🔸 ده روز پیش به بهانهی ۱۰۰مین سال تولد «سُوفـی ماگدالنا شُل»، بار دیگر این نام که نماد وجدان آزاد و مسئولیتپذیری و انقلابی در دورۀ آلمان نازی بود؛ بر سر زبانها افتاد.
🔸 در چشم ایرانیان پایبند به مبارزههای باصطلاح پیچیده و خطرناک، شاید مبارزه «سُوفـی شُل» که پخش چند اعلامیه و جزوه در میان دانشجویان علیه نظام فاشیستی بود؛ آنقدرها مهم و حائز اهمیت جلوه نکند ولـی، او در آخرین لحظه زندگیاش هنگامی که سربازان نازی این جوان ۲۱ سال را به سمت گیوتین میبُردند؛ جملهای از خود به یادگار گذاشت که بعد از گذشت ۷۸ سال از آن تاریخ، همچنان سرلوحه کتاب مبارزان جهان است:
"در یک چنین روز خوب و روشن و آفتابی، من باید بروم ... اگر ما [مقاومت رُز سفید] موجب بیداری و تشویق هزاران نفر برای اقدام شویم، مرگ من چه اهمیتی دارد؟".
🔸 آیا چنین جملهای به گوش شما آشنا نیست؟ زمانی که ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی در خطاب به دیگران میگوید: "مهم این است زندگی یا مرگ من، چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد." آیا کمونیستهای اندونزی و کمونیستهای شیلی و آرژانتینی هنگامی که توسط نظامیان کودتاچی دستگیر شده بودند و در استادیومهای «جاکارتا»، «سانتیاگو» و «بوئنوس آیرس» در انتظار بازجویی و شکنجه و اعدام بودند؛ همین جمله را در زیر گوش دوستان جوان خود زمزمه نکردند؟ آیا این نمونهها بهسهم خود نشان نمیدهند که حداقل در طول ۸۰ سال گذشته، در درون جامعههای مختلف فرااستبدادی، توتالیتاریسم و فاشیستی؛ همیشه تعدادی از جوانان شجاع و از جان گذشته وجود داشتند که تأثیر خون آنها زمینه را برای واکنش عمومی مهیّا میکرد.
🔸 و حلاصه آخرین پرسش این است که چرا کسی این اتفاقهای بههم پیوستهی جهانی را بر روی کاغذ نریخت و کتابی ویژه از مخرج مشترک مبارزان پیشرو جهانی ننوشت؟ مگر موضوع مبارزه با استبداد، یک موضوع فرا ملی نیست؟ پاسخ این پرسش را هنوز دقیق نمیدانم، شاید حق با «نیچه» فیلسوف، شاعر و منتقد ادبی و هموطن آلمانی «سُوفی شُل» باشد که معتقد است: تنها از دریچه شعر میتوان نثر خوبی نوشت.
🔸 بدیهیست که شعر در زمانه ما، هم ملاحظات سیاسی را نادیده میگیرد و هم، فورمهای ادبی را برنمیتابند. و از این منظر کسی چه میداند شاید «پابلو نرودا» با دیدن چنین شباهتهایی در درون رویاهای خود در خطاب به سُوفی جوان چنین سروده باشد:
"در بوسههای تو بخواب خواهم رفت!".
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر