یکشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۵

نابينايانی که قربانی بينايی می‌گردند!

پنجشنبه گذشته روزنامه اينديپندنت يک خبر علمی بسيار مهمی را منتشر کرد که پژوهش‌های علمی در انگلستان نشان می‌دهد که در آينده‌ای بسيار نزديک، با پيوند سلول‌های حساس به نور می‌توان به نابينايان بينايی بخشيد. در اين گزارش آمده است که اگر موفقيت اين شيوه عمل تضمين شود، تنها در بريتانيا سيصدهزار نابينا می‌توانند به بازگشت بينايی‌شان اميدوار باشند. [نقل خبر از بی‌بی‌سی]
واژه «کوری»، واژه‌ای‌ست کليدی و جايگاهی ويژه در گفت‌وگوهای عمومی و فرهنگ عاميانه دارد. در زندگی روزمره، اگرچه مردم «کور» را در مقايسه و در برابر واژه «بينا» می‌سنجند و می‌گيرند ولی، مفهوم فلسفی و علمی آن بيش‌تر «خاموشی» و «ناپيدا» است تا «نابينا»! تنها واژه مرکب کورچشمی است که معنای واقعی نابينايی را در ادبيات و علم پزشکی می‌رساند. اين يک نمونه را هم (‌اگر از کورچشمی‌های استثنايی يا ناشی از تصادفات بگذريم) دير يا زود، علم پزشکی از سر راه بشر خواهد برداشت و معضل نابينايی را برای هميشه در جهان برطرف خواهد نمود. در چنين شرايطی، آن‌وقت ما می‌مانيم با کوله‌باری وزين و حجيم از کورباطنی‌ها و کوربختی‌ها!
کوری واقعی چيست؟ مباحث فلسفی، سياسی و ادبی جهان پاسخ گوناگونی به اين پرسش داده‌اند. به باور من جمع‌بندی آن پاسخ‌ها را ژوزه ساراماگو، با زبانی شيوا، عميق و آسان‌فهم در رُمان «کوری» توضيح می‌دهد که: «اين کوری، کور شدن عقل و فهم انسان است. ما انسان‌ها عقل داريم ولی عاقلانه رفتار نمی‌کنيم». چرا؟ دليل چيست که انسان عاقل آلوده رفتارهای غيرعقلانی می‌گردد؟
از منظر سياست، علت اصلی تمام رفتارهای غيرعقلانی در جوامع مختلف را، زير عنوان منافع شخصی تحليل و توجيه می‌کنند. اما چنين تحليلی، نه تنها در جوامع مختلف قابل شناسايی نيستند و عموميت ندارند، بل‌که کليت وجودی چنين تعريفی، اساس و سلامت عقل و فهم انسان را مورد شک و ترديد قرار می‌دهد. انسان عاقل در هر شرايطی، چشم‌انداز را فدای لحظه‌ها نخواهد کرد! وانگهی، بسياری از بررسی‌ها نشان می‌دهند [خصوصا در جامعه ما] که کُنش‌های غيرعقلانی، فاقد انگيزه مالی و نفع شخصی بودند. در واقع، تحليل‌هايی که همه‌ی رفتارهای اجتماعی را صرفاً در چارچوب مسائل اقتصادی يا سياسی محاسبه می‌کنند، آن‌چنان دچار محدوديت است که نمی‌تواند ساير عناصر فرآيند تصميم‌گيری مردم را در نظر بگيرد.
اگر انسان عاقل متوسل به رفتارهای غير عاقلانه می‌گردد؛ و اگر می‌دانيم که ميان «توسل» و واکنش‌های لحظه‌ای، از بسياری جهات تفاوتی است ماهوی؛ آن‌وقت ناگزيريم به‌پذيريم که ميان «عقل» و «رفتار»، حتما نقطه‌ی کوری وجود دارد. از منظر روانشناختی‌ـ‌اجتماعی، اين نقطه‌کور را، ضعف و ناتوانی عقلی می‌گويند. يعنی نقصی که تحت تأثير فرهنگ غالب در جامعه شکل می‌گيرد. تداوم و فرجام چنين تسليم‌طلبی‌ها در جامعه، منجر به نوعی خلق‌وخوی و رفتار خواهند شد که به‌ترين حالت آن را، شايد بشود شکل‌گيری آرزوهای محال نام گذاشت! بی‌سبب نيست که در فرهنگ عاميانه، سنگين‌ترين حضور واژه «کوری» را، بايد در ته‌مانده‌های آرزوهای مردم کوچه و بازار (يعنی اميد تحقق به آن‌چه که دست نايافتنی و ناممکن است) ديد و جست‌وجو کرد و بررسيد. خصوصا آن زمان که اين آرزوهای محال، در قالب ضرب‌المثلی تلخ و گزنده در درون جامعه جلوه‌گر و رايج می‌گردند و مورد مبادله قرار می‌گيرند: کور چه می‌خواهد؟ دو چشم بينا!
اين همه نوشتم تا بگويم که اگر روزی حداقل سی‌ميليون نابينايان جهان، وارد جهان بينايان گردند، در اولين نگاه به زندگی و روابط بينايان، چه چيزهايی خواهند ديد و چگونه برداشتی از زندگی ما ارائه خواهند داد؟ اگرچه آنان قدرت شنوايی فوق‌العاده‌ای دارند ولی، فهم دقيق همواره تحت تأثير دو پديده سمعی و بصری ممکن می‌گردد. آيا فکر نمی‌کنيد که آن‌ها با ديدن رفتارهای ما گرفتار افسردگی شوند؟ به زبانی ديگر، بازگشت به بينايی اگرچه آرزويی بود تاريخی و در عصر ما، معجزه‌ای است علمی و انکارناپذير. اما اين معجزه در جوامعی نظير ايران، معنايی غير از قربانی کردن نابينايان نخواهد داشت! آيا فکر می‌کنيد غير از اين است؟
در حاشيه:
پري دريايي افسانه نبوده است؟! / آسيه امينی

هیچ نظری موجود نیست: