شنبه، تیر ۱۰، ۱۴۰۲

دو نکته‌ی مبهم

(به بهانه‌ی سالگرد ۸ تیر)

🔸 بعد از گذشت ۴۷ سال از کشته شدن «حمید اشرف»، هنوز هم در بارۀ رُخداد ۸ تیر، با دو نکته‌ی مبهم زیر روبه‌رو هستیم: 


🔸 نخست؛ در عصر روز هشتم تیرماه سال ۱۳۵۵، روزنامه کیهان در صفحه اوّل خود نوشته بود که: ستاد مرکزی تروریست‌های کمونیست ایران در مهرآباد جنوبی مورد محاصره و حمله قرار گرفت، حمید اشرف و ۹ تروریست زن و مرد کُشته شدند.

🔸 این عنوان غیرواقعی روزنامه کیهان در آن روزها متأسفانه توجه بسیاری را بخود جلب نموده بود. در واقع اجتماع ۸ تیر خواسته و ناخواسته تبدیل شده بود به یک پرسش کلیدی: آیا خانه‌ی مهرآباد جنوبی محل ستاد مرکزی سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران بود؟  

🔸 در برخورد با تیتر اوّل روزنامه کیهان، نه تنها تا این لحظه هیچ‌یک از اعضای فدائیان در خانه‌های تیمی در آن روزها، برخورد منطقی نکرده‌اند بل‌که، بعضی‌ها بعد از انقلاب، با ثبت خاطره‌های غیرواقعی، علت حضور آن ‌۱۰ نفر را در خانه مهرآباد جنوبی، نشست مرکزیت سازمان معرفی کردند. یعنی با زبان بی‌زبانی عنوان غیرواقعی روزنامه کیهان را تأیید کردند. در حالی که از میان آن ۱۰ نفر، تنها دو نفر حمید اشرف و محمد حق‌نواز عضو مرکزیت سازمان بودند. حتی رضا یثربی که مسئول قسمی از آذربایجان بود، تا آن روز عضو مرکزیت سازمان نبود.

🔸 علت چنین تأکیدی بی دلیل نیست. روشن شدن بعضی ابهام‌ها و پرسش‌ها به‌ویژه در شرايط بحرانی کنونی از اين جهت ضروری است که فهم تاريخ مُدرن ايران به‌هيچ‌وجهی ممکن نخواهد بود مگر به اين شرط که همه ما مطالعه دقيقی در بارۀ پنج جنبش تأثيرگذار ايرانی داشته باشيم: جنبش باب، جنبش تنباکو، جنبش مشروطه، جنبش ملی شدن نفت، و جنبش فدائی. وانگهی، اگر مطالعه جنبش فدائی یکی از ضروریات فهم تاریخ مُدرن ایران است، آن‌وقت تک تک وابستگان به جنبش فدائیان [چه در گذشته یا حال] موظف به ابهام‌زدائی هستند. همه‌ی آنان مسئول به واگویی ناگفته‌هایی هستند که در دل دارند.  

🔸 دوّم؛ چند سال پیش یکی از رهبران فدائی که توضیحی در باره زندگی حمید اشرف نوشته بود، تصویر آرم بالا را نیز به‌عنوان آرم اصلی سازمان در صفحه‌ی فیسبوک خود گذاشت. در زیر متن نوشته‌ی او کامنتی گذاشتم مبنی بر این مضمون: از آن‌جایی که اغلب خوانندگان تو را بچشم یکی از رهبران سازمان فدائی می‌نگرند؛ بدین گمان خواهند بود که حقیقت در انحصار شماست! در حالی که خودت نیک می‌دانی این آرم، آرم قدیمی سازمان نیست! که متأسفانه بجای تصحیح متن نوشته و کامنت را یکجا پاک کرد.

🔸 در سال ۵۰ وقتی سازمان فدائی شکل گرفت، آرم واقعی سازمان فاقد داس و چکش بود. آن آرم نه تنها توجه به دین‌خویی جامعه ایران داشت بل‌که، از جهت‌های مختلفی سازگارتر و قابل انطباق‌تر با تمایلات جنبش دانشجویی بود که سازمان فدائیان نماینده واقعی آنان بودند. آرمی که در تصویر بالا مشاهده می‌کنید، در تابستان سال ۱۳۵۶ تهیه و تصویب گردید و نخستین بار نیز، در اعلامیه «خارج از محدوده» در مهر ماه سال ۱۳۵۶، انتشار علنی یافت. دلیل این کژراهه رفتن، همان اشتباهی بود که حزب توده بعد از غیرقانونی شدن در سال ۱۳۲۷ شمسی مرتکب گردید. در واقع تصویب‌کنندگان آرم بالا تحت تأثیر همان تیتر یک روزنامه کیهان قرار داشتند که نوشته بود: ستاد مرکزی کمونیست‌های ایران محاصره شد.

🔸 متأسفانه در یکی/دو روز گذشته در شبکه‌های مختلف اجتماعی چند تصویر مختلف حمید اشرف را دیدم که در کنار آرم بالا قرار گرفته بود. چنین واکنشی نشانه‌ی بی‌خبری و کم اطلاعی انتشار دهندگان تصویرهای مانند تصویر بالا هستند که نمی‌دانند روح حمید اشرف هم خبر از چنین آرمی نداشت.

چند کامنت کلیدی

🔸 کامنت۱ـ منبع شما درمورد آرم چیست؟ تا جایی که شنیده‌ایم زنده‌یاد حمید شریفی، آرم اولیه‌ی سازمان را پیش از ۵۵ طراحی کرده بوده است؛ که البته در شنیده‌‌ی من می‌توان تردید کرد.  

🔸 پاسخ: در باره «آرم» سازمان نیازی به منبع نیست. مهمترین منبع معتبر، تاریخ‌های انتشار بیرونی آثار مارک‌دار سازمان است. شما از طریق آثاری مانند: نخستین شمارۀ «پیام دانشجو»[آبان ۵۴]؛ «اعدام شهریاری»[اسفند ۵۳]؛ «خاطرات مرضیه احمدی اسکویی»[تابستان ۵۳]؛ «ماتریالیسم دیالکتیک آفاناسیف»[۵۲]؛ «خاطرات یوسف زرکاری»[۵۲]؛ «نبرد خلق»[۵۱]؛ «مانیفست کمونیست»[۵۰]؛ باضافه‌ی ده‌ها اثر ممهور به آرم سازمان گواهی می‌دهند که از سال ۵۰ تا آخر سال ۵۵، آرم سازمان، شکل و ترکیب واحدی دارد که تصویر آن را در زیر همین کامنت خواهم گذاشت. این که طراح آن چه کسی بود؟ ربطی به متن نوشته بالا ندارد. برعکس، مضمون نوشته بالا از علاقمندان می‌خواهد تاریخچه سازمان فدائی را از این وضعیت روایی مذهبی‌گونه که من شنیده‌ام از تقی، تقی شنیده است از نقی و او شنید از عبداله که طراح فلانی بود؛ نجات دهند. هر تاریخی می‌تواند حواشی فراوانی داشته باشد اما، متن اصلی یکی است. البته می‌شود متن را توسعه داد و یا بخشی از زواید را حذف کرد ولی، چارچوب اصلی یکی است. در ارتباط با سازمان فدائیان هم همین‌طورست که شناسه این سازمان از سال ۵۰ تا آخر سال ۵۵، آرم اولیه بود؛ و از سال ۵۶ تا سال ۵۹، داس و چکش هم به آن اضافه شد، و از سال ۶۰ به بعد، آثارشان مزیّن شده بود به نشان «گلی». همین! 


کامنت۲ـ کلمه‌ی «ایران» هم نداشته؟   

پاسخ: نمی‌دانم نشانه‌ی پیری است یا چه، الان به شک افتادم که نام «ایران: را داشت یا نداشت؟ خودم که از سال پنجاه به سازمان پیوسته بودم، هر گزارش یا پژوهشی را به نام «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران» می‌نوشتم. یک نمونه آن پژوهشی بود در بارۀ چگونگی شکل‌گیری «تازه آقای لولمان». زیر همین عنوان «تازه آقا» پرانتز باز می‌کردم و می‌نوشتم (پژوهش سازمان چریکهای فدائی خلق ایران). این نمونه را آوردم که بگویم به گمانم داشت. نبودن واژه «ایران» ناسازگار بود با روحیه و برداشت‌های نظری رهبری وقت در آن روزها.

کامنت۳ـ با درود به حسن جان عزیز که بسیار موشکافانه در موارد مورد بحث وارد می‌شود.

در مورد سئوال کامنت پیشین اگر حافظه‌ی بصری‌ام خطا نکند فکر کنم کلمه‌ی «سازمان» و کلمه‌ی «ایران» را نداشته.

اما حسن آقا: در نوشته‌ات در مورد ضرورت واکاوی دقیق پنج سازمان و گروه و جریان که اولین‌اش بابی‌ها هستند، چرا ذکری از حزب توده نیست؟ البته باید تاکید کنم سمپاتی‌ای به این حزب ندارم.

پاسخ: درودها رفیق جان! دلیل پرسش پرسشگر کامنت دوّم، تصویر آرمی بود که در یکی از کامنت‌های بالا دیده می‌شود. در زیر آن تصویر نام «ایران» به باور من حذف شده بود. تا آن‌جایی که بخاطر دارم گروه جزنی_ظریفی روی نام ایران و استقلال سازمان فدائی بی نهایت حساس بودند. در درگیری میان چین و شوروی، بیژن جزنی با تأکید ویژه‌ای سفارش می‌کرد که وظیفه ما نه جانبداری از چین یا شوروی است بلکه، وظیفه ما دفاع از منافع ملی و حفظ استقلال سازمانی خودمان است. از این منظر باورم نمی‌شود که رهبری پیشین نام ایران را حذف کرده باشند. جدا از این موضوع، من در دی ماه سال ۱۳۵۵، گروه انتشاراتی «صدای خلق لاهیجان» را راه انداخته بودم. در صفحه دوم هر کتابی که منتشر می‌کردیم، زیر عنوان‌ها، آرم سازمان را که خودمان ساخته بودیم، می‌زدیم. زیر آرم، نام کامل «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران» نوشته شد بود. می‌دانم که نیک می‌دانی که در شهر ما سمپات‌های زیادی زندگی می‌کردند که نسبت به سازمان حساسیت ویژه‌ای داشتند. اگر نقصی در این رفتار ما وجود می‌داشت، حتمن صدای اعتراض‌شان بلند می‌شد  اما نکته دوّم پرسش شما: در متن نوشته بالا، سخن بر سر پنج جنبش متفاوت بود. حزب توده یک حزب سیاسی بود نه جنبش! اگرچه آن حزب نخستین جریانی است که در تاریخ ایران، فرهنگ سیاسی، فرهنگ تشکل یابی، فرهنگ فعالیت سندیکایی را جا انداخت اما، جنبش نبود.

هیچ نظری موجود نیست: