چهارشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۲

صلح؛ فرهنگ است نه سياست!



امـروز، دهم دسامبـــر (نوزدهم آذرماه) روز جهانی تصويب اعلاميــــه حقوق بشر است. امروز، شخصيت های سياسی و بين المللی، عمدتاً نيروهای صلح طلب جهان، در تالار بزرگ شهر اسلو گرد آمده اند تا بانوی صلح جهان سرکار خانم شيرين عبادی، جايزه صلح نوبل را بطور رسمی دريافت کند. و مهمتر امروز، دستکم، ده ميليون جفت چشم در ايران، ده ميليون جوان و ده ميليون انرژی که آينده سازانند؛ برای اولين بار، مراسم اهدای جائزه صلح نوبل را دنبال خواهند کرد. همين ده ميليون (نمی گويم بيشتر) نگاه مشتاق و علاقه مند، نگاهی که می رود کنجکاوانه دريابد تا در آنسوی مرزها چه می گذرند و چرا امسال، بانويی از سرزمين مان را برکرسی صلح جهان نشانده اند؛ يعنی معجــزه صلح! صلح، از طريق معجزه لمس می شود و به فرهنگ ارتقاء می يابد.

صلح، فرهنگ است نه سياست. تمايلی است انسانی و عطشی است طبيعی و تاريخی. تمايلی که در زير سقف خشونت، از آن هنگام که ميان انسانها، انواع مرزها و تفاوتهای نژادی، قومی، قبيله ای و...طبقاتی کشيده اند؛ از آن هنگام که «تو» و «من» را با مذهب «ما» آراستند و فرد را در زير پای بُت ها، يا بُت اعظم قربانی ساختند؛ از آن هنگام که در شريان گروهی از انسانها، با اتکاء به قدرت سياسی ـ اقتصادی، خون آبی جاری گشت و اين مزيّتی بود تا نسبت به سايرين حقی ويژه داشته باشند؛ از آن زمان بود که چنين تمايلی بطور طبيعی شکل گرفت و تا امروز که به درختی تنومند مبدل گرديد و هم اکنون که شاخسارش را در تمامی حياط خلوت های ملت ـ دولتها، آشکارا می بينيم و لمس می کنيم.

صلح، فرهنگ است نه سياست. سياست دوست دارد که اين واژه را هم سطح با جنگ معنی کنيم. ماهيت درونی آنرا ناديده بگيريم و بار ارزشی و معنايی اش را تا حد آتش بس يا متارکه از جنگ، تنزل دهيم. در واقع سياستمداران دوست داشتند که پيش از اين مفهوم صلح را منحصراً سياسی جلوه دهند، و در بهترين حالت آنرا با ادبياتی متضاد با جنگ معنی کنند. تفکر فلسفی خود را نيز چنين استدلال می کردند: اگر جنگی رُخ نمی داد، صلح چگونه می توانست تولد يابد؟

در پس اين تلاش ها، هدفهای خاصی پنهانند. اولاً، آنها جنگ را محدود به تهاجم بيگانگان می بينند. در حاليکه بخشی از ملتهای جهان، از جمله ملت ايران، سالهاست که درگير جنگ اعلام نشده داخلی است. البته نه درگيری شهری، بلکه جنگ شهروندی؛ ثانياً، سعی می کنند که خصلت غارت گرانه جنگ را از نظرها پنهان سازند. کافی است بارديگر به فهرست ارزشهايی که توسط حکومت اسلامی غارت شده و به تاراج برده اند، دقيق شويم تا معنی و مفهوم خصلت غارتگرانه جنگ را دريابيم. ارزشهايی چون: حق دفاع از خود، زندگی خصوصی، آزادی بيان و نشر، آزادی رفت و آمد و اخيراً آزادی ارتباط، يعنی همه آن ارزشهايی که از راه انقلابی خونين کسب کرده بوديم، يکجا و تماماً به تاراج رفته اند.

ما، در اين بيست و پنج سالی که گذشت، با مقايسه چهره های مهاجمين جنگ طلب ـ اعم از خودی و بيگانه، و با بررسی صفات طبيعی و عمومی آنان، به شناخت و نتايج ارزشمندی رسيده ايم. در نظر ايرانيان، مهاجمين داخلی، آنانی که برای اعمال سرکوبگرانه خود مشروعيت و حقوقی ويژه قائلند؛ از مهاجمين بيگانه، که غير مشروع و ناحق و تجاوزگر شناخته می شوند؛ اين هر دو به يک معناست و تفکيک ناپذيرند. کافيست به اين پرسش پاسخ گوئيم که کدام عمل ناشايست و ناروای حکومت صدام حسين عليه ايرانيان را، حکومت اسلامی ايران، عليه ملّتش بکار نبرده است؟ غارتگری، تجاوز به ناموس مردم، تحميل آوارگی و آواره کردن و کشتار عمومی، نقطه اتصال و پيوند همه مهاجمين جنگ طلب است.

وانگهی، مهاجمين بيگانه را می شود از طريق بسيج عمومی و مقاومت، از کشور بيرون کرد؛ با مهاجمين داخلی چه کنيم؟ با آنانی که ريشه در آب و خاک ميهن مان دارند و از اين خانه، به همان اندازه سهم می برند که تو و من سهم داريم؟ هم ما، هم پدران ما و هم پدر بزرگان ما، در صد سال گذشته، بارها عليه استبداد بپا خاستيم و مستبدين را از کشور بيرون فرستاديم؛ اما استبداد ماند و يکی يا گروهی از ميان ما برخاست، و دگر بار پرچمش را به اهتزاز درآوردند. امروز نيز گروهی در پس ديوار خانه مان و يا در پستوه منازل شان به کمين نشسته اند که اگر آن سيکل معيوب، مجدداً تکرار شوند، خود اولين پرچمداران راه استبداد باشند.

نفرت از جنگ و تحمل آن همه خسارات جبران ناپذير مالی و جانی، خصوصاً معنوی، ارزش زندگی صلح خواهانه را در ضمير ايرانيان بيدار ساخت. يعنی از مدتها پيش، پيش از آنکه خانم عبادی به بانوی صلح جهان معرفی شوند، صلح بعنوان يک ارزش انسانی، حقوقی و جهان شمول، توسط فعالان و صلح جويان ايرانی تبليغ می شدند و اگر می بينيم که جائزه صلح نوبل را در روز جهانی تصويب اعلاميه حقوق بشر تقديم می کنند، يعنی به انسانی ارج می نهند که در راه احقاق حقوق ديگر همنوعان خود قدم پيش گذارده است، بدين معناست که صلح ماهيتاً و ذاتاً جنبه حقوقی دارد. هم در شکل و هم در محتوی. هم حقوق طبيعی فردی را در نظر دارد و هم حقوق موضوعه عمومی و اجتماعی را. هم راه آزادی های فردی را، آزادی هايی که با طبيعت انسان آميخته است می گشايد و هم دولت را، بعنوان مدعی عمومی، موظف می سازد تا در جهت تحقّق آن، اقدامات لازم را برای تأمين و تضمين آن آماده سازد.

صلح بمفهوم تنظيم و پذيرش قرار دادهای چند جانبه در زندگی روزانه ميان ملت ـ دولت؛ صلح بمفهوم رسميت يافتن همه اختلاف ها، فرهنگ ها و سليقه ها؛ صلح بمفهوم پذيرش رقابت های سالم و مسالمت آميز در تمامی عرصه ها؛ نه يک مفهوم منحصراً سياسی است و نه يک مفهوم فلسفی و نه يک مفهوم دينی (هيچ وقت هم نبوده است). اما، می توان آن را در معانی مختلفی بکار بُرد. چه اشکالی دارد که فيلسوفان ما، سياستمداران ما و دين داران ما، ژست های خود را، تماماً مترادف با صلح خواهی سازند؟ بگذاريد اثبات کنند که دين اسلام نافی حقوق بشر نيست. و اگر چنين ادعايی اثبات گرديد، چه کسانی متضرر خواهند شد؟ ما يا آنانی که هم اکنون چماقی بنام دين را بلند کرده اند؟ وانگهی ما که نمی توانيم سيصد سال مارپيچی را که اروپائيان و آمريکائيان طی کرده اند، از نوع لنگ ـ لنگان طی کنيم. زمانه هم چنين اجازه ای را به ما نمی دهد. هرچه پُز صلح خواهی بيشتر، به همان نسبت هم سطح آگاهی و کنکاش در اين زمينه در جامعه افزايش می يابند. يعنی از طريق ارتقاء سطح آگاهی، تفکر صلح آميز به فرهنگی عمومی و فراگير تبديل می شوند.

اين که ايرانی برنده جايزه صلح نوبل را، از ميان حقوقدانان کشور انتخاب کرده اند، امری تصادفی نبوده است. معضل جامعه ما، معضل حقوقی است. بحث تنها برسر تداخل مسئوليت ها و يا جابجايی های بی مورد، اينکه مردی از حوزه را برجايگاه سياست نشانده اند و سياستمدار را استاد دانشگاه ساخته اند و استاد را از کشور فراری داده اند، نيست؛ بلکه فسخ و زيرپا نهاد همه قراردادها و قوانينی است که با دستان خود نوشته اند و يا دين شان ديکته کرده است. آيا هيچ از خود پرسيده ايم که چرا وکلا را همراه با موکلين به زندان می اندازند؟ کارنامه خانم عبادی را مجدداً مورد مطالعه قرار دهيم تا نقش ارزنده او را در دفاع از حقوق کودکان و زنان، يعنی ورود به مهمترين باب فقهی که چالش پذير نيستند، در جامعه اسلامی ببينيم. خُرده گرفتن به گفتمان او، که گفتمانی حقوقی، فرا عقيدتی و تمام بشری است، تا حدودی دور از انصاف و منطق است. او در جايگاهی قرار گرفته که نه می تواند و نه اجازه دارد که حقوق مسلمانان را ناديده انگارد. هم موضوع خطاب او روشن است، يعنی ما حاضريم با همه کسانی که به حقوق بشر پايبندند، قرار داد صلح و دوستی ببنديم! و هم مخاطبين او مشخصند. يعنی آن بخش از اصلاح طلبان دولتی، عليرغم آن همه ادعاهای دهان پُرکن، هنوز هم با اتکاء به توجيهات دينی، ترس دارند که حضور ما را در رقابتی سياسی و مسالمت آميز بپذيرند.

آری، برسر راه ترقی و پيشرفت ايران، موانع و مشکلات فراوانی قرار گرفته اند، اما همه آن مشکلات را می توان از طريق مبارزه صلح خواهانه برطرف ساخت. چنين فرهنگی را بياموزيم، تبليغ کنيم و آموزش دهيم. بيائيد همراه با شيرين عبادی فرياد بکشيم که: اسلام با حقوق بشر سازگارست، اما اين حکومت اسلامی است که ناسازگاری نشان ميدهد و حقوق ملتی را پايمال می سازد!
دهم دسامبر 2003

هیچ نظری موجود نیست: