جمعه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۳
جنگ و شيوه برخورد ما با آن
از لحظهای که مقاله سيمور هرش در سايت نشريه نيويورکر بچاپ رسيد، برخلاف ديگر ايرانيانی که نگران حمله آمريکا به ايران بودند؛ من در اين انديشهام که جدال اصلی برسر چيست؟ يا دقيقتر بنويسم دوگانگی در انديشه و برداشتی را که هم اکنون در بين آمريکائيان و ايرانيان شاهدش هستيم، چگونه و از کدام زاويه بايد تفسير کرد؟
سادهترين و در عين حال نگران کنندهترين پرسش اين است که آيا تهاجمی عليه ايران صورت خواهد گرفت؟ ظواهر امر نشان میدهند که نخست، جورج بوش با تغيير کابينه و با انتصاب خانم کاندوليزا رايس، هم ميان دو نهاد مهم وزارت دفاع و وزارت خارجه هماهنگی ايجاد کرد و هم از اين پس، تشکيلات دولت آمادگی و انسجام بيشتری برای تصميمگيری دارند. يعنی اگر وزارت امور خارجه در دور اول، طرفدار نرمش بيشتری در روابط خارجی بود، اکنون اين مانع از سر راه وزارت دفاع برداشته شد؛ دوم، خانم رايس، يکی از صاحبنظران و مبتکران حمله پيشگيرانه است. سخنرانی او در کميته هيجده نفره سنای آمريکا، که نبايد آزادی را فدای ثبات حکومتهای مستبد خاورميانه کرد، بيانگر استراتژی سياسی شفاف پيرامون نظم نوين جهانی است؛ و سوم، بسياری از تحليلها در چند روز اخير و با استناد به تأکيدات غير مستقيمی که پرزيدنت بوش در مصاحبه با CNN داشت، بسهم خود و به روشنی گواهی میدهند که پيشنهاد عمليات نظامی در ايران يک احتمال واقعی در دوره دوم رياست جمهوری بوش است.
مؤلفههای فوق، تنها آمادگی و فضای مادی و روحی حاکم بر يک دولت را نشان میدهد و در محاسبه و تحليل، جنگ را بهصورت احتمالی که نبايد آنرا ناديده گرفت، قرار ميدهد. هر جنگی، حداقل از دو مخاصمی که میتوانند در مقابل همديگر قرار بگيرند، تشکيل میشوند. آيا جمهوری اسلامی، چنين آمادگی را داراست؟ اگر پاسخ مثبت است، نشانههای آن چيست؟
چند ماه قبل از آغاز جنگ عراق، در پاسخ به نامه دوستی که میخواست نظر مرا در ارتباط با تهاجم آمريکا به خاک عراق بداند، نوشته بودم: «اگر چه هنوز گلولهای شليک نشد، انسانی بهخاک نيفتاد و خونی جاری نگرديد، اما يک ماهی است که جنگ ميان آمريکا و عراق، بطور مشخص و رسمی آغاز گرديد. ديالوگ حاکم ميان دو کشور، ديالوگی است کاملاً خصمانه و ستيزنده و بهيچوجه راه مسالمت و ديپلماسی را برنمیتابد. همين يعنی آغاز جنگ!».
اين نوشتم تا مرحمی باشد برای دلِ نگران آن گروه از ايرانيانی که زبانم لال، ترس از جنگ خود علتی میشود تا از مسير منطق و خرد خارج گردند و به بيراهه میروند. گفتمان حاکم برمناسبات دو طرف، هنوز ستيزنده نيست؛ يعنی دولت آمريکا راه ديپلماسی را مسدود نکرد و دولت ايران نيز عاقلانه میکوشد تا راه حل مناسبی را برای عقبنشينی جستوجو کند. پس مطمئن باشيد که هنوز از جنگ خبری نيست!
از طرف ديگر، کشورهای عربی، همان زمان مخالف حمله آمريکا به خاک عراق بودند. آنها اعتقاد داشتند که با سقوط صدام، توازن قدرت در منطقه بنفع جمهوری اسلامی تغيير خواهد کرد. صدام حسين، از اين حمايتها آگاه بود و با توجه به قول و قرارهايی که شيراک در مخالفت با تهاجم آمريکا میداد و اتحاديه اروپا را مانعی بزرگ برسر راه تحقق هر نوع جنگ در خاورميانه میدانست؛ محاسبات صدام غلط از آب درآمدند و او تعمدن گفتمان ستيزندهای را عليه دولت آمريکا دنبال کرد و ناخواسته، آتش جنگ را شعلهور ساخت. اما جمهوری اسلامی، نخست، تجربه عراق را پيشرو دارد؛ دوم، میداند که کشورهای همسايه، از تهاجم آمريکا عليه ايران حمايت خواهند کرد. شايد تنها کشور ترکيه باشد تا حدودی در اين زمينه مردد است. آنها نيز ترس از سامانگيری زندگی کردهای ايرانی پس از تهاجم را دارند که مبادا چنين شرايطی موجب قدرتگيری دوباره ترکهای افراطی و ناسيوناليست در کشور گردد و يکسری مشکلات داخلی و پيشبينی نشدهای را متوجه دولت ترکيه سازد؛ سوم و مهمتر، مسئولين حکومت ايران، بهتر و دقيقتر از هرکسی آگاهاند که در شرايط کنونی، ديگر نمیشود مثل سابق بر روی نيروهای سپاه، ارتش و مردم و با شعار دفاع از ميهن، متکی بود.
از اين نظر جمهوری اسلامی تلاش خواهد کرد تا راه مناسبی را بيابد و چاره انديشی کند. اما، آنها تا چه اندازه برای عقب نشينی ظرفيت و آمادگی دارند؟ اين بحث را در روزهای آينده دنبال خواهيم کرد.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر