حدود نودهزار نفر از سه روز پيش (شنبه، ششم آبان 85)، ششمين سرشماری عمومی نفوس و مسکن را در سراسر ايران آغاز کردهاند. سرشماريی که تهيه مواد خام آن (پُر کردن فرمهای اوليه) تقريبا چهل ميليارد تومان هزينه برمیدارد. حال پرسش کليدی اين است که بهرغم تحمل و پرداخت چنين هزينه گزافی، فکر میکنيد جامعه ايرانيان (هم دولت و هم ملت) چقدر و تا چه سطحی به آمار و ارقام بهاء میدهند؟ و مهمتر، چند درصد آمار سرشماری اخير که دولت در آينده (حداقل دیماه) گزارش خواهد داد، شفاف است و میتوان اطمينان کرد؟
چند وقت پيش دوستی در هنگام بازگشت از سفر کانادا، تمام روزنامهها و مجلات فارسی زبان (حتا تبليغی) را که در آنجا منتشر میگرديد، جمعآوری کرد و سوغات آورد. يکی از مجلهها [اگر اشتباه نکنم مربوط به شهر ونکوور بود] مطلبی را منتشر ساخت و از ايرانيان مقيم آن شهر درخواست کرد که حتما فرمهای سرشماری را که دولت برایتان پُست کرد، پُر کنيد! نويسنده مطلب تلويحا توضيح میداد که هموطنان اينجا ايران نيست. تأسيس امکانات عمومی و رفاهی و حتا باز شدن يک فروشگاه تازه در فلان محله، مستلزم بالا رفتن تعداد جمعيت و سطح نيازهاست. شما اگر اين فرمها را پُر نکنيد، يعنی به نيارهای واقعی يک محله بیتوجهی نشان داديد و در واقع به خودتان ظلم کرديد.
وقتی بخشی از تحصيلکردههای جامعه اينگونه برخورد میکنند، واکنش و نگرش عمومی روشن است. حضور و ماندگاری چنين نگرشی (فرار و ارائه دادههای دروغين) میتواند دلايل مختلفی داشته باشد اما، آيا بدون آمار و ارقام درست، میتوانيم امورات زندگی و کار را در سطح کشور [حتا زندگی شخصی و خانوادگی را] برنامهريزی کنيم؟
واکنشهای عمومی
تاريخ اولين سرشماری جمعيت کشور را، در واقع میتوان به دوران حکومت رضاشاه ارتباط داد. زمانیکه دولت تصميم گرفت مشخصات تک تک ايرانيان در اداره سجل احوال ثبت گردد و هر ايرانی برگ شناسايی داشته باشد. از آنجايی که کشور فاقد رسانه عمومی [راديو] بود، امکان تبليغ و آموزش عمومی نيز از دولت سلب گرديد. در نتيجه بخش بیشماری از مردم به هنگام حضور مأموران صدور شناسنامه در ده، خود را مخفی میکردند و بخش ديگر، به دليل ترس از خدمت اجباری، سن خود [اگر جوان بودند] و کودکان ذکورشان را غير واقعی ثبت مینمودند. در واقع اولین سرشماری در ايران ناقص و غير شفاف بود.
بعد از سال 32 که نفوذ و مشورت آمريکائيان در کشور زياد گرديد، به تشويق آنها دولت تصميم گرفت اولين سرشماری رسمی و عمومی نفوس و مسکن را در سراسر ايران [سال 35] تدارک ببيند. آمريکائيان استدلال میکردند که بدون آمار و ارقام، هيچيک از برنامههای بلند مدت يا کوتاه مدت را نمیشود برای اداره امور کشور سازمان داد و برنامهريزی کرد. غافل از اينکه اساسا ملت ايران در برابر آمار و ارقام حساسيت دارند. حساسيتی که ريشه تاريخیـفرهنگی دارد. فرهنگ ما، فرهنگ دفينه و فرهنگ پنهان کاری است. چه بخاطر فضولیها و سرک کشيدنهای مردم در زندگی خصوصی همديگر و چه بخاطر تهديدات حکومت.
جمعيت ايران در اين سال هفده ميليون نفر اعلام گرديد ولی، هم دولت و هم ملت بهاتفاق میدانستند که اين آمار واقعی نيست. هر دو بخش، به روستاهايی اشاره میکردند که بهمفهوم واقعی، هنوز کشف نشده بودند. نه جادهای وجود داشت و نه هلیکوپتری تا آن زمان خريداری شده بود. خود دولت (حکومت) نيز نه تنها طرح و برنامه مشخصی نداشت، بلکه هنوز فاقد حداقل ثبات سياسی بود. در نتيجه آمار سال 35، تنها وسيلهای شده بود برای پُز دادن بورکراتها و تکنوکراتهايی که در بالا عليه فئودالها برخاسته بودند: آنها جزو هفده ميليون محسوب نمیشوند! اصطلاحی که بهسرعت در جامعه رايج گرديد و هرکسی از اين حربه، عليه ديگری استفاده میکرد.
ادامه دارد
آمار و نگرش عمومی ـ ۲
چند وقت پيش دوستی در هنگام بازگشت از سفر کانادا، تمام روزنامهها و مجلات فارسی زبان (حتا تبليغی) را که در آنجا منتشر میگرديد، جمعآوری کرد و سوغات آورد. يکی از مجلهها [اگر اشتباه نکنم مربوط به شهر ونکوور بود] مطلبی را منتشر ساخت و از ايرانيان مقيم آن شهر درخواست کرد که حتما فرمهای سرشماری را که دولت برایتان پُست کرد، پُر کنيد! نويسنده مطلب تلويحا توضيح میداد که هموطنان اينجا ايران نيست. تأسيس امکانات عمومی و رفاهی و حتا باز شدن يک فروشگاه تازه در فلان محله، مستلزم بالا رفتن تعداد جمعيت و سطح نيازهاست. شما اگر اين فرمها را پُر نکنيد، يعنی به نيارهای واقعی يک محله بیتوجهی نشان داديد و در واقع به خودتان ظلم کرديد.
وقتی بخشی از تحصيلکردههای جامعه اينگونه برخورد میکنند، واکنش و نگرش عمومی روشن است. حضور و ماندگاری چنين نگرشی (فرار و ارائه دادههای دروغين) میتواند دلايل مختلفی داشته باشد اما، آيا بدون آمار و ارقام درست، میتوانيم امورات زندگی و کار را در سطح کشور [حتا زندگی شخصی و خانوادگی را] برنامهريزی کنيم؟
واکنشهای عمومی
تاريخ اولين سرشماری جمعيت کشور را، در واقع میتوان به دوران حکومت رضاشاه ارتباط داد. زمانیکه دولت تصميم گرفت مشخصات تک تک ايرانيان در اداره سجل احوال ثبت گردد و هر ايرانی برگ شناسايی داشته باشد. از آنجايی که کشور فاقد رسانه عمومی [راديو] بود، امکان تبليغ و آموزش عمومی نيز از دولت سلب گرديد. در نتيجه بخش بیشماری از مردم به هنگام حضور مأموران صدور شناسنامه در ده، خود را مخفی میکردند و بخش ديگر، به دليل ترس از خدمت اجباری، سن خود [اگر جوان بودند] و کودکان ذکورشان را غير واقعی ثبت مینمودند. در واقع اولین سرشماری در ايران ناقص و غير شفاف بود.
بعد از سال 32 که نفوذ و مشورت آمريکائيان در کشور زياد گرديد، به تشويق آنها دولت تصميم گرفت اولين سرشماری رسمی و عمومی نفوس و مسکن را در سراسر ايران [سال 35] تدارک ببيند. آمريکائيان استدلال میکردند که بدون آمار و ارقام، هيچيک از برنامههای بلند مدت يا کوتاه مدت را نمیشود برای اداره امور کشور سازمان داد و برنامهريزی کرد. غافل از اينکه اساسا ملت ايران در برابر آمار و ارقام حساسيت دارند. حساسيتی که ريشه تاريخیـفرهنگی دارد. فرهنگ ما، فرهنگ دفينه و فرهنگ پنهان کاری است. چه بخاطر فضولیها و سرک کشيدنهای مردم در زندگی خصوصی همديگر و چه بخاطر تهديدات حکومت.
جمعيت ايران در اين سال هفده ميليون نفر اعلام گرديد ولی، هم دولت و هم ملت بهاتفاق میدانستند که اين آمار واقعی نيست. هر دو بخش، به روستاهايی اشاره میکردند که بهمفهوم واقعی، هنوز کشف نشده بودند. نه جادهای وجود داشت و نه هلیکوپتری تا آن زمان خريداری شده بود. خود دولت (حکومت) نيز نه تنها طرح و برنامه مشخصی نداشت، بلکه هنوز فاقد حداقل ثبات سياسی بود. در نتيجه آمار سال 35، تنها وسيلهای شده بود برای پُز دادن بورکراتها و تکنوکراتهايی که در بالا عليه فئودالها برخاسته بودند: آنها جزو هفده ميليون محسوب نمیشوند! اصطلاحی که بهسرعت در جامعه رايج گرديد و هرکسی از اين حربه، عليه ديگری استفاده میکرد.
ادامه دارد
آمار و نگرش عمومی ـ ۲
۲ نظر:
سلام.مدت ۳ سال است که سارمان توريسم اسپانيا،من را درليست آماری خودش گداشته و بايد يک هفته از هر ماه،تمام فعل و انفعالات شرکت را به آنها گزارش بدهم،کمی وقت گير و به اصطلاح بيگاری است و اجباری.ولی خودم هم از نتايج کلی آن در کشور سود ميبرم.
!زيتا جان سلام
اگر بتوانی بخشی از اين گزارش ها را بخاطر انتقال تجربه در وبلاگ منتشر کنی،عالی خواهد شد
ارسال یک نظر