دقايقی ديگر آقای باراک اوباما بعد از اجرای مراسم سوگند، بهعنوان چهلوچهارمين رئيس جمهور آمريکا، با يک سخنرانی بيست دقيقهای که حاوی ديدگاهها و رئوس برنامههای چهار سال آينده است، رسماً کار خويش را آغازخواهد کرد.
اگرچه او اولين رئيس جمهور رنگين پوستی است که با شعار «تغيير» و وعده ما «میتوانيم جهان را تغيير دهيم»، میخواهد در جهت تغيير ذهنيت و برداشت عمومی گام بردارد و به جهانيان ثابت کند که کاخ سفيد، کاخی که تا ديروز دست نايافتنی بهنظر میرسيد، امروز، به «کلبهی عمو تُم» و يا دقيقتر، به کلبهی عمو باراک تغيير نام میيابد؛ ولی، اين تلاش و آن وعده بهسهم خود موج بزرگی از انتظارها و آرزوها را، نه تنها در داخل خاک آمريکا بلکه در سراسر خاک جهان دامنزد و بهراه انداخت.
پرسش کليدی اين است که چرا چنين موجی در گوشهوکنار جهان بهراه افتادند؟ مضمون سياسی و پيام واقعی موجهای به راه افتاده و همينطور، مخاطبان حقيقی اين امواج چه کسانی هستند؟ آيا نبايد شکلگيری آرزوها را که در هر منطقهای با مسائلی خاص و انتظاری ويژه گره میخورند، بهمفهوم واقعی، نشانه و شيوهی جديدی از برخورد، دخالت و نفوذ در سيستم انتخاباتی و در سرنوشت سياسی مردم آمريکا معنی کرد؟ و سرانجام، اين موج نو پديد، بهسهم خود چه تأثيرهای منفی و مثبتی بر مبادلهها و موازنههای سياستهای بينالمللی در آينده خواهند گذاشت؟
بديهی است بدون دادههای جديد _که دستيابی به آنها نيز نيازمند گذشت زمان خواهند بود_ هرگونه پاسخ و ارزيابی شتابآميزی ممکن است ذهنی باشند و بیترديد نيز هست. نوشته حاضر هم در صدد پاسخگويی نيست! میخواهد از دری ديگر وارد گردد، دری که پيش از اين انتخابات، معمولاً به روی دولتمردان جهان باز بود و آنها، پنهانی از همين در وارد میشدند تا مُهر و نشان دلخواه خود را بر پيشانی انتخابات بکوبند. يک نمونه مستند و برملا شده آن، کمکهای مالی شاه به صندوق انتخاباتی نيکسون است. يعنی برخلاف شعارهای رايج در قرن گذشته که آمريکا در سرنوشت داخلی همهی کشورهای جهان دخالت میکند، اسناد و مدارک نشان میدهند که چنين دخالتی، اگرچه پنهانی ولی، دو جانبه يا چندجانبه بودند.
تفاوت قرن اخير نسبت به قرن گذشته اين است که دخالتها و مواضع جانبدارانه که در فرهنگ ديپلماسی پديده جديدی هستند، کموبيش علنیتر و شفافتر شدند. نمونهای از عريانترين برخوردها را که در انتخابات چهار سال پيش آمريکا تظاهر يافتند، میتوانيد در جدول زير مشاهده کنيد.
شايد گروهی علت چنين پديدهای را بهدليل شکست و سقوط بلوک شرق و برهم خوردن توازن قدرت در سطح جهانی و خلاء ناشی از آن، معنی و ارزيابی کنند. با اين وجود، و بهرغم پذيرش مؤلفههای بالا، يادآوری يک نکته الزامیست که ميان برهم خوردن توازن قدرت در سطح جهانی و پيدايش مباحث و مقولات تک قطبی و چند قطبی ناشی از آن را از يکسو، با برخوردهای جانبدارانه و ستيزگرانهی گروهی از دولتها را نسبت به دولت آمريکا از سوی ديگر، از همديگر تفکيک نمود و جداگانه آنها را مورد ارزيابی قرار دهيم. چرا که برخوردهای جانبدارانه پيش از اينکه ارتباطی به سياستهای بينالمللی و توازن قدرتها در سطح جهانی داشته باشد، بيشتر يک موضوع و معضل داخلی هستند.
از طرف ديگر تجربههای يک دهه گذشته نشان میدهند که برخوردهای جانبدارانه، چه توسط احزاب در درون مرزهای ملی و در حوزهی سياست داخلی، و چه توسط دولتها در عرصه سياست بينالمللی، همواره واکنشهای [عموماً منفی] مردم را بهدنبال داشت. عموماً برخوردهای تند و تيز و جانبدارانه علتی برای ايجاد خلاءهای سياسی است ولی، احزاب يا دولتها پيش از اينکه بتوانند خلاءهای موجود را با موضوعات دلخواه پُر و ترميم نمايند، هميشه آرزوها و انتظارهای از قبل شکلگرفته مردم هست که جانشين خواهند شد. در اين جابهجايی ترس راه افتادن موج جديدی از پوپوليسم، آنگونه که در انتخاب آقای احمدینژاد شاهدش بوديم، ممکن است يکی از خطراتی باشند که میتوانند جهان را تهديد کنند. آيا نبايد راه افتادن موج بزرگی از انتظارهای جهانی را در همين زمينه مورد مطالعه قرار داد و باراک اوباما را بهعنوان يک پوپوليست نوين به زير ذرهبين گرفت؟
اگرچه بهزعم من پاسخ منفی است اما دليل اصلی واکنش را، که بهنوعی تأييد و تأکيد روی نقش و قدرت آمريکا در برقراری امنيت و صلح جهانی است، ناچاريم در آئينه زمان ببينيم!
پ.ن: همين لحظه آقای اوباما در حالا انجام سوگند وفاداری به قانون آمريکاست و مجبورم برای شنيدن سخنرانی او نوشته را با عجله به پايان برسانم.
۱ نظر:
در بلاگ نیوز لینک شد
ارسال یک نظر