ديروز، سالروز تأسيس تلويزيون الجزيره بود، و امروز سالروز قتل تئو وانگوگ فيلمساز هلندی است.
وقتی دو روز خاص و دو حادثه مختلف در دو مکان متفاوت، هر دو پديده واحدی را بازتاب میدهند، قرار گرفتن تصادفی آنها در کنار يکديگر و خارج از اراده و تمايل ما، تداعیگر مفاهيم تازهاند که: بدون محو و خاموشی يکسری تصويرها و تصويرسازان؛ تولد، شکلگيری و پخش صدا و تصوير کنونی در خاورميانه غيرممکن است.
سخن برسر تلويزيون الجزيره نيست! جهتی که آنها برگزيدهاند، معنايی غير از تقويت تعصبات کور مذهبی، ملی و نژادی ندارد. افکار عمومی جهان نيز تقريبا و با توجه به سابقه شبکه تلويزيونی الجزيره و نقش او در دستهبندی کردن خبرها و بزرگنمايی تصاويری خاص، حداقل دريافت که سياست حاکم بر شبکه، بههيچوجه در خدمت صلح و رفاه مردم منطقه نيست. آنان اگر چه در ظاهر سنگ دفاع از مردم زحمتکش عراق را برسينههای خود میکوبند؛ اما در حقيقت و در عالم واقع، آب [بهتر است گفته شود خون] به آسياب تروريسم غدار و جناياتکاران میريزند.
سخن برسر جان انسانهاست! وقتیکه جان انسانی، وسيلهای برای انجام و تحقق بازیهای سياسی قرار میگيرند؛ منطقی است که بدانيم در اين بازی سرنوشتساز، چهکسانی، چه چيزی را از دست خواهند داد؟ فردی که زندگی سياسی را تنها قماری بيش نمیبيند و بیخيال نتايج آن، چشمانتظار بُرد و باختها است، اگر لحظهای بهخود آيد و بیانديشد که صاحبان صدای جديد، چه چيزی را برای بازی گذاشتهاند و يا موضوع باخت چيست؛ آن وقت، چون ديگر انسانهای دورانديش، به اين مهم پاسخ خواهد گفت که در لحظهی حاضر نقش ما چيست؟ و در اين بازی غيرانسانی و نابرابر، ما در کجا قرار گرفتهايم و از کدام منظر برآن مینگريم؟ راه کدام است و به کجا چنين شتابان؟
و خلاصه نکته آخر، مفتاح اين معضل در دستان تکتک ماست! نه نيازی به پوشيدهگويی است و نه جای هيچگونه انکاری که دين اسلام و به خصوص مذهب سنی، نسبت به تحولات کنونی جهان و خاستگاه فکری و اجتماعی جوانان عرب، بيش از آن حدی که انتظار میرفت، از غافله تمدن عقب مانده است. از اين مهمتر، مسئله اساسی و تأسفبار آنجاست که روشنفکران عرب، بجای درک واقعيتها و احساس مسئوليتی که تاريخ بر گرده آنان گذاشته است، در برابر سرمايهداران بومی و متعصب، که در شکلدادن به آينده جامهِ بنيادگرايانه برتن کردهاند، و از اينطريق میخواهند گذشته مطلوب را دوباره و در قالب بحران کنونی بازسازی کنند؛ خطمشی مسالمتجويانه و سکوت مطلق و نامفهومی را برگزيدهاند.
در همين زمينه:
حرمت خوانندگان را پاس بداريم!
وقتی دو روز خاص و دو حادثه مختلف در دو مکان متفاوت، هر دو پديده واحدی را بازتاب میدهند، قرار گرفتن تصادفی آنها در کنار يکديگر و خارج از اراده و تمايل ما، تداعیگر مفاهيم تازهاند که: بدون محو و خاموشی يکسری تصويرها و تصويرسازان؛ تولد، شکلگيری و پخش صدا و تصوير کنونی در خاورميانه غيرممکن است.
سخن برسر تلويزيون الجزيره نيست! جهتی که آنها برگزيدهاند، معنايی غير از تقويت تعصبات کور مذهبی، ملی و نژادی ندارد. افکار عمومی جهان نيز تقريبا و با توجه به سابقه شبکه تلويزيونی الجزيره و نقش او در دستهبندی کردن خبرها و بزرگنمايی تصاويری خاص، حداقل دريافت که سياست حاکم بر شبکه، بههيچوجه در خدمت صلح و رفاه مردم منطقه نيست. آنان اگر چه در ظاهر سنگ دفاع از مردم زحمتکش عراق را برسينههای خود میکوبند؛ اما در حقيقت و در عالم واقع، آب [بهتر است گفته شود خون] به آسياب تروريسم غدار و جناياتکاران میريزند.
