پنجشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۵

اسلام و تروريسم ـ ۲

ايدئولوژی‌ها می‌توانند به‌عنوان عاملی محرک، مشوق و حتا توجيه‌کننده اعمال تروريست‌ها، سهم و نقش مهمی در ترورها داشته باشند. اما نقش آن‌ها، هميشه نقش شرطی و ثانوی است! بنيان و اساس ترورها را، همواره تمايلات و پرنسيب‌های فردی رقم می‌زنند. از اين منظر، بررسی چگونگی تربيت و شکل‌گيری شخصيت فردی تروريست، نوع زندگی، معاشرت و تعلق اجتماعی و حتا انتخاب رشته تحصيلی و تخصص، نخست و مقدم بر هر موضوع ديگری حائز اهميت است.
لاجوردی و خلخالی، به‌معنای دقيق کلمه، هرگز تروريست نبودند [البته به جز يک استثناء که به دستور خلخالی، پاسداران شهر گنبد، چهار تن از رهبران ترکمن را شبانه ربودند و همان شب، اجساد سوراخ سوراخ شده آنان را در زير پُلی در مسير جاده قوچان انداختند]. ولی، زندگی و کارنامه سياسی‌شان نشان می‌دهد که دست‌کمی هم از زرقاوی جنايت‌کار و تروريست نداشتند. اين نمونه‌ها و مقايسه‌ها را می‌شود در همه کشورهای اسلامی مثال آورد و دنبال کرد. اکثريت قريب به‌اتفاق‌شان، به‌رغم تعلق و ترکيب اجتماعی متفاوت، معمولن افرادی هستند که ناکامی‌های ویژه‌ای را از سرگذرانده‌اند و در گذشته يا حال، به نحوی تحت فشار بوده‌اند و يا در شرایط روانی تناقض‌آمیزی قرار داشته‌اند. بنا بر اين، واکنش‌های افراطی و بنيادگرايانه [صرفه‌نظر از سطح و ميزان تمايلات آنان به اسلام] آن‌ها نيز، پيش از آن‌که متضمن نوعی بازگشت به پايه‌ها و بنيادهای خالصانه دين و ايمان باشد، بيش‌تر و به‌نحوی، تعيين تکليف با از خودبيگانگی‌ست و به همين منظور، فقط با توسل به بمب‌گذاری‌ها و کشتارهاست که می‌توانند تا حد زیادی خود را تخلیه کنند و از این فشارها خلاصی بی‌يابند.
بعضی‌ها معتقدند ـ‌خصوصن در غرب‌ـ که نمی‌توانند ميان خشونت‌های جاری و وفاداری و اعتقاد تروريست‌ها به اسلام، اساسن تفکيک و تفاوتی قائل گردند. ‌آيات زيادی را [از جمله آياتی که مربوط به دوران هجرت‌اند] هم مثال می‌زنند که از جهات مختلفی مشوق چنين اعمالی است. آيا می‌توانيم چنين واکنشی را ناشی و برگرفته از تعاليم اسلامی بدانيم؟ پاسخ به اين پرسش کمی پيچيده و دشوارست. بدين معنا که بسياری از شواهد و مشابهت‌های تاريخی، پاسخ‌گوی کنش‌های کنونی افرادی که در زير پرچم اسلام دست به کشتار می‌زنند، نيستند.
اگر می‌گوئيم که ما اکنون با پديده نوينی در منطقه روبه‌روايم، حداقل از يک منظر، يعنی هم به لحاظ جهت‌گيری ايدئولوژيک نيروهای افراطی، و هم به خاطر شيوه‌های برخورد آنان با مردم؛ با نوع خاصی از اسلام و با يک کيش نوين مواجهه‌ايم. در اين نوکيشی بنيادگرايانه، اگرچه اشکال و آهنگ واژه‌ها و آيه‌ها در ظاهر شبيه‌اند ولی، با مضامينی ديگر و خش‌تر عرضه می‌گردند. به‌طور مثال، امروز واژه "کافر"، فراتر و گسترده‌تر از فقه سنتی، و جدا از گروه‌های يهوديان، مسيحيان، زردشتيان و غيره، بسياری از مسلمانان را [به زعم من اکثریت قريب به اتفاق را] هم شامل می‌گردد.
وانگهی، القاعده يک سازمان سنی مذهب است ولی، در پايبندی به جهاد، از همان تئوری و استدلالی بهره می‌گيرد که يکی از مهم‌ترين ارکان اصلی‌ـ‌عقيدتی خوارج شيعه بود. يعنی خوارج با اتکا برهمين اصل، مجوز ترور علی، معاويه و امروعاص را صادر کردند. در ضمن، فراموش نکنيم که تولد القاعده در يازده سپتامبر، اگرچه در سرزمين کفر تحقق يافت [اميدوارم اشتباه نشود که ترور در دارالکفر درست است و در دارالسلام غلط! بل‌که هدف نوشته بازنگری و نقد نگرش مدعيان است] اما، آن دو برج، آن دو بت، آن دو قدرت؛ در واقع يکی‌اش ولی فقيه ايران، و ديگری پادشاه عربستان سعودی بودند. يعنی از اين پس حاميان اين‌ها، به عنوان حاميان دو نماد انحرافی شيعه و سنی در منطقه، آماج‌گاه اصلی نوکيشان هستند.
ظهور چنين پديده‌ای بی‌علت نيست! ولی قبل از هر توضيحی اشاره کنم که ظهور پديده فوق، ذهنيت بخشی از مسلمانان را مشغول خود کرده است که در هر حال، تروريست‌های مسلمان از منبع واحدی الهام می‌گيرند، تغذيه می‌گردند و هدف‌های استراتژيکی و تاکتيکی خود را از درون آن بيرون می‌کشند: "القرآن دستورنا، الجهاد سبيلنا" [قرآن قانون اصلی ماست و جهاد، راه و شيوه ما]. بديهی است که هر گروهی به دليل محدوديت‌های مذهبی، پاسخی خاص به اين پديده خواهند داد. مثلن چند سال پيش آقای خاتمی در برخورد با اين قبيل مسائل گفته بود: مهم آن است که با کدام نگاه قرآن را قرائت می‌کنند. يعنی موضوع ترور و کشتار را ايشان به برداشت‌ها، تمايل‌ها و پرنسيب‌های فردی ارجاع می‌دهند و گره می‌زنند. ولی آيا سخن تنها برسر نوع و شعاع نگاه انسانی است یا نه فراتر از آن، محدوديت‌های فقهی و تکليف‌های اجباری هم در اين عرصه دخيل‌اند و مانع از ديدن و چشم بازکردن مسلمانان میگردد؟

هیچ نظری موجود نیست: