ارکستر موسيقی اروپا اين روزها در دو پرده مختلف (آژانس بينالمللی اتمی و پارلمان اروپا)، آهنگ هستهایـحقوقبشری را بهصورت آنارمونيک (مترادف)، دوباره اجرا کردند. در آنسوی نيز، مطابق سنت رُبع قرنی، نوازندگان عرصه سياست وطنی، اگرچه با کمی «فاصله» ولی، با دف و کُرنا و ديگر سازهای «بادی»، مثل گذشته در «دستگاه شور» نواختند. و در اين ميان، بدبخت ملتی که بعد گذشته يکصد سال، هنوز حاضر (و شايدم قادر) نيست که ساز خويش را دقيق کوک و تنظيم کند.
در موسيقی، نسبت تواتر ميان دو صدا را، فاصله میگويند. و آنچه را که دو نهاد بينالمللی و قارهای بهطور پیدرپی نواختهاند، در زبان موسيقی ملوديک نام دارد با فاصلههای بزرگ و هر دم افزونتر. اگر بدانيم که معکوس فاصلههای بزرگ و افزونتر، هميشه کوچک و کاستهترند؛ آن وقت الزامیست تا بدانيم در اين هارمونيک، حکومت اسلامی، ادامه و پاسخ آن نُتها را چگونه و با کدام مفهوم مینوازد؟
هرچه گوش حساستر، بههمان نسبت فهم و تشخيص موسيقی آسانتر است. اگرچه ظاهرا ما موجی از صداهای مختلف و غيرهمآهنگی را همزمان (آکُورد)، در يک لحظه میشنويم ولی، زبان موسيقی، مانند زبان ديپلماسی، بههيچوجه گُنگ و نامفهوم نيست. کسی که کمی با حالتهای بيرونی (ديناميک) موسيقی و نوع نواختناش آشنايی داشته باشد، خيلی آسان میتواند کاراکترهای مختلف عاشقانه يا هوسمندانه، شجاعانه يا غمگينانه، خشمگينانه يا ملتمسانه را شناسايی کند، وزن و جنسشان را محک بزند و وجه تمايز و وجه تسميۀ آنها را مشخص گرداند.
پس مبنا را صدا میگيريم. به اين دليل که صدا، مهمترين عامل تشکيلدهنده موسيقی است. به زبانی ديگر، نوازندگان ملودی، احساسات درونی و واقعی خودشان را بهوسيلۀ مجموعهای از صداهای مختلف، به ما انتقال میدهند. اما صدا، خود محصول و زاده حرکت ارتعاشی است که بهوسيله گوش احساس میشود. يعنی صداهايی که دارای ارتعاشات نامنظم باشند، صداهای غيرموسيقی و آنهايی که پريوديک هستند و ارتعاشات منظّم دارند، صداهای موسيقی ناميده میشوند.
در برابر ارکستر بينالمللی، رهبران کشور ما همواره و تا امروز نُت واحدی را با نغمهای خاص نواختهاند: مرگ بر فلانی! مرگ بر بهمانی! مثلا صداهای مخالفت و مرگ برآمريکا در حکومت اسلامی، اگرچه پريوديک (در دورههای مختلف تکرار شدند) هستند ولی، هميشه بدون وزن (بیتناسب در زمان) بودند با ارتعاشاتی غيرمنظم (يعنی فاقد کشش). در واقع آنچه نواخته میشوند، نه میتوان آنها را در رديف موسيقی طبقهبندی کرد و نه در رديف غيرموسيقی.
اما هنوز بعضیها بر اين باورند که نغمه «مرگ برآمريکا»، يک ملودی سياسی است. غافل از اينکه اگر در عصر جهان دو جبههای آن را چنين جلوه میدادند، در شرايط کنونی، «مايه» و «مقام» آن از اساس تغيير کردهاند. در شکل وشمايل بيرونیاش، همان ترجيعبند سياسی است. ولی در مضمون، بهسهم خود تغييری در ساختار مديحهسرايی ايرانی ايجاد کرد و از اينطريق، میتوان فرم و جلوهای تازه به مراسم عزاداریهای سياسی [نمازجمعهها، راهپيمايیها و غيره] داد. در واقع ما در برابر آهنگهای خوشنوای بينالمللی، هميشه و در همه حالات، مشغول مرثيهخواندنيم.
نی نی علط اين نغمه بموقع نسرودم
اين نغمه نشيدأست اگر صوت و نغم را
پ ن: منبع اصلی اين نوشته، کتاب ارزنده «تئوری موسيقی» آقای مصطفی پورتُراب بود.
در موسيقی، نسبت تواتر ميان دو صدا را، فاصله میگويند. و آنچه را که دو نهاد بينالمللی و قارهای بهطور پیدرپی نواختهاند، در زبان موسيقی ملوديک نام دارد با فاصلههای بزرگ و هر دم افزونتر. اگر بدانيم که معکوس فاصلههای بزرگ و افزونتر، هميشه کوچک و کاستهترند؛ آن وقت الزامیست تا بدانيم در اين هارمونيک، حکومت اسلامی، ادامه و پاسخ آن نُتها را چگونه و با کدام مفهوم مینوازد؟
هرچه گوش حساستر، بههمان نسبت فهم و تشخيص موسيقی آسانتر است. اگرچه ظاهرا ما موجی از صداهای مختلف و غيرهمآهنگی را همزمان (آکُورد)، در يک لحظه میشنويم ولی، زبان موسيقی، مانند زبان ديپلماسی، بههيچوجه گُنگ و نامفهوم نيست. کسی که کمی با حالتهای بيرونی (ديناميک) موسيقی و نوع نواختناش آشنايی داشته باشد، خيلی آسان میتواند کاراکترهای مختلف عاشقانه يا هوسمندانه، شجاعانه يا غمگينانه، خشمگينانه يا ملتمسانه را شناسايی کند، وزن و جنسشان را محک بزند و وجه تمايز و وجه تسميۀ آنها را مشخص گرداند.
پس مبنا را صدا میگيريم. به اين دليل که صدا، مهمترين عامل تشکيلدهنده موسيقی است. به زبانی ديگر، نوازندگان ملودی، احساسات درونی و واقعی خودشان را بهوسيلۀ مجموعهای از صداهای مختلف، به ما انتقال میدهند. اما صدا، خود محصول و زاده حرکت ارتعاشی است که بهوسيله گوش احساس میشود. يعنی صداهايی که دارای ارتعاشات نامنظم باشند، صداهای غيرموسيقی و آنهايی که پريوديک هستند و ارتعاشات منظّم دارند، صداهای موسيقی ناميده میشوند.
در برابر ارکستر بينالمللی، رهبران کشور ما همواره و تا امروز نُت واحدی را با نغمهای خاص نواختهاند: مرگ بر فلانی! مرگ بر بهمانی! مثلا صداهای مخالفت و مرگ برآمريکا در حکومت اسلامی، اگرچه پريوديک (در دورههای مختلف تکرار شدند) هستند ولی، هميشه بدون وزن (بیتناسب در زمان) بودند با ارتعاشاتی غيرمنظم (يعنی فاقد کشش). در واقع آنچه نواخته میشوند، نه میتوان آنها را در رديف موسيقی طبقهبندی کرد و نه در رديف غيرموسيقی.
اما هنوز بعضیها بر اين باورند که نغمه «مرگ برآمريکا»، يک ملودی سياسی است. غافل از اينکه اگر در عصر جهان دو جبههای آن را چنين جلوه میدادند، در شرايط کنونی، «مايه» و «مقام» آن از اساس تغيير کردهاند. در شکل وشمايل بيرونیاش، همان ترجيعبند سياسی است. ولی در مضمون، بهسهم خود تغييری در ساختار مديحهسرايی ايرانی ايجاد کرد و از اينطريق، میتوان فرم و جلوهای تازه به مراسم عزاداریهای سياسی [نمازجمعهها، راهپيمايیها و غيره] داد. در واقع ما در برابر آهنگهای خوشنوای بينالمللی، هميشه و در همه حالات، مشغول مرثيهخواندنيم.
نی نی علط اين نغمه بموقع نسرودم
اين نغمه نشيدأست اگر صوت و نغم را
پ ن: منبع اصلی اين نوشته، کتاب ارزنده «تئوری موسيقی» آقای مصطفی پورتُراب بود.