از ميان آشوبهای چند روز گذشتهی فرانسه، فريادهای غمانگيز و حقيقت تلخی که نمیتوان انکارش کرد، به گوش میرسند: ما انسانيم و زندگی و آينده را دوست داريم! اما شرايط زندگی در فرانسه، بهگونهای پيش رفت، که زندگی و آينده را برای مهاجرين، سخت و پيچيده ساخت و در نتيجه بستر بلوکبندیها و بیاعتمادیها را در درون جامعه، شکل و گسترش داد. گزارش هنری آستیه ، خبرنگار سايت خبری بیبیسی، شايد يکی از بهترين و سادهفهمترين گزارشهايی باشد که واقعيتهای درون فرانسه را به روشنی بازتاب میدهد. با هم گزارش زير را بخوانيم:
شورش جوانان در حومه پاریس نمایانگر نارضایتی بخشهایی از جمعیت مهاجر فرانسه است. در سالهای دهه 80 میلادی، هنگامی که نادر دندون سنین کودکی را پشت سر میگذاشت، شهر لیل سن دونی در شمال پاریس، گونهگونی جمعیتی قابل قبولی داشت. آقای دندون که از نویسندگان شناخته شده در منطقه خود بهشمار میرود، میگوید: "ما همه فقیر بودیم، اما در کنار سیاهپوستان و عربها، از اروپای شرقی و خود فرانسویها نیز بودند."
با گذشت دو دهه از آن تاریخ، آرایش جمعیتی این منطقه تغيیر کرده است. آقای دندون میگوید: "در عکس های دوران مدرسه من، بیشتر از نصف بچهها سفیدپوست بودند. در عکسهای امروز یکی یا دو تا بیشتر نیستند."
لیل سندونی از آن دسته حومههایی است که مهاجرها، به ویژه از مستعمرههای سابق فرانسه در شمال آفریقا، از دهه 60 میلادی در آنها اسکان داده شده اند. در این "حاشیه-شهر"ها سطح کیفی مدارس پایین است و بیکاری معضلی است فراگیر. فرار از این شرایط برای ساکنین کار ساده ای نیست. فرزندان و حتی نوههای مهاجرها همچنان در این مناطق زندگی میکنند. اینها طبقه خشمگینی را تشکیل میدهند که بیش از پیش با هویت مذهبی تعریف می شود.
ده سال پیش این جوانان با عنوان "عرب فرانسوی" شناخته میشدند. اینک، از آنها بیشتر از هر چیز به نام "مسلمان" یاد میشود و جالب آنکه این جمعیت نیز خود را بیش از پیش با همین صفت تعریف می کند.
زنگ خطر
اینگونه تقسیم بندیهای جغرافیایی بر اساس نژاد و مذهب در بسیاری کشورها دیده میشود، اما در فرانسه این واقعیت دستکم به سه دلیل اهمیت بیشتری مییابد.
اول اینکه، در میان ملتی که خود را "گسست ناپذیر" میداند، اساسا قرار نیست چنین دستهبندیهایی وجود داشته باشد. به فرانسویها یاد داده شده که دستهبندیهای قومی و مذهبی آفتی است که جوامع چند فرهنگی آنگلوساکسون به آن مبتلایند. دولت فرانسه آمارهای رسمی که بر مبنای شاخصهای نژادی یا مذهبی تنظیم شده باشند، ممنوع کرده است. در نتیجه، هیچکس از عدد دقیق مسلمانان ساکن این کشور با خبر نیست. بهترین آمار تقریبی، جمعیت مسلمان این کشور را دستکم پنج میلیون برآورد میکنند.
محلههای حاشیهای "اقلیت نشین" یکی دیگر از پایههای هویت فرانسوی را نیز به خطر میاندازد: اصل سکولاریسم. در حالی که فرانسویان صدمین سالگرد جدایی دولت و کلیسا را گرامی میدارند، از دین اسلام به عنوان بزرگترین چالش پیش روی الگوی سکولار این کشور در طی صد سال گذشته یاد میشود.
سومین خطر برای فرانسوی ها گسترش پیکارجویان اسلامگرا است. برای کشوری که بیشترین جمعیت مسلمان اروپای غربی را در خود جای داده، ترس از اینگونه حملات معنای ویژهای می یابد. پلیس فرانسه به خوبی میداند که تعداد بالقوه "جهادی"ها در این کشور کم نیست. جسور شدن مسلمانان فرانسوی تهدیدی است نه فقط برای ارزشهای جمهوری، بلکه برای امنیت این کشور.
نگاهی متفاوت
اما آیا این تهدیدها واقعی است؟ نظرات برخی ساکنین این "اقلیت نشین" ها، لزوم یک ارزیابی دقیقتر - و در نهایت خوشبینانهتر- را نشان میدهد. بعضی گروه ها از جدایی فرهنگی مسلمانان دفاع میکنند، اما این ها نماینده تعداد قلیلی هستند.
نظر کسانی همچون نورالدین اسکیکر، کارگری جوان در نزدیکی پاریس، عمومیت بیشتری دارد. او می گوید: " من خود را یک فرانسوی تمام و کمال می دانم و هر کاری برای این کشور می کنم. این کشور مال من است."
اين واقعيت که آقای اسکیکر مراکشی تبار است، برایش بسیار با ارزش است. اما همچون بسیاری جوانان حاشیهنشین، او نیز تناقضی میان هویت فرانسوی و ریشههای خارجی خود نمی بیند.
به اعتقاد نادر دندون مشکل اینجاست که بسیاری از مردم فرانسه جور دیگری فکر می کنند. آقای دندون میگوید: " من چطور می توانم احساس فرانسوی بودن بکنم وقتی همیشه مرا "فرانسوی الجزايری تبار" مینامند. چند نسل طول میکشد تا به تبار من اشاره نشود؟"
مناطق اقلیت نشین و حومه ها، پر از کسانی است که می خواهند جذب جامعهای ورای جمعیت اقلیت خود بشوند. آقای دندون میگوید: "من حتی یک نفر در محلهمان نمیشناسم که نخواهد اینجا را ترک کند."
به بیان دیگر، "اقلیت نشین"های فرانسه نه کانونهای جدایی طلبیاند و نه تهدیدی برای سکولاریسم. در واقع، بسیاری از مسلمانها از اندیشه سکولاریسم حمایت می کنند. رییس اتحادیه سازمانهای اسلامی فرانسه، لای تامی برز، میگوید: " ما هیچ مشکلی با سکولاریسم نداریم." به عقیده وی، بیطرفی دولت در امور دینی زمینه را برای شکوفایی همه ادیان آماده میکند.
عزالدین گسی، ریاست شورای اسلامی منطقهای در شهر لیون را بر عهده دارد. او میگوید که اسلام - از اندونزی تا سنگال - خود را با قوانین بومی هماهنگ کرده و در فرانسه نیز همین اتفاق خواهد افتاد. این تنها نظر رهبران جمعیت مسلمان نیست. یک نظرسنجی در سال 2004 نشان میداد که 68 درصد جمعیت فرانسه جدایی دین و دولت را "مهم" میدانند. در مورد اهمیت ارزشهای جمهوری، این آمار به 93 درصد می رسد.
ذهن های بدگمان
همه ناظران بر این نکته اتفاق نظر دارند که "جهادی"ها خطری جدی برای کشور فرانسه به شمار میروند. واقعیت این است که پیکارجویان - چه در فرانسه و چه جاهای دیگر - اقلیت ناچیزی از جامعه مسلمین را تشکیل میدهند. اما این حقیقت، چیزی از جدی بودن این خطر نمیکاهد. از سوی دیگر، همانطور که الیور روی، کارشناس مسایل اسلام، اشاره میکند، بمبگذاران را نباید پیشگامان جوامع مسلمان دانست. "جهادی"ها هم در مقابل غرب طغیان کردهاند، و هم در برابر جامعه خویش.
یزید سابق، نویسنده، معتقد است که فرانسویها با اسلام و عربها "مشکل ریشهای" دارند و آنها را با افراطیگری معادل میدانند.
نگران کنندهترین وجه فاصله گرفتن مسلمانان فرانسه از بقیه جامعه، رشد بدگمانی در هر دو طرف است. رشید حمودی، مدیر مسجد شهر لیل در شمال فرانسه، میگوید: "ما باید به جوانان بگوییم که نمیخواهیم آنها را پایین نگاه داریم. باید اطمینان کسب کنیم که گروه های مختلف جامعه به کشورشان اعتماد دارند". او ادامه میدهد: "اگر بتوانی مرا بشناسی، به من اعتماد خواهی کرد. اگر من بتوانم تو را بشناسم، به تو اعتماد خواهم کرد."