سخن برسر جان انسانهاست! وقتیکه جان انسانی، وسيلهای برای انجام و تحقق بازیهای سياسی قرار میگيرند؛ منطقی است که بدانيم در اين بازی سرنوشتساز، چهکسانی، چه چيزی را از دست خواهند داد؟ فردی که زندگی سياسی را تنها قماری بيش نمیبيند و بیخيال نتايج آن، چشمانتظار بُرد و باختها است، اگر لحظهای بهخود آيد و بیانديشد که صاحبان صدای جديد، چه چيزی را برای بازی گذاشتهاند و يا موضوع باخت چيست؛ آن وقت، چون ديگر انسانهای دورانديش، به اين مهم پاسخ خواهد گفت که در لحظهی حاضر نقش ما چيست؟ و در اين بازی غيرانسانی و نابرابر، ما در کجا قرار گرفتهايم و از کدام منظر برآن مینگريم؟ راه کدام است و به کجا چنين شتابان؟
و خلاصه نکته آخر، مفتاح اين معضل در دستان تکتک ماست! نه نيازی به پوشيدهگويی است و نه جای هيچگونه انکاری که دين اسلام و به خصوص مذهب سنی، نسبت به تحولات کنونی جهان و خاستگاه فکری و اجتماعی جوانان عرب، بيش از آن حدی که انتظار میرفت، از غافله تمدن عقب مانده است. از اين مهمتر، مسئله اساسی و تأسفبار آنجاست که روشنفکران عرب، بجای درک واقعيتها و احساس مسئوليتی که تاريخ بر گرده آنان گذاشته است، در برابر سرمايهداران بومی و متعصب، که در شکلدادن به آينده جامهِ بنيادگرايانه برتن کردهاند، و از اينطريق میخواهند گذشته مطلوب را دوباره و در قالب بحران کنونی بازسازی کنند؛ خطمشی مسالمتجويانه و سکوت مطلق و نامفهومی را برگزيدهاند.
در همين زمينه:
حرمت خوانندگان را پاس بداريم!
۳ نظر:
نمی دانستم امروز سالگرد قتل ان فیلم ساز است . اما جالب اینکه امروز ناگهان بهاین فکر کرده بودم که نام آن فیلم ساز هلندی چه بود ! که از خواندن این مطلب در وبلاگ شما شوکه شدم . آنچه اشاره داشته اید را نه تنها در قالب مذهبی چون اسلام -بلکه در چهره تمامی مذاهب می توان دید . نمی دانم این از که بود شاید از مارکس باشد که اشارت داشت . حماقت انسان مذهب را آفرید و مذهبش حمافتش را جاودان ساخت .
به باور من آنچه مانع از تفابلی جدی و اتحاد یکسان جهانیان در این باب شده است و واهمه آنان از تبدیل تفکراتی از این دست به غددی سرطانیست.
مطلب فاجعه را خواندم ؛ در اینکه بخشا آخاد جامعه ایرانی مشتاف به کنکاش در نهاد خصوصی دیگران هست را کتمان نمی کنم اما این را منحصر به جامعه ایران نمی دانم . کم نیستند روزنامه ها و رسانه هایی در سطح جهان که خود به دست خود وا کاوی زندگی شخصی افراد را دامن می زنند . گرچه تفاوتی بس عظیم دارد اما بر نکته ای به باورم هم رای باشین و آن انکه . جامعه ای که خصوصیترین و شخصی ترین لحضات دیگر همزیستان را بر نمی تابد نمی باید شکایت از دخالت دولت در امور شخصی خود داشته باشد . چرا که خود بهانه ای را به همراهی مهر تاییدی بر ان به دولتی پرده درنده هدیه کرده است.
اگر اینچنین نمی بود حاکمیتی چون امروز چگونه می توانست به واکاوی امور شخصی مردمان بپردازد!.
سلام.در همه جای دنيا،همه وسايل ارتباط جمعی تحت نفوذ عده ای خاص هست،حالا چه دولت و چه حزب يا سرمايه.و آنقدر اين موضوع ريشه دار و عمومی است که نميتوان با ان مبارزه يا مخالفت کرد،ولی اگر قانون برآمده از مردم بر جامعه ای حاکم باشد،نتايج منفی اين تاثيرات هم کمتر خواهد شد.همين ديشب در تلويزيون اينجا،در برنامه مخصوصی که برای پنجاهمين سالگرد تلويزيون داشتند،رقصی از راکل ولش را نشان دادند که در اوايل سالهای ۶۰ ميلادی،با لباسی مختصر اجرا کرده بود و گوينده گفت که پخش همين برنامه باعث برکناری رييس راديو و تلويزيون اسپانيا به تحریک همسر يکی از وزرای وقت شد!!!
آقاي درويش پور عزيز ممنونم
ارسال یک نظر