پنجشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۴

به کجا چنين شتابان؟



ديروز، سال‌روز قتل تئو وان گوگ فيلم‌ساز هلندی بود. از همان زمان تا ديروز، سير حوادث در اکثر شهرهای بزرگ اروپا به‌گونه‌ايست که بازخوانی مطلبی را که سال پيش در وبلاگ گذاشته بودم، بی‌مناسبت نمی‌بينم:

شب پيش، بار ديگر مسجدی در آمستردام، توسط گروهی از مسيحيان به آتش کشيده شد. از زمانی که قتل تئو وان گوگ فيلمساز هلندی، بدست يک مسلمان مراکشی تبار تبعه هلند در آمستردام روی داد، تا کنون در بيش از بيست مرکز متعلق به مسلمانان اين کشور خرابکاری شده و تعدادی از آنها نيز به آتش کشيده شده‌اند. از طرف ديگر، مسلمانان در واکنش به تهاجمات چند روز اخير، دست به تلافی زدند و به چند کليسای مسيحيان حمله بردند و خساراتی را وارد ساختند.اگر هدف تندروهای اسلامگرا براه انداختن يک جنگ صليبی در جهان است، بنظر ميرسد که اين سياست با ترور آقای وان گوگ، در هلند به بر نشست و يا دست کم، موجب بحرانی شد که اکنون همه نهادهای دولتی و غير دولتی را درگير ساخته است. پارلمان هلند بررسی مساله افزايش تنش بين اقليت مسلمان و اکثريت مردم هلند را در دستور کار خود قرار داده و تعدادی از سياستمداران راستگرای هلندی خواستار آن شده‌اند که دولت، روحانيون تندرو مسلمان را از اين کشور اخراج و مساجد آنان را تعطيل کند.
ترور وان گوگ، در واقع جرقه‌ای بود در انبار باروتی که طی سال‌های اخير تحت تأثير بيکاری مزمن، گرانی روز افزون و ديگر فشارهای اقتصادی از يک‌سو، و سياست‌های غلط دولت عليه مهاجران خارجی از سوی ديگر، بر روی هم انباشته شده‌اند و اگر اين معضل، بطور منطقی و عقلايی چاره‌انديشی نگردد، ممکنست در چشم‌انداز به انفجار کشيده شوند.جدا از آن، حادثه در مکانی در حال شعله‌ور شدن است که آمستردام را نمی‌توان همطراز و در رديف شهرهای معمولی هلند قرار داد. در آنجا ما با يک جامعه تولرانس، به مفهوم واقعی آن روبروايم که اماکن مقدس، از دو سو خانه‌های «فانوس قرمز» را به زير نور محبت و رحمت خود گرفته‌اند و از اينطريق، تعامل انسانی‌ـ‌اخلاقی را بمعرض ديد متعصبين و خشک مقدس‌های جهانی نهاده‌اند. آنجا شهريست که صرف‌نظر از برخوردهای جزئی و پيش پا افتاده، هيچ مهاجری در آن احساس بيگانگی نمی‌کند. شهروندان، اعم از مسلمان يا مسيحی، جز از طريق تفاهم و مدارايی، قادر به گذران زندگی نيستند و اگر آشوبی رُخ دهد، امنيت توريست‌ها به خطر خواهد افتاد و اين بدان معنی است که امور کار و زندگی در آن شهر، بکلی مختل ميگردند. درست است که قاتل وابسته به يکی از گروه‌های تندروی اسلام‌گرا بوده اما، اين نکته را نيز همه ميدانند که مهاجران مسلمان، همانگونه که از يک شهروند متمدن اروپايی انتظار ميرود؛ نه تنها خواهان تنش و درگيری نيستند، بل‌که نسبت به صدور اين قبيل فتاوی غير اخلاقی و ضد انسانی، مواضعی روشن دارند و آشکارا از آن متنفرند.بنظر من احزاب و سياستمداران راستگرای هلندی، يک پای اصلی ماجرا و عاملی برای گسترش و تشديد تنش‌های اخيرند. درگيري‌های مذهبی شايد فرصتی را برای تسويه حساب‌های سياسی در برابر آنان بگذارد و به همين دليل، برخی از نمايندگان آنان در پارلمان هلند، بجای ارائه طرح های منطقی و ايزوله کردن تروريست‌ها، به دولت فشار می آورند تا قانونی را در مورد نحوه اداره مساجد مسلمانان در اين کشور به تصويب برساند. اگر چه پيشنهاد اين نمايندگان از حمايت گسترده‌ای برخوردار بوده و بخشی از اسناد و شواهد نيز حکايت از آن دارند که امامان بعضی از مساجد هلند، تندروی و خشونت را ترويج می‌کنند؛ اما در پس اين ماجرا، تنها حقوق بخشی ار شهروندان مسلمان است که آشکارا پايمال ميگردد.واقعه هلند زنگ خطری است برای کل اروپا. اگر دامنه اين آتش، به کشورهای همسايه سرايت کند، بعيد نيست که نزاع صليبی، بر مردم اروپا تحميل گردد و ناخواسته تن به حوادثی بسپارند که همه، پيشاپيش از وقوع چنين حوادثی گريزان و متنفرند.
اکنون کشور آلمان مستعد تن دادن به اين قبيل درگيري‌هاست. اين تمايل قبل از اينکه خواست مردم باشد، بيشتر ناشی از سياست‌های غلطی است که طی شانزده سال، در دوران صدارت هلموت کهل پايه‌ريزی شده‌اند.آلمان کشور ثروتمنديست اما، در ورای چنين ثروتی، شکاف عميق طبقاتی و بستر ناهموار دارا و نداری را می بينيد که دو گروه از مردم، در مقابل يکديگر صف‌آرائی کرده‌اند. در کشوری که حداقل 41 درصد فرزندان کارگران و تهيدستان در سال 1985، می‌توانستند وارد دانشگاه شوند، اکنون تحت تأثير فقر شديد، تنها کمتر از 28 درصد آنها می توانند به دانشگاه‌ها راه يابند. مسئله مهمتر و قابل تأمل اينکه 78% فرزندان خانواده‌هايی که از طريق کمک‌های اجتماعی زندگی را می‌گذرانند، نتوانستند تحصيلات دبيرستان را به پايان برسانند و طبيعتاً نمی توانند از موقعيت شغلی مناسبی در جامعه برخوردار باشند. طبق آخرين تحقيقاتی که پژوهشگران مسائل اجتماعی انجام داده‌اند، با توجه به نوسانات اقتصادی و عدم امنيت شغلی، انتظار می‌رود که از اين پس در ميان خانواده‌های مستمند و تهيدست، نيازمندی به کمکهای اجتماعی ارثی گردد.
دو پديده گسترش فقر و اُفت تحصيلی در کشور آلمان، بی‌آن‌که نيازی به ذکر ديگر ارقام و آمار رو به افزايش درگيری‌های درون‌مدارس، دزدی‌ها و جنايت‌ها باشند؛ به سهم خود نشان ميدهند که خطرات غير قابل جبرانی جامعه را تهديد می‌کنند. و اين خطر را بايد جدی گرفت!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام.اين روز ها در اسپانيا هم مرتب حرف از پاريس است و اينکه چکار بايد کرد که چند سال ديگر دچار همين مشکل نشوند و چپ و راست٫انتقاد از سياستهای غلط فرانسه ...من بطور داوطلب با گروهی از بزهکاران جوان کار ميکنم که بدون اغراق ۹۰٪ از آنها مراکشی هستند.دولت خرج زيادی برای جذب آنها در جامعه ميکند٫ولی يک کلاف سر در گم است.خيلی کار مشکلی است.جامعه میزبان به تنهايی نميتواند اين مشکل را حل کند.برای طولانی نشدن مطلب چند نکته را تنها نام ميبرم.تربيت پدر و مادر و اجتماعی که از آن می آيند.دليل مهاجرت نسل اول.هدف مهاجرت پدر و مادر اين جوانان.نترسيدن از بی آبرويی نزد فاميل(که دور هستند و نمی بينند).عادت داشتن اين افراد به زندگی زير چماق .غيره