پنجشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۷

آيا اينترنت مانع رُشد فکری است؟


نقش اينترنت در پرورش و رُشد ذهن، موضوع تحقيقی است که
مجلۀ «اشپيگل» در هفته اخير به آن پرداخته است. پرسش کليدی اشپيگل اين است که «آيا اينترنت انسان را کُند ذهن و تُهی بار خواهد آورد؟».
زمانی می‌توانيم به اين پرسش پاسخی دقيق و مستدلل بدهيم که متخصصان امور، ده‌ها کار ميدانی در گوشه و کنار جهان با تحقيقاتی گسترده روی نسل جوان انجام داده باشند. با وجود بر اين، انکار هم نمی‌شود کرد که ميان موافقان و مخالفان اين پرسش [در واقع نظريه] در جهان، يک جنگ تمام عيار فکری در جريان است.
«نيکلائوس کارل» (نويسنده) در پاسخ به پرسش فوق می‌گويد: «پيش از اينترنت، شبيه غواصی بودم که هموارۀ در ميان اقيانوس واژه‌ها غوطه‌ور و در حال جُست‌و‌جو بود اما اکنون، حالت اسکی‌بازی را دارم که بر روی آب‌ها در حال اسکی است. يکی از دوستانم در تأييد سخنانم می‌گفت: از بس در پُشت کامپيوتر نشستم و آنلاين مطالعه کردم، ديگر نمی‌توانم کتاب «جنگ و صلح» تولستوی را در دست بگيرم و بخوانم».
برعکس «استفن جانزن» معتقد است: «صد سال پيش هم نظير چنين حرفی را عليه جوانان می‌گفتند که آن‌ها کم‌تر مطالعه می‌کنند. آيا واقعاً چنين بود؟ البته من کاری به گذشته‌ها و اين‌که پدران ما چه می‌گفتند ندارم اما همين امروز، يک نکته حائز اهميت را نمی‌توانيم ناديده بگيريم و پُشتِ گوش بياندازيم که جوانان اين دوره، همه‌ی کسانی که با اينترنت بزرگ شده‌اند، به‌تر و بيش‌تر از نسل ما مطالعه می‌کنند و مهم‌تر، آن‌چه در دل دارند می‌نويسند. همين نشان می‌دهد که اينترنت مغزها را بکار می‌کشد!».
اگر قرار است نقش و تأثير اينترنت را تنها به موضوع مطالعه محدود کنيم، منی که متعلق به نسل «هندلی»ها هستم و بی‌اطلاع از تکنولوژی، حداقل يک نکته را بی‌هيچ اغراقی می‌دانم و می‌پذيرم که سالانه بيش از دو ميليون مقاله‌های معتبر علمی در زمينه‌های علوم انسانی [اعم از حقوق، جامعه‌شناسی، سياست و غيره] و تکنولوژی در سايت‌های مختلف گذاشته می‌شوند و بر روی اينترنت می‌روند. صدها مجله علمی در اينترنت قابل دسترسی است و ده‌ها کتابخانه بزرگ ديجيتالی در حال آماده شدن. اميدوارم در فرصتی ديگر در اين زمينه بطور مفصل بنويسم که چگونه بخشی از بهانه‌ها ناشی از عادت‌ها است اما، در ارتباط با بحثی که اشپيگل راه انداخت، به‌زعم من انقلاب تکنولوژيک، تنها نسل‌ها را به دو بخش مکانيکی و ديجيتالی تقسيم نکرد، بل‌که برخلاف دوره‌های پيشين که در هر دوره ما با يک گروه سنی مشخص به‌عنوان بومی‌های آن عصر و زمانه روبه‌رو بوديم و خصوصيات آن‌ها را به‌خوبی می‌شناختيم و مورد مطالعه قرار می‌داديم؛ در دورۀ کنونی، به‌هيچ‌وجه نمی‌توانيم يک گروه نسلی مشخص را به‌عنوان بومی‌های ديجيتال، با خصوصيات کاملاً مشخص، جدا و تفکيک کنيم. خطر اينجاست که جوانان بيست‌و‌پنج‌ ـ شش ساله در مقايسه با نيازها و تمايلات جوانان نوزده ساله، کاملا سنتی و به قول جوانان آلمانی «آلته مُديش» لقب گرفته‌اند. روی همين اصل پرسش محوری در عصر ما چنين است که محدوده و مرزهای سنی دو نسل، چند سال است؟ شش سال، ده سال يا دوازده سال؟ اين پديده نوظهور چه تأثيری روی گروه‌های اجتماعی مختلف و تجزيه جامعه به تمايلات و سلايق بی‌شمار خواهند گذاشت؟

پ.ن: سرم گرم دست‌کاری و تغييراتی در قالب وبلاگ بود که گويا به دليل چند آزمايش، اتوماتيک‌وار پينگ شدم. بعد از پينگ، با تعجيل مطلب بالا را نوشتم تا اگر دوستان سری به وبلاگ زدند، شرمنده نگردم. اگر می‌بينيد نوشته بالا کمی نارساست، به بزرگی خودتان ببخشيد!

هیچ نظری موجود نیست: