارها و گفتارهای «بهلول» است! يعنی آنها با وارونهگويیهای طنزآميز، کليد فهم مسائل را در دست مردم میگذارند. البته اين پديده دو سويه است و مردم نيز با اتکاء بههمين روش، اعمال و رفتار مسئولين را مورد نقد و بررسی قرار میدهند.
از آنجايی که شيوه برخورد حکومت با مسائل پيچيده جهان، در مجموع برگرفته از سياستهای گذشتهنگر، غيرعلمی و عاميانه است، پارهای از بديهيات فرهنگی امروز جلوهای تازه در فهم امور پنهانی يا انگيزهشناسی پيدا کردهاند. در بعضی موارد هم جواب میدهند. اتفاقاً در ارتباط با سياست قبرکَنَی آقای باقرزاده، لطيفهای در بين مردم مورد مبادله قرار گرفت که منظور و محتوای سخن، از جهتهای مختلفی قابل تعمق و تأمل است: «عيناله [باقرزاده] وقتی اولين بار وارد شهر گرديد ابتداء به چه کاری مشغول گشت؟ معلوم است، قبر کَنی!».
از آنجايی که سياست کَنَدن قبر بيشتر به يک طنز سياسی شبيه است، بهزعم مردم و براساس بديهيات فرهنگی بالا، بيانگر واقعيتهايی هم هست. مردم در تأييد چنين سخنی میگويند: «حکومت هميشه راههايی را انتخاب و دنبال میکند که سرانجام، به مرگ و قبر منتهی گردد». يا در ارتباط با گوينده سخن میگويند: «باقرزاده، تنها نظامی عاقل و هوشياریست که شناخت واقعی از جنگها دارد!». همينطور: «ايول! حداقل يک آدم با شعوری پيدا شد تا به مردم بگويد که در جنگهای مُدرن، قبرها جای سنگرها را گرفتهاند».
ولی اين تأييد هنوز بهمعنای کشف واقعيت نيست! مردم نخست ناباوریهای خويش را بهصورت لطيفهها يا تکّه پرانیهای خام، در جامعه عرضه میکنند تا ضمن مبادله و اصطکاک، ابهامهای موجود از هر نظر برطرف گردد. مثلاً در اين مورد میپرسند: «مگه قرار نيست آمريکايیها از راه هوا حمله کنند؟ پس دارند قبرها را برای چه کسانی میکنَنَد؟». يا «مراکز هستهای که بيخ گوش شهرهاست، چرا آنها دارند کنار مرزها قبر میکنَنَد؟!». و يا «عاقبت بخير يعنی اين: بعد يک عمر زندگی سنتی، حالا ما را میخواهند بگذارند توی قبرهای مُدرن؟!».
بهدنبال مبادله ابهامها، نوبت به نتيجهگيری میرسد. دو نتيجه مشخص زير نشان میدهند که حتا در ايران هم نمیشود افکار عمومی تحت تأثير قرار داد و کنترل نمود:
الف ـ «وقتی قرار نيست کسی از بيرون مرزها وارد کشور گردد، قبرها نصيب آنهايی خواهد شد که از ترس مردم، تصميم میگيرند تا از کشور بگريزند».
ب ـ «به اينها میگويند آدمها عاقبتانديش! پيشاپيش دارند قبر خودشان را میکنَنَد!».
منظور از بديهيات فرهنگی اشاره به يکسری باورها و پيشداوریهايی است که اگر چه در شکل بيان و بهرهگيری از واژههای تازه تاحدودی روزآمد میشوند، ولی از حيث محتوا و ماهيت، ناچاريم آنها را جزو رسوبات پيشاعصری بشمار آوريم. همان ساختار اجتماعیـروانی خود را در مجموع حفظ کردهاند و همچنان بهعنوان يکی از معيارهای عرفی، در قضاوتهای روزمرۀ و در تشخيص هنجارها و انسانها در جامعه بکار گرفته میشوند. بهقول سنايی: تو بهراه آدمی، چون آدمت هنجار کو؟
معمولاً امر بديهی را شنوندگان، بیتوجه به موقعيت گوينده سخن يا بیتوجه به ضرورتی که بايد شنيدهها را وزن کرد، يا پيرامون آنها بحث و انديشه نمود، چشم بسته و بیکموکاست، نقل و قولها را میپذيرند. من سه نمونه از آنها را که در ارتباط با بحث اين نوشته است در اينجا میآورم: نخست، از منظر افکار عمومی، کودکان و ديوانهگان، دو گروه حقيقتگويی هستند که هميشه واقعيت ماجرا را _آنگونه که بود و اتفاق افتاد_ تعريف میکنند.
همينجا اضافه کنم که شما میتوانيد مخالف چنين برداشتی باشيد! رُکوراست، من يکی به کودکانه اين دوره و زمانه کمی مشکوکام. البته نه از نگاه منفی بلکه به دليل دسترسیای که به انواع ابزارهای تکنيکیـهوشی دارند و نوع آموزشی که میبينند؛ درجه هوش، درک مطلب و سطح هوشياری آنان در مقايسه با دورۀ ما. فوقالعاده بالاست. دربارۀ ديوانهگان هم مطالعه و نمونههای مختلفی وجود دارند که واکنشهای اين گروه نيز قابل طبقهبندی است و تعريف بالا را نمیتوان عموميت داد. با اين وجود و تا اين لحظه، افکار عمومی هنوز تعريف بالا را میپسندند.
دوم و برعکس، همين افکار عمومی در برابر سخنان سياستمداران حساس و مشکوک است و گاهگاهی [البته در بهترين حالت] با وسواسی وصفناپذير، فقط بخشی از آن گفتارها را میپذيرند. مردم جوامع متمدن معتقدند که سياستمداران، همهی جنبههای واقعيت را در گفتارها بازتاب نمیدهند. در جوامعی نظير ايران، از آنجايی که واژههای حقوقیـاخلاقی خارج از متن زندگی، مبادله و قضاوتهای عمومی قرار گرفتهاند و عملاً بیخانهمان و کارتُنخواباند، مردم سياستمداران را مساوی با دروغگويان میگيرند. پيش از انقلاب که میگفتند حرف دو گروه را هرگز باور مکن: آخوندها و سياستمداران!
سومين نکته هم مربوط میشود به موضوع معيارها و روششناسی حقيقت. يعنی چگونگی طرز تشخيص و قضاوت مردم در زمانی که دو تن يا دو گروه از شخصيتهای مختلف سياسی را مورد مقايسه و سنجش قرار میدهند. افکار عمومی با تلفيق دو امر بديهی بالا، حُکم جديدی را از درون آنها بيرون میکشد: روی حرف سياستمدارانی دقت کن که رفتار و گفتارشان از هر حيث شبيه رفتارها و گفتارهای «بهلول» است! يعنی آنها با وارونهگويیهای طنزآميز، کليد فهم مسائل را در دست مردم میگذارند. البته اين پديده دو سويه است و مردم نيز با اتکاء بههمين روش، اعمال و رفتار مسئولين را مورد نقد و بررسی قرار میدهند.
از آنجايی که شيوه برخورد حکومت با مسائل پيچيده جهان، در مجموع برگرفته از سياستهای گذشتهنگر، غيرعلمی و عاميانه است، پارهای از بديهيات فرهنگی امروز جلوهای تازه در فهم امور پنهانی يا انگيزهشناسی پيدا کردهاند. در بعضی موارد هم جواب میدهند. اتفاقاً در ارتباط با سياست قبرکَنَی آقای باقرزاده، لطيفهای در بين مردم مورد مبادله قرار گرفت که منظور و محتوای سخن، از جهتهای مختلفی قابل تعمق و تأمل است: «عيناله [باقرزاده] وقتی اولين بار وارد شهر گرديد ابتداء به چه کاری مشغول گشت؟ معلوم است، قبر کَنی!».
از آنجايی که سياست کَنَدن قبر بيشتر به يک طنز سياسی شبيه است، بهزعم مردم و براساس بديهيات فرهنگی بالا، بيانگر واقعيتهايی هم هست. مردم در تأييد چنين سخنی میگويند: «حکومت هميشه راههايی را انتخاب و دنبال میکند که سرانجام، به مرگ و قبر منتهی گردد». يا در ارتباط با گوينده سخن میگويند: «باقرزاده، تنها نظامی عاقل و هوشياریست که شناخت واقعی از جنگها دارد!». همينطور: «ايول! حداقل يک آدم با شعوری پيدا شد تا به مردم بگويد که در جنگهای مُدرن، قبرها جای سنگرها را گرفتهاند».
ولی اين تأييد هنوز بهمعنای کشف واقعيت نيست! مردم نخست ناباوریهای خويش را بهصورت لطيفهها يا تکّه پرانیهای خام، در جامعه عرضه میکنند تا ضمن مبادله و اصطکاک، ابهامهای موجود از هر نظر برطرف گردد. مثلاً در اين مورد میپرسند: «مگه قرار نيست آمريکايیها از راه هوا حمله کنند؟ پس دارند قبرها را برای چه کسانی میکنَنَد؟». يا «مراکز هستهای که بيخ گوش شهرهاست، چرا آنها دارند کنار مرزها قبر میکنَنَد؟!». و يا «عاقبت بخير يعنی اين: بعد يک عمر زندگی سنتی، حالا ما را میخواهند بگذارند توی قبرهای مُدرن؟!».
بهدنبال مبادله ابهامها، نوبت به نتيجهگيری میرسد. دو نتيجه مشخص زير نشان میدهند که حتا در ايران هم نمیشود افکار عمومی تحت تأثير قرار داد و کنترل نمود:
الف ـ «وقتی قرار نيست کسی از بيرون مرزها وارد کشور گردد، قبرها نصيب آنهايی خواهد شد که از ترس مردم، تصميم میگيرند تا از کشور بگريزند».
ب ـ «به اينها میگويند آدمها عاقبتانديش! پيشاپيش دارند قبر خودشان را میکنَنَد!».
۱ نظر:
حسن جان
با اجازه شما در بلاگ نیوز لینک شد
ارسال یک نظر